══════✙💠🔹💠🔹💠✙═════
♨️تلنگـــرشهـــداااایے♨️
ما هم شهید مے شویم !
وقتے در قتلگاه دنیا ...
لذت گناهانش را
حراممان مے کنیم ...
و به جرم حزب اللهے بودن هم ،
سرزنش مے شویم !
جهاد اکبر ... بیش از ...
جهاد اصغر ... شهید دارد ...
شهیدانے از جنس ذوب شدن هاے
چندین ساله ... ذره ذره ...
و امان از قتلگاه مجازے ...
چه خوب هایے آمدند و غرق شدند ...
و آن هم ، ذره ذره ...
اینجا ؛ هم میتواند سکوے پرش باشد
و هم مرداب شیطان ...
بنگر که چگونه ایے ؟
مراقب دل هایمان باشیم ...
✨عاشـــــق شویم ؛ عاشق خـــــدا✨
@rahro313
همسر شهید همت می گوید:"اخلاقم طوری بود که اگر میدیدم کسی خلاف شرع می گوید،با او جر و بحث میکردم . "
یک روز بهم گفت: "باید با منطق حرف بزنی"
بهش گفتم:
"ولی آدم رو مسخره می کنن."
گفت:
"می دونی ما در قبال تمام کسانی که راه کج میرن مسئولیم؟حق نداریم باهاشون برخورد تند کنیم؛از کجا معلوم که ما توی انحراف اینا نقش نداشته باشیم ؟ "
وقتی بهش گفتم:
"آخه تو کجایی که مقصر باشی؟"
گفت:
"چه فرقی میکنه؟ من نوعی، با برخورد نادرستم،سهل انگاریم،کوتاهیم ..همه اینا باعث انحراف میشه ....🌿"
#شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت
@rahro313
معراج را میدانی کجاست؟!
جایی برای پیدا کردن خودت
جایی برای کم کردن گناهانت
جایی برای قول و قرار
جایی برای عهد و پیمان
جایی که علی اکبرهایی رفتن و
علی اصغر برگشتن و آنجاهستند
پس #معراج_الشهدا رایافتی؟
@rahro313
😯اعتصاب😕
یک روز آمد و پرسید: «باباجان! خمس اموالت رو دادی؟!»
تعجب کردم؛ با خودم گفتم: «پسرِ دوازده _ سیزده ساله رو چه به این حرفها؟!» با اینکه پایبندی خاصی به مسائل شرعی داشتم، حرفش را به شوخی گرفتم و گفتم: «نه پسرم، ندادم؛ امسال رو ندادم».
از فردای آن روز دیگر لب به غذا نزد و دو روز به بهانههای مختلف، اعتصاب غذا کرد. وقتی خوب پاپیچش شدم، فهمیدم به خاطر همان بحث خمس بوده!
شهید مهدی کبیرزاده
کتــاب دسته یک، ص141
🍂🍂🌷🍂🌷🍂🌷🍂🍂🌷🍂 🍂
امــام زمـــان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
... هر کس بدون دستور ما در مال ما تصرف کند مرتکب گناه شده است و هر کـس ذرهای از مـال ما را بخورد پس گویا آتش در شکم اوست
بحـــــــــــــــارالانـــــــوار، ج53، ص 183
@rahro313
😯اعتصاب😕
یک روز آمد و پرسید: «باباجان! خمس اموالت رو دادی؟!»
تعجب کردم؛ با خودم گفتم: «پسرِ دوازده _ سیزده ساله رو چه به این حرفها؟!» با اینکه پایبندی خاصی به مسائل شرعی داشتم، حرفش را به شوخی گرفتم و گفتم: «نه پسرم، ندادم؛ امسال رو ندادم».
از فردای آن روز دیگر لب به غذا نزد و دو روز به بهانههای مختلف، اعتصاب غذا کرد. وقتی خوب پاپیچش شدم، فهمیدم به خاطر همان بحث خمس بوده!
*شهید مهدی کبیرزاده* «کتــاب دسته یک، ص141»
امــام زمـــان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
... هر کس بدون دستور ما در مال ما تصرف کند مرتکب گناه شده است و هر کـس ذرهای از مـال ما را بخورد پس گویا آتش در شکم اوست.
«بحـــــــــــــــارالانـــــــوار، ج53، ص 183»
@rahro313
اگر از گناه مطهری...
"رجایی"هست که..
"بهشتی"شوی...
اگر با "هنرِ"شهادت آشنایی...
"مُفتح"درهای بهشت خواهی شد...
اگربا"همت"تقوا پیشه کنی...
"صیاد"دلها می گردی...
اگر با"آوینی"همراه شوی...
شهید"اهل قلم"خواهی شد....🕊
#اللهم_ارزقنا_شهادت_فی_سبیلک
@rahro313
#عاشقانه_شهدا
همسرش می گفت چِشاش خیلی خوشگل بود...👁
امابا این چشمها تو زندگی یه نگاه حرام نکرده بود...🙈
می گفت من بهش می گفتم:ابراهیم!
این چشای خوشگل برا من نمیمونه....حالا ببین!😔
وقتی جنازشو آوردن دیدم چشماش نیست...😭
انگار خدا اون چشای خوشگل و"پاک" رو فقط
می خواست واسه خودش انحصاری…!
#همسر_شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت
@rahro313
یڪ بار از ڪنار عڪس شهید ابراهیم هادے عبور ڪردیم.
مهدے سلام ڪرد...
با تعجب گفتم: مهدے جان حمدے بخوان، صلواتے بفرست، چرا سلام میڪنے؟
در جوابم گفت:
ابراهیم زنده است و داره ما رو مےبینه...🙃🍃
#شهید_مدافع_حرم
#مهدی_عزیزی...
#شادی_روحش_صلوات
@rahro313
دوست داری شهید بشی؟؟
چیکار کردی واسه خدا؟؟
خوب گوش کن میگم واسه خدا
چیکار کردی؟؟
نماز خوندی؟؟؟
اون که واجبه
دعا کردی ؟؟؟
برای خودت بوده
کسی رو فرستادی سمت خدا؟؟؟
کسی رو از گناه دور کردی؟؟؟
امربه معروف میکنی؟؟؟
یا نه فقط اشک میریزی و میگی
اللهم الرزقنا شهادت
نه داداش
زندگی نامه شهدا رو خوندی؟؟؟
چیزی جز خجالت نصیبمون نمیشه
چند وقت یه بار این سوال ها رو از خودت بکن🤔
@rahro313
یه موتور گازی داشت...
که هر روز صبح و عصر سوارش میشد
و باهاش میومد مدرسه و برمیگشت.
یه روز عصر...
که پشت همین موتور نشسته بود و میرفت!
رسید به چراغ قرمز🚦
ترمز زد و ایستاد✋🏼
یه نگاه به دور و برش کرد...
و موتور رو زد رو جک
رفت بالای موتور و فریاد زد :🗣
الله اکبر و الله اکــــبر...
نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب😐
اشهد ان لا اله الا الله...
هرکی آقا مجید و نمیشناخت غش غش میخندید...
و متلک مینداخت😒
و هرکی هم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد😳
که این مجید چش شُدِه؟!
قاطی کرده چرا؟!
خلاصه چراغ سبز شد🍃
و ماشینا راه افتادن🚗🚙
آشناها اومدن سراغ مجید که آقااا مجید؟
چطور شد یهو؟؟!! حالتون خُب بود که؟!!
مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت...😊
و گفت : "مگه متوجه نشدید❓
پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود
که عروس توش بی حجاب نشسته بود👰
و آدمای دورش نگاهش میکردن...
من دیدم تو روزِ روشن ☀️
جلو چشم امام زمان داره گناه میشه ❌
به خودم گفتم چیکار کنم
که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه...
دیدم این بهترین کاره!👌🏼
همین❕✌️🏼
📝برگی از خاطرات شهید مجید زین الدین
روحشون شاد
@rahro313