eitaa logo
رهروان شهدا
1.2هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
177 ویدیو
5 فایل
خورشید اینجا .... عشق اینجا....گنج اینجاست... زیارتگاه کربلای پنج اینجاست.... این خاک گلگون تکیه ای از آسمان است....
مشاهده در ایتا
دانلود
🎞خاطره ای از نوری🌷: همرزمان‌ شهید نوری می‌گویند: تیکه کلام بابک همیشه فداتم بود☺️ اخلاق خوبی داشت و هیچ وقت زبانش را به حرف های ناروا باز نمیکرد❤️ @rahro313
رفیق‌شهید : منظور از کارهای خیر، کمک و سرکشی به نیازمندایی بود که خودش می‌شناخت و گاهی به آنها سر می‌زد و کمک‌های نقدی می‌کرد و اگر خانواده‌ای نمی‌توانست برای فرزندش لباس تهیه کند با هم دست آن بچه را می‌گرفتیم و و برایش خرید می‌کردیم، گاهی وسایل منزل تهیه می‌کرد و سعی می‌کرد همه این کارها را کسی متوجه نشود و به صورت ناشناس انجام می‌داد، حتی در انجمنهای خیریه زیادی عضو بود. . @rahro313
را از تاریخ تولدت یافتم.. تاریخے که همانند تاریخ "تاریخ" ساز شد!! این روز ها حال دلم کوڪ نیست...میگویند زنده اند!! برادرانه بیا..بیا و حال دلم را خوب کن!بیا و بین منو خدا پا در میانی کن ..! خودم را گم کرده ام..قرآن را میگشایم میگوید .. به خدا بگو اگرقرار است صبرکنم ؛ طاقتـش را هم عطـا کن..! اللهم فڪ کل اسیـــر؛ الهی هر کسی به هرنحوے چه در زندان دنیا چه درزندان نَفــــس اسیر است..آزاد شود ؛ بهـ برڪت نام؛ ..
همرزم شهید نوری به نقل از فرمانده گردان: نصفه شب بابک ، فرمانده گردان رو از خواب بیدار می کنه میگه من فردا شهید میشم ، به خانوادم بگو حلالم کنن. فرمانده میگه حرف الکی نزن. برو بزار بخوابیم. میخوابه و خواب می بینه که بابک شهید شده و از خواب می پره. پیش خودش میگه نکنه فردا شهید بشه. نقشه میکشه که صبح به راننده پشتیبانی بگه به یه بهانه ای بابک رو با خودش ببره عقب و یه جایی جاش بزاره. دوباره میخوابه. صبح از خواب بیدارش می کنن و میگن باید آتش بریزیم رو سر دشمن و .... تو این شلوغی ها نقشه اش یادش میره. چند ساعت بعد بچه ها شهید میشن. فرمانده گردان تازه یاد حرف های شب قبل بابک و خوابش و نقشه اش می افته. @rahro313
همرزم شهید نوری به نقل از فرمانده گردان: نصفه شب بابک ، فرمانده گردان رو از خواب بیدار می کنه میگه من فردا شهید میشم ، به خانوادم بگو حلالم کنن. فرمانده میگه حرف الکی نزن. برو بزار بخوابیم. میخوابه و خواب می بینه که بابک شهید شده و از خواب می پره. پیش خودش میگه نکنه فردا شهید بشه. نقشه میکشه که صبح به راننده پشتیبانی بگه به یه بهانه ای بابک رو با خودش ببره عقب و یه جایی جاش بزاره. دوباره میخوابه. صبح از خواب بیدارش می کنن و میگن باید آتش بریزیم رو سر دشمن و .... تو این شلوغی ها نقشه اش یادش میره. چند ساعت بعد بچه ها شهید میشن. فرمانده گردان تازه یاد حرف های شب قبل بابک و خوابش و نقشه اش می افته. @rahro313
✨ ‌بهش گفتم: بابک من به خاطر خانوادم نمیتونم بیام دفاع از حرم گفت: توی کربلا هم دقیقا همین بحث بود، یکی گفت خانوادم... یکی گفت کارم... یکی گفت زندگیم... این ‌طوری‌ شد که امام‌حسین تنها موند و من واقعا جوابی نداشتم برای‌ حرفش... 💔 🌺 ‍ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• @rahro313