eitaa logo
رهروان شهدا
1.3هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
177 ویدیو
5 فایل
خورشید اینجا .... عشق اینجا....گنج اینجاست... زیارتگاه کربلای پنج اینجاست.... این خاک گلگون تکیه ای از آسمان است....
مشاهده در ایتا
دانلود
رفیق اونیِ که ما رو به #امام_حسین (ع) برسونه، #بقیش_بازیه...  #شهید_جواد_محمدی @rahro313
عاشق (ع) بود. هرسال در روز عاشورا به هیئت جوادالائمه (ع) در میدان قیام می‌آمد. بعد هم همراه دسته عزاداری حرکت می‌کرد. ۵٧ دسته حرکت کرد و ظهر به حسینیه برگشت. موقع ناهار حاج آقا کنار شاهرخ نشسته بود. بعد از صرف غذا حاج آقا با شاهرخ شروع به صحبت کرد و تا اذان مغرب به طول انجامید. من شک ندارم اولین جرقه‌های هدایت در همان عصر عاشورا زده شد. آن روز بعد از صحبت‌های حاج آقا، حرّی دیگر متولد شد. آن هم سیزده قرن پس از . حرّی به نام برای نهضت عاشورایی حضرت امام(ره). 🕊 @rahro313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلگویه هایی از همسر شهید مدافع حرم مهدی بختیاری پاسدار دلاور دهه هفتادی که در شب میلاد امام حسین ع به شهادت رسید و در روز پاسدار و میلاد امام حسین علیه السلام در معراج شهدا خانواده شهید با پاسدار شهیدشان وداع کردند وداعی متفاوت با تمامی وداع ها این بار جشن روز پاسدار در معراج شهدا برگزار شد خانواده شهید طبق هر سال کیک روز پاسدار را این بار در کنار پیکر شهید بریدند آری لباس پاسداری لباس شهادت است پاسدار کسی است که رنگ‌سبز لباسش مزین به سرخی خونش شود پاسدار حقیقی شهادتت مبارک @rahro313
. ﷽🌷 مرحله اول که تمام شد، آزاد باش دادن و یک جعبه کمپوت ؛ خنک، عینهو یک تکه یخ. انگار گنج پیدا کرده بوديم توی این گرما. از راه نرسیده، گفت: «می‌خواین از مهمونتون پذیرایی کنین؟» گفتم: چشمت به این کمپوتا افتاده؟ اینا صاحاب دارن. نداشته باشن هم خودمون بلدیم چی کارشون کنیم. چند دقیقه نشست. تحویلش نگرفتيم، رفت. علی که آمد تو، عرق از سر و رویش می باريد. یک کمپوت داديم دستش. گفتم: یه نفر اومده بود، لاغر مُردنی. کمپوت می‌خواست بهش ندادیم. خیلی پُر رو بود. گفت: همین که الان از این جا رفت بیرون؟ یه دست هم نداشت؟ گفتم: آره، همین. گفت: خاک! بود. فرمانده لشکر14 🌷🌷 📚 منبع: یادگاران، کتاب خرازی @rahro313
قسمتی از وصیت نامه شهید  شهید  به همسرخود، خوب می‌دانی که برای دفاع از حرم سه ساله (ع) باید سه ساله خودم را تنها بگذارم. پس صبوری کن همچون (س) @rahro313
 از کودکی نذر (ع) بود ارادت قلبی به ایشان داشت در جبهه هم مسئول دسته گروهان اباالفضل از لشگر  (ع) بود علیرضا 16 سال بیشتر نداشت آخرین باری که به جبهه می رفت گفت : راه  که باز شد برمیگردم !✋😔 15 سال بعد پیکرش باز گشت همان روزی که اولین کاروان بطور رسمی به سوی کربلا میرفت !! عجیب بود پیکرش به شهر دیگری منتقل شد و مدتی بعد آمد روزی که تشییع شد  بود روز حضرت اباالفضل علیه السلام.💚 علیرضا در 16 سالگی و 3 ماه قبل از #وصیت_نامه خود را نوشت .😔  @rahro313
ابراهیم خلیل(علیه السلام ) یڪ اسماعیل به قربانگاه برد؛ ندا آمد بازگرد! اما پدران شـ‌هدا دسته گل‌ها به مقتل فرستادند... گاهے فقط پیڪر مےآمد.. گاهے اِرباً اِربا مےآمد و گاهے همان ‌هم دیگر نمےآمد.. علیه السلام @rahro313
از خاطرات📝 کار همیشگی‌اش بود، لباس نظامی را که می‌پوشید دست رو سینه می‌گذاشت و سلام به (علیه السلام) می‌داد. بعد هم رو به عکس حضرت آقا می‌ایستاد و احترام نظامی می‌گذاشت. بهش گفتم مگه آقا شما رو می‌بیند که شما همیشه احترام می‌ذارید؟ بهم گفت وظیفه من احترام به آقاست حتی اگر به ظاهر ایشان من را نبینند... راوی :همسر شهید @rahro313
. ﷽🌷 مرحله اول که تمام شد، آزاد باش دادن و یک جعبه کمپوت ؛ خنک، عینهو یک تکه یخ. انگار گنج پیدا کرده بوديم توی این گرما. از راه نرسیده، گفت: «می‌خواین از مهمونتون پذیرایی کنین؟» گفتم: چشمت به این کمپوتا افتاده؟ اینا صاحاب دارن. نداشته باشن هم خودمون بلدیم چی کارشون کنیم. چند دقیقه نشست. تحویلش نگرفتيم، رفت. علی که آمد تو، عرق از سر و رویش می باريد. یک کمپوت داديم دستش. گفتم: یه نفر اومده بود، لاغر مُردنی. کمپوت می‌خواست بهش ندادیم. خیلی پُر رو بود. گفت: همین که الان از این جا رفت بیرون؟ یه دست هم نداشت؟ گفتم: آره، همین. گفت: خاک! بود. فرمانده لشکر14 🌷🌷 📚 منبع: یادگاران، کتاب خرازی @rahro313
ابراهیم میگفت : مطمئن باش هرکس با  (علیه السلام) رفیق شود تغییر میکند. کتاب سلام بر ابراهیم؛جلد اول صفحه 20 @rahro313
🌹شهيد مدافع حرم مرتضى عطايى (ابوعلى) به روايت همسر گرامى؛ 🔸هر كدام از دوستانش شهيد مى‌شدند يك نكته از زندگى‌شان مى‌شد سرلوحه كارهاى مرتضى. مثلاً شهيد نجفى كه در عمليات تل‌قرين شهيد شد، سفارشش شده بود برنامه هر روز مرتضى. شهيد نجفى گفته بود حتى اگر شده روزى چند دقيقه براى خودتان روضه عليه‌السلام بخوانيد. نجفى اولين دوستِ شهيدِ مرتضى بود. شهادتش بدجور مرتضى را به هم ريخت. 📸 عكس‌نوشت: شهيدان مدافع حرم و (ابوعلى) •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• @rahro313
🌿ابراهیم همیشه می گفت: برای خدمت به خدا و بندگانش، باید بدن قوی داشته باشیم. مرتب دعا می کرد که: خدایا بدنم را برای خدمت کردن به خودت قوی کن. بارها می دیدم ابراهیم، با بچه هایی که نه ظاهر مذهبی داشتند و نه به دنبال مسائل دینی بودند می شد. آن ها را جذب ورزش می کرد و به مرور به مسجد و هیئت می کشاند. همه آن ها را به مسجد و هیئت می کشاند و به قول خودش می انداخت تو دامن (علیه السلام) . 📚کتاب سلام بر ابراهیم؛ جلد اول، ص۲۱ @rahro313