eitaa logo
رهروان شهدا
1.2هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
177 ویدیو
5 فایل
خورشید اینجا .... عشق اینجا....گنج اینجاست... زیارتگاه کربلای پنج اینجاست.... این خاک گلگون تکیه ای از آسمان است....
مشاهده در ایتا
دانلود
. یکی از برادرهام  شده بود. قبرش اهواز بود. برادر دومیم توی اسلام آباد بود.  وقتی با خانواده ام از اهواز برمی گشتیم ، رفتیم سمت اسلام آباد. نزدیکی های رسیدیم به لشکر. هم می آمد. من رفتم دم ، اجازه بگیرم برویم تو   توی چادرش بود. بهش که گفتم؛ گفت « قدمتون روی چشم . فقط باید بیاین توی همین چادر ، جای دیگه ای نداریم.»  صبح که داشتیم راه می افتادیم، بهم گفت« برو رو پیدا کن ،ازش تشکر کنم..  توی این ور و اون ور می رفتم تا آقا مهدی را پیدا کنم. یکی بهم گفت «آقا مهدی حالش خوب نیست؛ خوابیده.»  گفتم « چرا ؟» ... گفت « دیشب توی چادر جا نبود. تا بخوابد، زیر بارون موند، سرما خورد شادی روحشون‌ صلوات @rahro313
. یکی از برادرهام  شده بود. قبرش اهواز بود. برادر دومیم توی اسلام آباد بود.  وقتی با خانواده ام از اهواز برمی گشتیم ، رفتیم سمت اسلام آباد. نزدیکی های رسیدیم به لشکر. هم می آمد. من رفتم دم ، اجازه بگیرم برویم تو   توی چادرش بود. بهش که گفتم؛ گفت « قدمتون روی چشم . فقط باید بیاین توی همین چادر ، جای دیگه ای نداریم.»  صبح که داشتیم راه می افتادیم، بهم گفت« برو رو پیدا کن ،ازش تشکر کنم..  توی این ور و اون ور می رفتم تا آقا مهدی را پیدا کنم. یکی بهم گفت «آقا مهدی حالش خوب نیست؛ خوابیده.»  گفتم « چرا ؟» ... گفت « دیشب توی چادر جا نبود. تا بخوابد، زیر بارون موند، سرما خورد شادی روحشون‌ صلوات @rahro313
شهیدمهدی باکری درجریان آسفالت«حسین آباد»، «علی آباد»و«جوادآباد»بودکه خود پیشاپیش کارگران کارمی‌کردو حتی خودکارگرهانیز نمی‌دانستند که او است. یک روزصبح زودبه یکی ازاین مناطق می‌رودو ازکارگرهادمپایی وگونی می‌خواهد.آن‌ها هم فکر می‌کننداو است. به او دمپایی وگونی می‌دهند و او شروع به کارمی‌کند. و وقتی به حالت نصیحت به آن‌ها می‌گویدشما درمقابل پولی که می‌گیریدمسؤولیت دارید، به شدت پاسخ می‌دهندکه: مگرتو چه کاره‌ی مملکتی که امروز آمدی و در کار مادخالت می‌کنی! سرت به کارخودت باشد! اوقات به همین منوال سپری می‌شود، تااین‌که معاون شهردار همراه با بازرس برای سرکشی به آن‌جا می‌آیند ومبهوت وهیجان زده می‌بینندکه . سلام علیک متواضعانه‌ی بازرس و معاون شهردار باآقامهدی، کارگران رابه خود می‌آورد. متوجّه می‌شونداین است که از صبح زود باآن‌ها کارکرده. نگران و ناراحت می‌شوندومنتظر برخوردمهدی می‌شوند. آقامهدی برای تسکین خاطرآنان بایک یک آن‌ها دست می‌دهد و صورتشان را می‌بوسد،خدا قوّت می‌گویدو می رود. @rahro313
. یکی از برادرهام  شده بود. قبرش اهواز بود. برادر دومیم توی اسلام آباد بود.  وقتی با خانواده ام از اهواز برمی گشتیم ، رفتیم سمت اسلام آباد. نزدیکی های رسیدیم به لشکر. هم می آمد. من رفتم دم ، اجازه بگیرم برویم تو   توی چادرش بود. بهش که گفتم؛ گفت « قدمتون روی چشم . فقط باید بیاین توی همین چادر ، جای دیگه ای نداریم.»  صبح که داشتیم راه می افتادیم، بهم گفت« برو رو پیدا کن ،ازش تشکر کنم..  توی این ور و اون ور می رفتم تا آقا مهدی را پیدا کنم. یکی بهم گفت «آقا مهدی حالش خوب نیست؛ خوابیده.»  گفتم « چرا ؟» ... گفت « دیشب توی چادر جا نبود. تا بخوابد، زیر بارون موند، سرما خورد شادی روحشون‌ صلوات @rahro313