🍃 چشم #پدر دلگرم به لبخند #مادر و چشم مادر خیره به #اشک شوق پدر شد و بار دیگر #جوانمردی پا به عرصه هستی گذاشت.
.
🍃پسرشاگرد خوبی بود وپدرهم معلم خوبی که راه ورسم مردانگی رابه اوآموخت.
.
🍃 محمدرضا شیفته ی مردانگی #سید_الشهدا و غیرت#ابوالفضل شد . رد پای آموخته هایش، سبب شد تا سِیلی از#جوانان را شیفته مرام و خوشرویی خود کند،ردپایی که عطر#ایمان در جای جای خاکش به مشام میرسد و مشام هارا نوازش میکند.
.
🍃در گفت و گوهایش با مادر گفته بود.
«قول میدهم مادر که #شهید شوم آخر»
سر را فدای #حرم عمه سادات کرد و قول او برای همیشه ماندگار و یادگار شد.
غیرتش باعث شد جانش را #فدا کند تا مبادا نگاه چپ حرامی ها سوی حرم عقیله بنی هاشم باشد.
.
🍃چه #عاشقانه پر کشید و جام شهادت را سر کشید. رفت اما تجربه و مردانگی خود را به یادگار گذاشت تا سرمشق شیر مردانی باشد که #عشق به وصالِ #معشوق دارند و آرزوی نوشیدن جام#شهادت در #دل....
@rahro313
بسم الله
.
نمی دونم لایق بودم که چشم در چشمانم
#وصیت کردی و برای آخرین بار فرزندانت را به من سپردی و گفتی فاطمه را با #حجاب زینب گونه و محمد را با #غیرت علی وار بزرگ کنم .
نمی دانم حکمت این کار را در چه می دیدی که این بار هم جدا از دوستانت باید مزاری در قطعه ای از دیارت در ، درّه مرابیک ، برایت فراهم میکردیم.
.
دوستانت وقتی خبر شهادتت را شنیدند ، همه #اشک فراق در چشمان شان حلقه بست،
چرا که تو بالبخندت دل هر انسان آزاده ای را سوزاندی و گفتی من ثابت کردم که " انی سلم لمن سالکم"
تو #اجر اشک هایت را گرفتی و توحیدی شدی !
و برای این کار از عزیزترین هایت فاطمه وزهرا و محمد مهدی گذشتی نه به این خاطر که تو وابسته نبودی ... نه!
تو #عاشق عزیزانت بودی و عاشق برای معشوقش به هر آب و آتش می زند که او در راحتی و آرامش باشد.
پس تو رفتی اما افتخاری بر پیشانی عزیزانت شدی که فردای قیامت همه با عزت در پیشگاه حق تعالی سر، بلند کنیم و بگوییم هر کدام از ما تکلیفی به دوش داشتیم ...
لحظه ای که یزیدیان زمان در پی تکرار #عاشورا و جسارتی دیگر به خیمه ی بی بی زینب بودند ...
ما با تمام توان و هستی مان ایستادیم و گوش به فرمان #حسین زمان و نائب برحق #ولیعصر (عج) سید علی، گوش به فرمان شدیم و اجازه تکرار عاشورا را ندادیم!
قلم به دست گرفتم که تا سحر مانده...
من و نگاه تو و ذوق های درمانده ...
صدای خنده ،تو قاب عکس هست ...
جلوی قاب شما چشم های تر مانده...
دلنوشته ی همسر #شهید_محسن_فانوسی
@rahro313
🍃دخترک کنار باغچه نشسته بود و قصه میگفت نرگس ها چشم شده بودند و او را به دقت مینگریستند، گنجشکک روی زمین نشسته بود تماما گوش شده بود و تک تک حرف های دخترک را به ذهن میسپرد. سرو سایه انداخته بود روی سرش که آفتاب کمتر او را بیازارد
.
🍃صدای دخترک بلند نبود اما به گوش #آسمان رسید که از انتظارش گفت، از اینکه شاید پدر راه خانه را گم کرده و سرگردان است، قرار است برگردد منتها از #کربلا تا اینجا راه زیاد است، گم شده... کاش راه را پیدا کند که کاسه صبرش لبریز از انتظار شده
.
🍃آسمان شنید و بغض کرد، دلش باریدن گرفت، نرگس #اشک ریخت و شکست و دخترک همچنان از #انتظار سخن میگفت از بابا #مهدی.
.
🍃قلم نیز بغض کرد، از حسرت نهال* و انتظاری که پایان نداشت از روح آسمانی که جسمش در زمین سکنی گزید بهر تسلای دل همسر و فرزندانش و آه حسرت کشید از حرفی که روی کاغذ میرفت و حق مطلب را ادا نمیکرد
.
🍃رزمآورانی که میروند و مشق جنگ میکنند، با #لبیکی ره آسمان میپیمایند و زمینینان را نظاره گرند اینها قصه ایست به تأسی از واقعیت قصه هر بار تکرار میشود اما تکراری نه!♡
.
🍃انتظار دختری برای پدر، آرمانی که به #شهادت ختم میشود، عقیده ای که #سوریه را خط مقدم انقلاب و #ایران بداند، هرگز تکراری نمیشود بلکه هربار دل من و تو را تکان میدهد
.
🍃دل را صیقل دهیم تا آیینه عشق شود و منعکسکننده نور حق تا نشانی خانه یار را گم نکند و بلد راه شود بلد راه عاشقی ، راهی که پایان ندارد. مسیری که منتهی به #نور است و مهدی و امثال آن روشنایی همین مسیر را گرفتند که در نور خلاصه شدند
.
*نهال: اسم دختر شهید♡
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
. #شهید_مهدی_قاضی_خانی
.
📅تاریخ تولد : ۲۸ آبان ۱۳۶۴
📅تاریخ شهادت : ۱۶ آذر ۱۳۹۴.خانطومان
🥀مزار شهید : زیبا شهر قرچک، گلزار شهدای بی بی زبیده
@rahro313