eitaa logo
رهروان شهدا
1.2هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
177 ویدیو
5 فایل
خورشید اینجا .... عشق اینجا....گنج اینجاست... زیارتگاه کربلای پنج اینجاست.... این خاک گلگون تکیه ای از آسمان است....
مشاهده در ایتا
دانلود
  عباس نصفي از حقوق ماهانه‌اش را صرف امور خيريه مي‌كرد، در واقع او بخشي از حقوقش را به دو خانواده‌اي مي‌داد كه يكي‌شان بيمار سرطاني و ديگري بچه يتيم داشتند😔، باقي حقوقش را هم بخشي صرف امور روزمره‌اش و بخشي را خرج هيئات و مراسم مذهبي مي‌كرد. در طول ماه شايد 20 روزش را  مي‌گرفت و غذايي كه محل كارش به او مي‌دادند، به خانواده‌هاي مستمند مي‌داد👌، يكبار كه مي‌خواست به مأموريت برود دو، سه غذا توي خانه گذاشت و به پدرمان گفت شما براي فلان خانواده ببر، بابا گفت من خجالت مي‌كشم دو غذا دستم بگيرم و ببرم اما عباس اصرار داشت كه اگر كم هم باشد بايد به مردم كمك كرد و باري از دوش كسي برداشت.🌹   @rahro313
همسر شهید : آقا وحید همیشه روی حرف هایشان می ایستادند و واقعا خوش قول بودند . بسیاری از مواقع اتفاق می افتاد که در مشکلات پیش آمده می توانستند بر خورد بدی داشته باشند یا لااقل عصبانی شوند ، ولی آقا وحید همیشه با طمانینه و با ملایمت رفتار می کردند و عصبانی نمی شدند . این خصوصیتشان را خیلی دوست داشتم.❤ @rahro313
شهید ۱۷ ساله مدافع حرم شهید علی الهادی که خبر شهادتش رو از رفیق شهیدش شهید مشلب گرفت ... 💠چشمان شیدایی 🌷در بین بچه‌های رزمنده، خصوصاً رزمنده‌های لبنان اصطلاح «چشم شیدایی» معروف است. یعنی کسی که چشم‌هایش داد می‌زنند خواهد شد! علی الهادی چشم‌هایی داشت. 🌷من او را تا وقتی که به دفتر حزب‌الله در بیروت آمد، نمی‌شناختم. یک روز نوجوانی کم سن و سال به دفتر آمد و گفت: می‌خواهد به اعزام شود. من مسئولیتی در دفتر نداشتم. به عنوان یک فرد علاقه‌مند به کار‌های با بچه‌های حزب‌الله همکاری می‌کردم. ولی وقتی دیدم یک نوجوان با ظاهری به‌اصطلاح امروزی می‌خواهد به سوریه برود، شدم. 🌷جلو رفتم و نگاهی به قد و هیکلش انداختم. بود و چهره‌ای جذاب داشت. توی دلم گفتم پسر جان تو نمی‌توانی از چنین جنگی بربیایی. همین را به زبان آوردم و تصمیمش برای مدافع حرم شدن را پرسیدم. 🌷سرش را بلند کرد و نگاهم کرد. برای یک آن چشم در چشم شدیم و از نگاهش . من از چشم‌های شنیده بودم و حالا نمونه بارزی از این چشم‌ها را رو‌به‌رویم می‌دیدم. چشم‌های علی الهادی داد می‌زدند که خواهد شد. @rahro313
•┈┈🌺🌿••✾•بسم رب الشهدا•✾••🌿🌺┈┈• همیشه عجله داشت و می‌خواست بار بعدی که به سوریه می‌رود، بیشتر بماند. فقط خیلی سفارش همسر و فرزندان را به ما کرد و گفت: وسط هفته بیایید تهران. هوای همسرم را داشته باشید و پیش بچه‌ها باشید تا جای خالی من را احساس نکنند. اما سراغ من را از آن‌ها نگیرید. چند سال بود که به سوریه می‌رفت. ما دعا می‌کردیم سالم برگردد و او همیشه دعا می‌کرد که شهید بشود. این بار فقط دعای خودش گرفت. . . وقتی پیکرش را دیدم به او گفتم: مهدی دست ما را هم بگیر و سلام ما را به آقا امام حسین (ع) و حضرت زینب(س) برسان و بگو به ما صبر زینبی بدهد. . . شهادت اجر کسانی است که در زندکی خود، مدام درحال درگیری با نفس اند، و زمانی که نفس سرکش را رام نمودند، خداوند به مزد این جهاد اکبر، شهادت را روزی آنها خواهد کرد. محمدمهدی لطفی نیاسر •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• @rahro313
‍یڪ بار از ڪنار عڪس شهید ابراهیم هادے عبور ڪردیم. مهدے سلام ڪرد... با تعجب گفتم: مهدے جان حمدے بخوان، صلواتے بفرست، چرا سلام میڪنے؟ در جوابم گفت: ابراهیم زنده است و داره ما رو مے‌بینه...🙃🍃 ... @rahro313
✍🏻 دل نوشته ای زیبا از عباس دانشگر: دنیا بوی خون گرفته است. ظلمت ظلم ظالم بر عالم پرده افکنده است. آه ای کودک سوری... ای کودکان یمن و عراق و ای مسلمانان به خون کشیده شده... قدری تحمل کنید، قدری بیشتر دوام بیاورید دستان من یارای کمک به شما را ندارد... دلم به اندازه تمام شما آتش می گیرد، خدایا زنده نباشم ونبینم این ظلم را پنج هزار کودک سوری در آلمان ربوده می شوند؛ به همین سادگی… واز این اخبار دیگر برای ما طبیعی است. انگار ما هم مثل BBC و CNN که این اخبار را در ردیف عادی قرار می دهند ما هم چند ثانیه ای متأثر می شویم و دیگر هیچ... آی بشر...آی انسان... فأین تذهبون؟ به کجا می رویم ؟ حق زیر چکمه باطل لگد مال میشود و صدای شکستن پهلوی مادرمان هر روز شنیده می شود و صدای هلهله لشکر شمر گوشمان را از ندای هل من ناصر ارباب کر کرده است. چه ستمی، چه ظلمی بالاتر از این می توان کرد؟ مسلمانان را سر می برند، می سوزانند، تکه تکه میکنند، در انظار دوربین های جهانی و بعد مخابره می کنند!!! آن قدر که تو می بینی اما چشمانت را عادت می دهند... خدایا دلم تنگ است. هم جاهلم هم غافل نه در جبهه سخت می جنگم نه در جبهه نرم. کربلای حسین (ع) تماشاچی نمی خواهد... یا حقی یا باطل...؟! راستی من کجا هستم؟ خدایا یا مرا از زمین بردار یا دست من زمین گیر را بگیر. گناه غرقمان کرده و غفلت دلمان را سیاه کرده! نشانه اش می خواهی؟ همین بی تفاوتی ست. حیوان اگر ببیند می رنجد ولی انسان به جایی می رسد که نمی رنجد. خدایا کمکم کن. مرا آزاد کن از بند نفسیات و هوس ها. @rahro313
به پاسِ هر وجب خاڪے از اين مُلڪ چه بسيار است آن سَرها ڪه رفته! زِ مَستے بر سرِ هر قطعه زين خاڪ خدا داند چه افسَرها ڪه رفته... 🌷 @rahro313
🔹شهید از ۲ الی ۳ ماه مانده به محرم برای نــــوکری ابا عبدالله الحسین روزشماری می‌کرد. او با شوق خاصی برنـامه ریزی می‌کرد. هر سال تو میدان امام زاده علی اکبر، جایی که اکنون مزار مطهرش در آنجاست، چای خانه راه اندازی می‌کرد. خرید ملزومات و وسائل چای خانه را  با وسـواس و سلیــــقه خاصی خریداری می‌کرد. معتقد بود برای اهل بیـــــت نباید کـــــم گذاشت، تا زمانی که اونها دستت را با بزرگواری می‌گیرند تو هم شرمنده نباشی که چرا می‌تونستی و بیشتر انجام ندادی. خادم امام زاده و هیئت بود، ولی همیشه جلوی در هیئت می‌ایستاد. معتقد بود دربانی این خاندان بهتره و خاکـی بودن برای ائمه لطف بیشتری دارد. میگفت هر چی کوچکتر باشی برای امام حسین (ع) بیشتر نگاهت می‌کند. @rahro313
جوانی که بعد از شهادت شناخته شد 🔹پدر شهید درباره فرزندش می‌گوید: «تازه بعد از شهادتش بود که فهمیدیم در چند موسسه خیریه برای سالمندان و نیازمندان کار می‌کند و شب‌ها برای رسیدگی به آنها به موسسه می‌رفت برایشان لباس می‌شست و آنان را به حمام می‌برد.» 🔹خواهر شهید با اشاره به خصوصیات اخلاقی برادرش بیان می‌کند: " به‌خاطر روحیاتش خیلی در مدرسه اذیت می‌شد و احساس می‌کرد که در این مسیر آینده‌ای ندارد اما در این میان معلم دینی دوران دبیرستانش تاثیر عمیقی بر او گذاشت، طوری که او نماز شب و نماز اول وقتش ترک نمی‌شد. خواهرش شهادت میثم را ثمره تاثیر عمیقی می‌داند که  معلم دینی میثم بر او گذاشت. او گفت غیرت میثم زبانزد خاص و عام بود طوری که در محل نمی‌گذاشت به کسی بی احترامی شود اما این غیرت باعث نشده بود که او با بی احترامی و خشونت با دیگران برخورد کند. @rahro313