🍃این بار قلمِ دل عزم وصف نوجوان رهبری کرده که چه زیبا #اسماعیل وار ، بند بند وجودیش را در مسلخگاه #عشق قربانی نمود .
🍃حسین فهمیده، #نوجوانی که از تمام بندرگاهای دنیایی دست کشید و #شجاعانه جان خود را فدای جانانش کرد
🍃درست است، بزرگی قصه فهمیده را همه شنیده ایم، شاید بارها و بارها، اما باید زبان به اعتراف بگشایم که قاموس لغات و واژه ها یارای آن را ندارد تا بزرگی او را #وصف کند.
🍃دقیق که مینگری، میبینی که نوجوان قصه ی ما چه زیبا توانست در آغازین ثانیه های نوجوانیش اسوه انسان کاملی را برای #عالمیان به تصویر بکشاند
🍃بدرستی، او چه زیبا توانست #دلبری این عالم فانی را به چَشمِ روح، بشناسد و بر تمام آمال دنیویش پشت پا بزند.
🍃آری فهمیده چه زیرکانه دام های #دنیایی را شناخت و آنها را به زانو دراورد.
✍️نویسنده : #زهرا_حسینی
🎊به مناسبت سالروز #تولد #شهید #محمدحسین_فهمیده
📅تاریخ تولد : ۱۶ اردیبهشت ۱۳۴۶
📅تاریخ شهادت : ۸ آبان ۱۳۵۹
🥀مزار شهید : شهدای بهشت زهرا(س)
@rahro313
°•| مراسم عروسی ما ، به خواست خودمان نیمه شعبان در مسجد برگزار شد و من حجاب کامل داشتم .
°•| جالب است برایتان بگویم وقتی فیلمبردار آمد داخل از من پرسید چه آرزویی داری ؟
°•| می دانستم رضا دوست دارد شهید شود چون بارها گفته بود ، من هم در جواب فیلمبردار گفتم : انشاء الله عاقبت ما ختم به شهادت شود .
°•| من رضا را خیلی دوست داشتم ، فکر می کنم عشق ما خیلی خاص بود . بعد از رضا پرسید : شما چه آرزویی دارید ؟
گفت : همین که خانم گفت .
#همسرانه_شهدا
#شهید_رضا_حاجی_زاده
@rahro313
جوری زندگـی کن
که خُدا عاشقت بشه
اگه خُدا عاشقت بشه؛
خـوب تورو خریداری میکنه . .🖤
@rahro313
همرزم شهید نوری
به نقل از فرمانده گردان:
نصفه شب بابک ، فرمانده گردان رو از خواب بیدار می کنه میگه من فردا شهید میشم ، به خانوادم بگو حلالم کنن.
فرمانده میگه حرف الکی نزن. برو بزار بخوابیم.
میخوابه و خواب می بینه که بابک شهید شده و از خواب می پره.
پیش خودش میگه نکنه فردا شهید بشه. نقشه میکشه که صبح به راننده پشتیبانی بگه به یه بهانه ای بابک رو با خودش ببره عقب و یه جایی جاش بزاره. دوباره میخوابه. صبح از خواب بیدارش می کنن و میگن باید آتش بریزیم رو سر دشمن و .... تو این شلوغی ها نقشه اش یادش میره. چند ساعت بعد بچه ها شهید میشن.
فرمانده گردان تازه یاد حرف های شب قبل بابک و خوابش و نقشه اش می افته.
#شهید_بابک_نوری
@rahro313
❇️ در راستای برگزاری شانزدهمین یادواره شهدای شهر طالخونچه
💢 مسابقه بزرگ دلنوشته شهدایی
🔗 با محوریت شهدای شهر طالخونچه
⏰ ۲۶ اردیبهشت تا ۳ خرداد ۱۴۰۲
🎁 بهترین نوشته ها بصورت کتابچه ، چاپ و در دسترس عموم قرار خواهد گرفت و به برترین نفرات هدایای فرهنگی و ارزنده ای اهدا خواهد شد.
⭕️ جهت شرکت در مسابقه و اطلاعات بیشتر به پایگاه اینترنتی www.taaseman.ir مراجعه نمایید.
« ستاد مردمی یادواره شهدای شهر طالخونچه »
@rahro313
شهادت صادق آل عبا ،ششمین اختر آسمان امامت و رئیس مذهب تشیع را خدمت تمام شیعیان و دوستداران آن حضرت تسلیت عرض می نماییم.🖤
@rahro313
«ای انسانها!
وای بر ما وای بر ما اگر بدانیم از این آزمایش که پروردگارمان از ما میکند پیروز بیرون آییم. ای انسانهایی که بیتفاوت نشستهاید به پا خیزید دین شما،قرآن شما،حیثیت شما مورد تجاوز قرار گرفته است و خدا به شما اجازه پیکار داده است.»
🌱"فرازی از وصیت نامه دانشجوی شهید زین العابدین کریم پور"🌱
@rahro313
میگفتقبݪازشوخے
نیتتقـرّبڪنوتودݪتبگوــ
"دݪِیہمؤمنُشادمیڪنم،قربہاِلےاللّٰه"
_اینشوخیاتممیشہعبادت ... (:"💜
#شهید_حسین_معزغلامی♥️🕊
@rahro313
همرزم شهید نوری
به نقل از فرمانده گردان:
نصفه شب بابک ، فرمانده گردان رو از خواب بیدار می کنه میگه من فردا شهید میشم ، به خانوادم بگو حلالم کنن.
فرمانده میگه حرف الکی نزن. برو بزار بخوابیم.
میخوابه و خواب می بینه که بابک شهید شده و از خواب می پره.
پیش خودش میگه نکنه فردا شهید بشه. نقشه میکشه که صبح به راننده پشتیبانی بگه به یه بهانه ای بابک رو با خودش ببره عقب و یه جایی جاش بزاره. دوباره میخوابه. صبح از خواب بیدارش می کنن و میگن باید آتش بریزیم رو سر دشمن و .... تو این شلوغی ها نقشه اش یادش میره. چند ساعت بعد بچه ها شهید میشن.
فرمانده گردان تازه یاد حرف های شب قبل بابک و خوابش و نقشه اش می افته.
#شهید_بابک_نوری
@rahro313
🔴 هر چه شما نفرمایید!
🌹 زمانی که ایشان(شهید حجه الاسلام مهدی شاه آبادی ) را گرفته بودند، با مأموران ساواک خوب مبارزه میکرد. به برادرم گفته بودند: «آقا عمامهتان را بردارید.» پاسخ داده بود: «عمامه را برنمیدارم.» هر چه اصرار میکنند که عمامه را بردارید، میگوید: «نه، خودتان بیایید و بردارید.» افرادی که در آنجا بودند، جرأت این کار را پیدا نمیکنند.
♦️ زمانِ سرلشکر علویمقدم بود. رئیس کمیته آن موقع کشیک بوده و با سرلشکر تماس میگیرد. میگوید: «فلانی را گرفتهایم و میخواهیم او را به زندان ببریم، اما عمامهشان را بر نمیدارند. تکلیف ما چیست؟» علوی مقدم میگوید: «مشکلی ندارد، با عمامه داخل زندان بروند.» بلافاصله شهید شاهآبادی عمامه را برمیدارد و روی زمین میگذارد. یعنی برای مبارزه، اگر او اجازه داد من با عمامه بروم، بر خلاف دستورش، عمامه را خودم برمیدارم.
راوی: برادر شهید – حسن شاهآبادی
#یاد_شهید
شادی روحشان صلوات
@rahro313
سنـــگر خــوب و قشــنگے داشــتیم
روے دوش خود تفنــگے داشتیم
جنـــگ ما را #لایق خود ڪـرده بود
جبــهه ما را #عـاشق خود ڪــرده بود
#شــــهدا_مددی❣
@rahro313