eitaa logo
سایت راه راه
76 دنبال‌کننده
383 عکس
19 ویدیو
0 فایل
کانال سایت طنز و کاریکاتور راه راه
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 سرور عصر جدید آمریکا ✍ ⏰ مدت زمان لازم برای مطالعه: 60 ثانیه | معادل زمان لازم برای ساخت پرچم نسوز آمریکایی! متن کامل را از اینجا بخوانید👇 🌐 آدرس: https://b2n.ir/084527 قلدر و زشت و پلید آمریکا بدتر از شمر و یزید آمریکا چه شعار خفنی! با اینحال سرور عصر جدید آمریکا _با دگردیسی و واقع بینی: کدخدا، ریش‌سفید آمریکا_ دولت مهر به‌سختی دادم پالسهایی که ندید آمریکا فقط این مرگ بر آمریکا را از من انگار شنید آمریکا پرچمش را اگر آتش زده‌ایم بهترش را که خرید آمریکا فرصت عرض ارادت حالاست شده بیمار کووید آمریکا اعتراض پوپولیستی به کنار قدرتش هست مفید آمریکا باج اگر کم بدهیم عیب از ماست کرده تحریم شدید آمریکا به طبیعت همه تعظیم کنیم گربه‌ی چشم سفید آمریکا علف سبز و بهاریست یکی هردو را خوب جوید آمریکا گفتگو کرد و به کشور زده است قفل با شاه‌کلید آمریکا لااقل در خوشی و آزادی می‌دهد وعده وعید آمریکا انقلاب آمده صادر بشویم همگی دربروید آمریکا هرکه را رفت، در آغوش گرفت چه به ما داشت امید آمریکا! 📍سایت و مجله راه راه | @rahrahtanz_ir
💢 شترسواری دولا دولا هم می‌شه 🔘 مسابقه بیست سوالی ✍ ⏰ مدت زمان لازم برای مطالعه: 30 ثانیه | معادل زمان لازم برای بردن یک عدد فوتبال دستی در مسابقه !متن کامل را از اینجا بخوانید👇 🌐 آدرس: https://b2n.ir/386470 بدون مقدمه می‌ریم سر اصل مطلب. شرکت کننده محترم، شما توسط سوال هایی که می پرسید به جواب مسابقه میرسین. زمان‌تون از همین الان شروع شد:   +جان داره؟ _بله +کرونا نیست؟ خیر… ولی مثل کرونا ویرانگر بوده. + پرایده؟ _خیر…گفتم جانداره. + تو جیب جا میشه؟ _خیر… مگه جیبتون گنجایش ۱،۸۴ در ۹۰ کیلو رو داشته باشه! +آها… شتره؟ _شتر نیست ولی یه زمانی دولا دولا بهش سواری دادن!! +برنامه جامع اقدام مشترکه؟ _خیر … مگه نگفتم جان داره! +ببخشید.چند روزه ذهنم درگیر قرارداد ویلموتسه…هوش و حواس برام نمونده. _احسنت! باریکلا! بلندتر بگین. +گفتم هوش و حواس برام نمونده! _جمله قبلی تون منظورمه. + من یادم نمیاد ویلموتس تو بازی با عراق بچه ها رو ۳_۵_۲چینده بود یا ۴_۴_۲ … اونوقت انتظار داری جمله قبلی یادم باشه! _بگذریم… شما برنده یک عدد فوتبال دستی شدین! مبارکتون باشه. 📍سایت و مجله راه راه | @rahrahtanz_ir
💢 قانون جذب 🔘 باور محدودکننده را از بین ببرید. ✍ ⏰ مدت زمان لازم برای مطالعه: 70 ثانیه | معادل زمان لازم برای درک قوانین هستی بجز ایران! !متن کامل را از اینجا بخوانید👇 🌐 آدرس: https://b2n.ir/606993 کارشناس سایت: خلاصه جلسه قبل این شد که: قانون جذب یک قانون ثانویه است؛ یعنی بعد از قانون ارتعاش، وارد عمل می‌شود. در یک کلام، باید باور محدودکننده را از بین ببرید و با خواسته‌ات هم ارتعاش شوی تا به آن چیز برسی. بریم سراغ سوالات شما… ۱٫ من معلمم، چه‌جوری می‌تونم ثروت خوبی کسب کنم؟ ج کارشناس: سوال خوبی بود، شما الان وقتی حقوقتون با دلار جهانگیری هنوز به ۱۰۰۰ دلار نرسیده، باید تصویرسازی کنی، یا بهتره بگم نقش بازی کنی. اگه یه آقازاده بودی چی‌کار می‌کردی؟ اگر رفقای شما کل لواسانات را به نام شما می‌کردند چی‌کار می‌کردی؟ همینا رو حقیقی و یا مجازی (در ذهنتون) بازی کنید تا بهش برسید. ۲٫ در برخورد با همسرم تو این هفت سال ازدواج اصلا موفق نبودم. راضی بودم اما نه زیاد. قانون جذب می‌تونه کاری کنه؟ ج کارشناس: خیلی سوال خوبی بود. شما باید این هفت سال رو سال‌های رونق بدونید. همین که به میزان قابل توجهی رضایتمندی شما از هم هست خوبه. امسال هم سال گشایش شماست. جمله تأکیدی :«چنان رونقی در زندگی مون هست که روزبه‌روز بیشتر می‌شه» رو بیشتر تکرار کنید. ۳٫ من شاغل رسمی مسئول خرید، تو وزارتخونه… هستم. ارتعاش مثبت زیادی می‌فرستم اما پول بزرگی وارد زندگیم نشده تا حالا. چی‌کار کنم؟ ج کارشناس: شاغلِ عزیز، من مطمئنم که شما تو این ایجاد چندین هزار شغل جدید، شاغل شدین. قانون جذب اصلا همینه. تو سنگ اثر می‌کنه. مثلا به مسئول محترم می‌گه که تو یه کاره‌ی این مملکت هستی و پاشو یه کاری کن. این‌همه هم شغل ایجاد می‌شه. اما جواب سوال شما… تا خواسته‌ت تو ذهنت بزرگه، پس هم فرکانس نیستی و نمی‌رسی. مثلا تو داری به اختلاس صد هزار میلیاردی فکر می‌کنی، اما تلاشت در حد اختلاس از بودجه خرید آفتابه برای وزارتخونه‌س. شما باید روی باورهات بیشتر کار کنی. ۴٫ اگر روش مرگ ما تعیین شده‌س، پس دیگه چطوری این قانون جذب موثره؟ ج کارشناس: یه جوری می‌فرمایید این، انگار درخته. این به چوب لباسی می‌گن. اما جواب سوال شما… حداقل قانون جذب چون متافیزیکه، می‌تونه قوانین فیزیک رو دور بزنه. مثلا شما می‌تونی ثابت کنی که با سلاح کمری، بیضوی شلیک کردی. همه هم می‌پذیرن؛ البته یادتون نره، قبلا زیرِ میز، پول چایی بچه‌ها رو داده باشید. ۵٫ مگه نمی‌فرمایید هر اتفاقی می‌افته برامون، اثر خودمونه؟ دلار ۲۰ هزارتومنی اثر کدوم ارتعاش ماس؟ ج کارشناس: سؤال بجایی بود. یادتونه که گفتم هر رنگی یه ارتعاشی داره. رنگ بنفش هم بیشترین طول موج رو داره و تپه‌های فرکانسیِ اون چند لاندا بلندتره. برای پر کردن این تپه‌ها، همون چند میلیون آرا، بس بود. 📍سایت و مجله راه راه | @rahrahtanz_ir
💢 فرهنگ اصطلاحات (2) ✍ ⏰ مدت زمان لازم برای مطالعه: 45 ثانیه | معادل زمان لازم برای فهمیدن منظور حرف دیگران. متن کامل را از اینجا بخوانید👇 🌐 آدرس: https://b2n.ir/350375 عیدی‌هاتو بده من نگه دارم: [عِ بِ دِ مَ نِ گَ رَ] اختلاس سنتی. تو تَرکم: [تَ کَ] دلم باز می‌خواد./ یه نخ از پاکت خودت آتیش کن، بهم بده. حالا تشریف داشتید: [تَ] آژانس دم دره، زیاد منتظرش نذارید. جبران می‌کنم لطفتو: [جُ کُ نَ لُ فِ تُ] خرش از پل رد شده./ فراموشی مطلق./ (مترادف: تمام شعارهای قبل از انتخابات.) آره، داشتم می‌گفتم: [رِ تَ گُ تَ] لطفا با جفت پا روی حرفم نپرید./ یادم رفته باید بیشتر فکر کنم. امضای کری تضمین است: [اِ یِ کِ تَ اَ] دیدم بهش می‌گم./ در خرابه، لطفا زنگ بزنید./ زرشک. (مترادف با: شتر در خواب بیند پنبه‌دانه) کی اینو گذاشته بود اینجا: [نُ گُ تِ] اجازه بدید خودم شکسته‌های این وسیله رو جمع می‌کنم. (مترادف با: هیچی نشده.) خودت بمال: [دِ بِ] خودکفایی در علم پزشکی. یه کم انتقادپذیر باش: [یِ کَ اِ تِ پَ] در برابر فحش‌های ما سکوت کن. متوجهید: [مُ تِ وَ جْ جِ] می‌دونم نفهمیدی، اما اینو می‌گم تا بیشتر دقت کنی. 📍سایت و مجله راه راه | @rahrahtanz_ir
💢 دوازده صندلی (بخش اول) 🔘 کلید آپارتمانی که پول تویش است! ✍️ ⏰ مدت زمان لازم برای مطالعه: 120 ثانیه !متن کامل را از اینجا بخوانید👇 🌐 آدرس: https://b2n.ir/056119 یکی بود، یکی نبود. دو رفیق بودند به نام ایلیا ایلف و یوگنیپتروف. پتروف پنج سال دیرتر از ایلف به دنیا آمده بود و دقیقا پنج سال پس از او هم از دنیا رفت. در اودسا متولد شدند و در تحریریه نشریه “گودُک” در مسکو یکدیگر را ملاقات کردند، و با اینکه نه همسن بودند، نه قوم و خویش و نه حتی هم مذهب، اما رفاقتشان جوری بود که کمتر کسی آنها را جدا از هم به یاد می آورد. پس از مرگ ایلف در چهل سالگی بر اثر سل، پتروف نیز زندگی خود را پایان یافته تلقی می کرد. به قول خودشان، ناچار شده بود در مراسم خاکسپاری”خودش” شرکت کند. تا پنج سال بعد که خودش در حادثه سقوط هواپیما درگذشت، دیگر اثر قابل توجهی پدید نیاورد. آنچه خواندید خلاصه یک داستان نبود، بلکه زندگی واقعی دوتا از معروفترین نویسندگان شوروی در دهه بیست و سی میلادی بود‌. “ایلیا آرنولدویچفایزلبرگ” “یوگنیپتروویچکاتایف” یا همان ایلف و پتروف، دو جوان شهرستانی بودند که کارشان را با طنز مطبوعاتی شروع کردند، در مطبوعات همدیگر را شناختند و در تاریخ ادبیات روسیه تبدیل به یک نفر شدند. همان قدر که می شود راجع به کتابهایشان حرف زد، می شود از سبک عجیب و غریب نوشتنشان هم گفت‌. کتابشان را که می خوانید اثری از دوگانگی سبک و گسیختگی لحن نمی بینید، چون جمله به جمله رمان را دونفری می اندیشیدند و می نوشتند. شاید دو نفری نوشتن یک رمان به نظر خیلی ها غیر ممکن بیاید، اما در مورد ایلف و پتروف قضیه برعکس بود: نوشته های تکی شان هیچ وقت شهرت آثاری را که دوتایی با هم نوشتند پیدا نکرد. چندین مقاله فکاهی در روزنامه های معتبر روسیه، دو فیلمنامه، سفرنامه “آمریکای یک طبقه” و دو رمان، ثمره این رفاقت و هم‌قلمی افسانه ای است. اما مشهور ترین اثرشان، رمانی است به نام “دوازده صندلی”. “دوازده صندلی” داستان پرماجرای “ایپولیتماتویِویچ” است که در روسیه تزاری نماینده اشراف بوده و برو بیایی داشته، اما پس از انقلاب کمونیستی اموالش مصادره شده و حالا کارمندی ساده در اداره ثبت است و با مادرزنش که هیچکدام دل خوشی از یکدیگر ندارند زندگی ملال آوری را می گذراند. اما مادرزن ایپولیتماتویویچ در حال احتضار پرده از راز بزرگی بر می دارد و زندگی یکنواخت دامادش را زیر و رو می کند: در بحبوحه انقلاب که اموال آنها به عنوان اشراف رژیم گذشته مصادره شده بود، برلیان هایش را که ارزش چندصدهزارروبلی داشته اند در یکی از صندلی های سرویس ناهارخوری دوازده نفره شان پنهان کرده است. بدشانسی این است که همان سرویس میز و صندلی هم مصادره شده، ولی همه اموال مصادره شده توسط دولت ثبت شده اند و شاید بتوان ردی از آنها به دست آورد. یک مشکل دیگر هم هست: کشیش اعتراف شنوی پیرزن هم، که در آخرین لحظات بر بالین او حاضر بوده، از ماجرای برلیان ها با خبر شده و او هم به دنبال یافتن و تصاحب آنهاست. هر کدام از صندلی ها سر از شهری در آورده اند و سرنوشتی پیدا کرده اند، پس از این لحظه سفر پرماجرایایپولیتماتویویچ برای یافتن صندلی ها و برلیان ها شروع می شود. سفری که نقش اول آن به زودی قرار است کس دیگری باشد: در همان ابتدای سفر، آستاپ بندر سر راه ایپولیت قرار میگیرد. جوانی بی چیز، جاه طلب و تا دلتان بخواهد رند، که با ایپولیتماتویویچ قرار شراکت می گذارد و در عوض به او در یافتن برلیانها کمک می کند. آستاپ بندر مدیریت این پروژه را در دست می گیرد، ایپولیتماتویویچکندذهن را وادار به پیروی از نقشه های خودش می کند و خودش هم در موقعیت های مختلف نقشش را عالی بازی می کند. چندین بار برای تامین منابع مالی پروژه، به هنرمندانه ترین شکل افراد مختلفی را تیغ می زند، و همان اوایل ماجرا، رقیب اصلی‌شان پدر فیودور را جوری سر کار می گذارد که کشیش طمعکار مجبور می شود تا انتهای کتاب، چهار گوشه سرزمین پهناور شوروی را درنوردد، بی آن که بداند دنبال نخود‌سیاه رفته است! بندر کاری می کند که هر جا صحبت از کتاب دوازده صندلی شد، اول یاد او بیفتید. جوانی بی خانمان و مصداق “درویش هر کجا که شب آید سرای اوست” که به دنبال ماجرا می گردد و هرچند چشم طمع به لااقل نیمی از برلیان ها دارد، اما انگار اصل مساله، فارغ از نتیجه آن، برای او تفریح لذت بخشی است. از نقشه کشیدن برای مواجهه با صاحبان هریک از صندلی ها، برای هر یک داستانی ساختن و نقش تازه ای بازی کردن لذت می برد و غالبا موفق می شود کاری کند که داستانش را باور کنند، و هر گاه در آستانه لو رفتن قرار می گیرد با نقشه جدیدی از مهلکه می جهد. 🔴 ادامه متن در پست بعدی👇🏻 📍 راه راه| @rahrahtanz_ir
💢 دوازده صندلی (بخش دوم / ادامه از پست قبل👆) 🔘 کلید آپارتمانی که پول تویش است! ✍️ .... آستاپ بندر- شخصیتی که به قول نویسندگان کتاب، اول قرار بود فقط شخصیتی فرعی باشد و کم کم با پررویی خاص خودش تبدیل به نقش اول داستان شد- ابزار نویسندگان برای انتقادهای اجتماعی است. ایلف و پتروف هم حکومت شعارزده و بوروکراسی استالینی را نقد می کنند و هم اشرافی که دل در گرو حکومت گذشته دارند. آستاپ یک بار برای کش رفتن یکی از صندلی ها وارد یک خانه سالمندان می شود و خودش را بازرس دولتی جا می زند، و متوجه دزدی های مسئولین از بودجه مخصوص نگهداری سالمندان می شود. یک بار هم برای تامین مخارج سفر، عده ای ساده لوح را گیر می آورد و ایپولیتماتویویچ را به عنوان رهبر یک گروه سلطنت طلب زیرزمینی معرفی می کند و موفق می شود برای مبارزه در راه آزادی ( یا همان رژیم چنج خودمان!) مبلغ کلانی از آنها بگیرد، و در حالی که پس از چند روز گرسنگی با آن پول جشنی برای خودش ترتیب داده است آن عده بر سر پست هایی که پس از تغییر حکومت قرار است تصاحب کنند با هم چانه می زنند. در این کتاب، ادارات (و به تبع آن، مسیر اداری) جوری پیچ در پیچ و تو در تو هستند که جان می دهند برای فرار از دست طلبکار و قال گذاشتن او، و پروژه های عمران شهری آن قدر درگیر کاغذ بازی و شعارزدگیمی‌شوند که هرگز به بهره برداری نمی رسند. بندر تکیه کلامی دارد که هنگام زیاده خواهی طرف مقابلش به کار می برد:” نکند کلید آپارتمانی که پول تویش است هم می خواهی؟” برای کسانی که می خواهند طنز نویسی را تمرین کنند، “دوازده صندلی” به منزله کلید آپارتمانی است که پول تویش است: هم شخصیت پردازی قوی می آموزید، هم انتقاد اجتماعی، هم ترکیب طنز موقعیت و طنز کلامی، و هم صحنه های کمیک که هدفشان فقط خنداندن مخاطب است. ایلف و پتروفحواسشان بوده که مخاطب رمان بعد از چندین صفحه طنز هدف دار خواندن، نیاز دارد کمی تفریح کند، مثلا با قضیه مرد بدشانسی که وسط دوش گرفتنش آب قطع شده و عریان و کف آلود از اپارتمانش خارج می شود تا شاید در خانه سرایدار قدری آب پیدا کند، اما سرایدار خانه نیست و درب آپارتمان هم پشت سرش بسته می شود! قطعا اگر روس زبان باشید، به تاریخ اتحاد شوروی تسلط داشته باشید، با کلمات قصار مارکس و لنین آشنا باشید، با خواندن این رمان خیلی بیشتر می خندید. خیلی از شوخی هایی که نویسندگان با جملات مشهور بزرگان کمونیست کرده اند یا کنایه هایی که به شخصیتهای سیاسی زده اند جز با توضیح مترجم در پانویس قابل انتقال نیست، تاریخ مصرف بعضی از آن‌ها هم گذشته، چون متعلق به همان شرایط سیاسی- اجتماعی دهه بیست میلادی است. اما این به آن معنی نیست که پس از حدود نود سال از نگارش کتاب، از خواندن آن لذت نخواهید برد. اولا کتاب به لطف حکومت شوروی آن قدر سانسور شده که بسیاری از عناصری که آن را مختص زمان خودش می کرد از دست داده است. گفته می‌شود کتاب در آن زمان آن قدر سانسور شد که به یک سوم حجم اولیه خودش رسید! ثانیا تاریخ شوروی به عنوان یکی از دو ابرقدرت جهانی قرن گذشته برای هیچ کس ناآشنا نیست، و ثالثا طنز عمیق و سیر پرماجرای کتاب، فراتر از دغدغه سیاسی آن هر مخاطبی را جذب می کند ، شاهد آن هم اقتباسهای سینمایی کارگردانانی از ملیتهای مختلف است. تا به حال فیلم‌هایی به زبانهای اسپانیایی، انگلیسی، روسی، آلمانی، ایتالیایی و حتی فارسی (!) بر اساس این کتاب ساخته شده است که مدل انگلیسی آن، ساخته مل بروکس و محصول سال ۱۹۷۰، از همه مشهورتر است. “دوازده صندلی” را نشر ماهی به قیمت ۶۷۰۰۰ تومان و با ترجمه آبتینگلکار منتشر کرده است. شاید قیمت کتاب به نظر زیاد بیاید، اما باید بدانید گلکار- که برای کتابخوان های علاقمند به ادبیات روسی نیاز به معرفی ندارد- فقط به ترجمه اکتفا نکرده: همه اشارات و ارجاعاتی که ممکن است برای خواننده فارسی زبان ناآشنا باشند در پانویس شرح داده است، به علاوه ی مقدمه ای در شرح حال ایلف و پتروف که حتی در اینترنت هم چنین شرح حال کاملی به فارسی پیدا نمی کنید مگر اینکه از همین کتاب استفاده کرده باشند! در انتهای کتاب هم ترجمه یکی از یادداشتهای پتروف را می خوانید که پس از مرگ ایلف نوشته و درباره چندسال چالشهای مشترک نویسی و چندین سال کار رفیقانه شان سخن گفته است. بازهم به قیمت کتاب معترضید؟ نکند کلید آپارتمانی که پول تویش است هم می خواهید؟! این هم بخشی از متن کتاب، که شما را با شگردهای آستاپ بندر برای تامین خرج سفرشان آشنا می‌کند: ادامه متن در پست بعدی👇 📍سایت راه راه| @rahrahtanz_ir
💢 دوازده صندلی (بخش سوم / ادامه از پست قبل👆) 🔘 کلید آپارتمانی که پول تویش است! ✍️ “آستاپ به دکه خرازی شتافت و با آخرین ده کوچک باقی مانده یک دسته قبض خرید. نزدیک یک ساعت روی ستونچه سنگی کنار خیابان نشسته بود، قبض‌ها را شماره می‌زد، روی آن‌ها چیزی می نوشت و زیر لب با خود می‌گفت: “نظم و ترتیب بر هر چیزی مقدم است… هر یک کوپک پول مردم باید حساب و کتاب داشته باشد…” کارش که تمام شد با گام های سریع از کنار استراحتگاه‌ها به راهی کوهستانی قدم گذاشت که به محل دوئل لرمانتوف و مارتینوف می رسید. در حالی که اتومبیل‌ها و کالسکه‌های دو‌اسبه نیز به دنبالش روان بودند پا به دره گذاشت… دره جزء مکان‌های دیدنی پیتیگورسک به شمار می‌رفت و هر روز تعداد زیادی توریست و تورهای سیاحتی برای تماشا به آنجا می‌آمدند‌. آستاپ بلافاصله دریافته بود که دره برای یک آدم فارغ از تعصب و پیش‌داوریمی‌تواند منبع درآمد خوبی باشد. با خود می‌گفت: “چطور اهالی شهر تا حالا به این فکر نیفتاده اند که برای ورود به دره از هر نفر ده کوپکی بگیرند؟ ظاهرا این تنها جایی است که اهالی پیتیگورسک توریست‌ها را مجانی به آن راه می‌دهند. من این لکه‌‌ی ننگ را از دامن شهر پاک می‌کنم. من این سهل انگاری تاسف‌انگیز را اصلاح می‌کنم.” و همان کاری را کرد که عقل، غریزه سلیم و شرایط به او دیکته می‌کرد. آستاپ کنار دهلیز ورودی دره ایستاد، دسته قبض‌ها را به دست گرفت و شروع کرد به فریاد کشیدن: “بلیت بخرید، همشهریان! ده کوپک! بچه‌ها و سربازان ارتش سرخ مجانی! دانشجویان پنج کوپک! بیکاران سی کوپک!” آستاپ توی خال زده بود. خود اهالی پیتیگورسک به دره نمی‌آمدند و ده کوپک تیغ زدن از توریست های شوروی برای رفتن به “یک جایی” کار مشکلی نبود. تا حوالی ساعت پنج، آستاپ شش روبلی جمع کرده بود. بیکاران که عده‌‌شان در پیتیگورسک بسیار زیاد بود، بیش‌ترین کمک را کردند. همگی با روی خوش اسکناس‌هایشان را تقدیم می‌کردند. یک توریست سرخ‌چهره هم، به محض دیدن آستاپ، با خوشحالی به همسرش گفت: “دیدی، تانیوشا؟ دیروز به تو چه می‌گفتم؟ و تو اصرار داشتی که برای ورود به دره لازم نیست پول بدهیم. چنین چیزی امکان ندارد. مگر نه، رفیق؟” آستاپ تصدیق کرد: “کاملا درست است. محال است بشود بدون پول وارد جایی شد. شاغلان ده کوپک و بیکاران سی کوپک!” حوالی شب، دو صف از ماموران پلیس که از خارکف برای گردش آمده بودند، به دره نزدیک شدند. آستاپترسید و خواست وانمود کند توریستی بی‌گناه است، اما ماموران پلیس با چنان حجب و حیایی دور نقشه‌کش کبیر حلقه زدند که راهی برای عقب نشینی باقی نماند. به همین علت، آستاپ با لحنی کاملا مصمم فریاد زد: “شاغلان ده کوپک، اما چون ماموران پلیس را می توان همسطح دانشجویان و بچه‌ها دانست، نفری پنج کوپک.” ماموران پول را پرداختند و مودبانه پرسیدند این ورودیه به چه منظور گرفته می‌شود. آستاپ با پررویی جواب داد: “برای تعمیر اساسی دره. نباید بگذاریم زیادی عمیق شود.” پایان 📍سایت و مجله راه راه | @rahrahtanz_ir
💢 ترجیحا این کتاب را نخوانید 🔘 معرفی کتاب: ترجیحا مجرد با روابط عمومی بالا / مجموعه نویسندگان ✍ ⏰ مدت زمان لازم برای مطالعه: ۵۶ ثانیه | معادل زمان لازم برای طراحی پوستر ترویج حجاب 🔴《ترجیحا مجرد با روابط عمومی بالا》 اولین کتاب طنزی است که در حوزه عفاف و حجاب منتشر شده است🔴 متن کامل را از اینجا بخوانید👇 آدرس: https://b2n.ir/206153 📍سایت و مجله راه راه | @rahrahtanz_ir
💢 ژاپن ، سیل و ((نیویورک تایمز هم از خودشونه)) 🔘 پشت پرده سیل ژاپن چیست؟ ✍ ⏰ مدت زمان لازم برای مطالعه: ۱دقیقه و ۲۰ثانیه | معادل زمان لازم برای تولید برق از سیل😄 متن کامل را از اینجا بخوانید👇 آدرس: https://b2n.ir/623259 📍سایت و مجله راه راه | @rahrahtanz_ir
💢 ترجیحا این کتاب را نخوانید 🔘 معرفی کتاب: ترجیحا مجرد با روابط عمومی بالا / مجموعه نویسندگان ✍ ⏰ مدت زمان لازم برای مطالعه: ۵۶ ثانیه | معادل زمان لازم برای طراحی پوستر ترویج حجاب متن کامل را از اینجا بخوانید👇 آدرس: https://b2n.ir/206153 قسم خوردن ندارد اما «ترجیحا مجرد با روابط عمومی بالا» واقعا اسم کتاب است! آخر الزمان است دیگر. شاخ و دم که ندارد. هیچ بعید نیست کتاب طنز درباره حجاب و بی‌حجابی هم از نشانه‌های ته دنیا باشد. محمدرضا شهبازی و چند نفرِ دیگر از اعضای باشگاه طنز انقلاب اسلامی جمع شده‌اند دور هم و توی ۱۲۷ صفحه، حجاب این روزها را -و شاید دقیقترش را بخواهید، بی‌حجابی این روزها را!- متلک باران کرده‌اند. جالب است که انتشارات «تلاوت آرامش» که خود را ناشر تخصصی حوزه زن، حجاب، خانواده و سبک زندگی معرفی می‌کند این کتاب را منتشر کرده است. آخر الزمان است دیگر. شاخ و دم که ندارد. نویسندگان جوان این کتاب، معلوم نیست پشت‌شان به کجا گرم بوده که این قدر خشن با حجاب گلاویز شده‌اند و حتی اول مطالبشان شجره نامه‌هایشان را هم نوشته‌اند. سیزده نفری به جان حجاب رایج خیابانهای مملکت افتاده‌اند. با ابزارهای متنوع. یکی با نامه نگاری، یکی با بازجویی، یکی با لغت نامه، یکی با خاطره و… . بیچاره حجاب. شماره صفحه‌ها که بالا می‌رود، رسواتر می‌شود! کتاب «ترجیحا مجرد با روابط عمومی بالا» با طنز کردن برخی تلاشهای کلیشه‌ای برای مثلا گرامیداشت روزِ حجاب و عفاف شروع می‌شود و نامه نگاری بینِ “اداره تقویت و گسترش حجاب و عفاف و خانواده در جامعه” و “واحد پشتیبانی” را دست می اندازد. بعد، جلوتر انواع پوشش در گذر تاریخ معرفی می‌شود. واقعا انواعش با تصویر در کتاب موجود است. البته یکی از آنها شطرنجی است. بعدتر لغت‌نامه را دستکاری شده می‌بینید. مثلا جلوی برهنگی دو نقطه گذاشته و نوشته‌اند: «صرفه جویی در پوشش، آلرژی به پشم و نخ، همه جا استخر پنداری». هر چه کتاب ورق می‌خورد اوضاع خطرناک‌تر می‌شود. وسط‌های کتاب نامه یک استاد دانشگاه به دخترش هم رو می‌شود: «دخترم از سه چیز بترس: دهانی که بی فکر باز است، موبایلی که رمزش باز است و مانتویی که جلویش باز است. هر سه آبروی انسان را می‌برد.» عجیب است؟! حالا دو تا مثال دیگر معلوم می‌کند که با چه کتابی رو به رو هستید. توی بخشی از کتاب، سوالات فعالان مدنی درباره حجاب آمده است: «حکم گذاشتن عکس سیکس پک در اینستاگرام چیست؟ اگر عکس خودمان نباشد و فقط برای جذب دایرکت از آن استفاده کنیم چه؟!» جدی جدی مثل اینکه آخر الزمان است! آخرش هم کتاب با نیازمندی‌ها تمام می‌شود. مشت نمونه خروار: «فروشنده خانم در حد تشخیص دم باریک از لاستیک. هزینه رفت و آمد و لوازم آرایش با ما. دستمزد عالی + پورسانت. ابزار فروشی برادران به جز کامی شون» اگر روی حجاب حساس هستید و دلسوزش، ترجیحا سراغ اولین کتاب طنزِ تاریخ درباره حجاب نروید. «ترجیحا مجرد با روابط عمومی بالا» ناجور به آن هجوم برده است. آخر الزمان است دیگر، شاخ و دم که ندارد. گاهی وقتها برای ترویج یک چیز باید خیلی به آن نزدیک شد و از زاویه ای دیگر آن را دید. کاری که نویسندگان این کتاب که خود از طرفداران پر و پا قرص حجاب و عفاف هستند، کرده‌اند. 📍سایت و مجله راه راه | @rahrahtanz_ir
💢 تعبیر خواب‌های سیاسی 🔘 هزار و یک شب ✍ ⏰ مدت زمان لازم برای مطالعه: ۵۴ثانیه | معادل زمان لازم برای خوردن گلابی😄 متن کامل را از اینجا بخوانید👇 🌐 آدرس: https://b2n.ir/244913 اگر سیاست‌مداری در خواب ببیند که طرف اروپایی برای عذرخواهی خدمت رسیده است، در بیداری خوابش را برای رسانه‌ها تعریف کند. به تلطیف فضا و پیش بُرد اهداف مد نظر کمک می‌کند. دیدن گلابی در خواب بر چند وجه است: اول زوال عقل، دوم خیال باطل، سوم دل خجسته، چهارم در باغ سبز، پنجم هندوانه در بسته، ششم امضای کری، هفتم نقض فاحش، هشتم قطعنامه شورای حکام، نهم سوت بُلبُلی و ترک محل. اگر در خواب، هواپیمایی ببیند که بوی نویی می‌دهد، نشانه آن است که در بیداری جنس بنجل بهش انداخته‌اند. سر عقل بیاید از تولید ملی حمایت کند. اگر در خواب ابر ببیند، فکر زمستان کند. اگر ابری که در خواب دیده از نوع سیروس است، سال پربارانی پیش رو دارد، و اگر از نوع سیرواستراتوس است باران و برف توامان می‌بارد. ایزوگام کند که فردا اسیر نشود. ابر برجام باران ندارد و نشانه خشک‌سالی است. دیدن موگرینی در خواب نشانه آن است که شخص در بیداری سر و گوشش می‌جنبد! احتیاط کرده و به نام تعمیرکار کولر سیوش کند. 📍سایت و مجله راه راه | @rahrahtanz_ir