eitaa logo
رهروان شهدا
1.4هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
177 ویدیو
5 فایل
خورشید اینجا .... عشق اینجا....گنج اینجاست... زیارتگاه کربلای پنج اینجاست.... این خاک گلگون تکیه ای از آسمان است....
مشاهده در ایتا
دانلود
💢یک روز به من گفت: «اگر شدم، این دو را بده تا حقی از ، به گردن من نماند.»... . یک دست لباس بادگیر و یک دست لباس سبز سپاه درخانه داشت. من خیلی این دو دست لباسش را دوست داشتم. هر وقت با این لباس او را می دیدم، افتخار می کردم. یک روز به من گفت:«اگر شهید شدم، این دو دست لباسم را تحویل سپاه بده تا حقی از بیت المال، به گردن من نماند.» . ▪️من قانع نمی شدم و می گفتم:  «این لباس ها تنها یادگارهای توست و من می خواهم آن ها را پیش خودم نگه دارم.» . هر چقدر اصرار کرد نتوانست مرا راضی کند. به ناچار وقتی دید قانع نمی شوم، گفت: «بادگیرم را تحویل سپاه بده اما لباس سبز را فقط با اجازه ی فرماندهی سپاه جویبار می توانی پیش خودت نگه داری.» . 🦋قبل از شهادتش به اسارت درآمد. روزهای آخر اسارتش در آخرین نامه ای که از اردوگاه برایمان نوشت هم، بار دیگر به همین موضوع اشاره کرد و بر آن تأکید کرد. دو روز بعد از این نامه به شهادت رسید و جنازه اش  به ما تحویل داده شد. حالا بعد از سال ها من ماندم و یک لباس... . 💢راوی :همسر سردار شهید نادعلی رضایی🌷 @rahro313
🌹🕊🕊🕊🌹 از نظر اخلاقی بسیار خوش سیرت و صادق و با محبت بود درمحل کار با دوستان و همکاران و حتی سربازان بسیار مهربان و خوش برخورد بود نسبت به مافوق خود بسیار با احترام و خاضع و گوش به فرمان بود. درمورد پست‌ها کارها و ماموریت‌هایی که به شهید حسین آقادادی محول میشد نه تنها اعتراضی نمی کرد بلکه باتمام توان سعی می کرد، آن عمل را به بهترین شکل ممکن انجام دهد به خاطر همین حسن خلق و انجام وظیفه چندین مرتبه به عنوان پاسدار نمونه معرفی شد. در بین خانواده هم بسان همسری و پدری مهربان و دلسوز بود چه زمانی که در بین خانواده حضور داشت و چه زمانی که در ماموریت بود که این نشان از قدرت والای مدیریتی ایشان بود @rahro313
مرد میخواهد... اینکه بگذری از آرزوهایت... زنجیرهای را از خود رهاکنی گفتنش آسان است... اگر عمل کردن به آن هم سهل بود به خیلی هامان واژه اضافه شده بود. @rahro313
💠آن روز صبح حبیب نورانی‌تر از همیشه شده بود. گفت: آقای رودکی روایتی برات بگم؟ گفتم: بفرما! گفت: شیخ شوشتری (ره) فرمود امام حسین(ع) دو خون داشت. یکی خونی که از سر مبارک آمد و به سمت محاسن شریفش رفت و حضرت آن را در دست جمع کرد و به آسمان پاشید و دیگری خون‌دل امام از مردم آن روزگار. ادامه داد: ما نباید دل امام خمینی (ره) را خون کنیم، ما باید مطیع ایشان باشیم و اطاعت بکنیم، تا این عَلم اسلام ناب را که امام برافراشته است، برافراشته بماند. 💠در همین حین خبر دادند که عراق روی تپه 175 پاتک کرده است. با تعدادی از بچه‌ها آماده رفتن شدیم. حبیب هم پای ماندن نداشت و با ما راهی شد. پایین تپه، دست در جیبش کرد و هرچه در جیب‌هایش بود را درآورد و به من داد. یک قرآن جیبی کوچک، یک انگشتر و کلید منزلشان، بعد پیراهنش را هم در آورد با زیر پوش به سمت تپه دوید. ساعتی بعد خبر شهادتش و ماندن پیکرش را به من دادند. وقتی جنازه حبیب ماند، با خودم گفتم چرا هر چه داشت را به من داد و با جیب‌های خالی از هر نشانه‌ای رفت! حبیب روزیطلب 🌿🌷🌿🌷🌿 @rahro313
شما ... و من چہ ڪنم با چہ کنم هاے دلِ بے هدفم ؟ چہ عاشقانه فدای حضرت مادر شدید 🌷 @rahro313
▫️من در مقطعی این توفیق و لیاقت را پیدا کردم که در جنگ با داعش در عراق، همرزم شهید هادی طارمی باشم. آنجا هادی را که دیدم، پرسیدم: از حاج قاسم چه خبر؟ گفت: "الحمدلله سالم و سلامت است." ▫️آن روز توانستم به دستبوسی سردار بروم. به هادی گفتم: حاج قاسم اجازه میده باهاش عکس بگیرم؟ گفت: "حاج قاسم بزرگتر از این حرف‌هاست. عکس که چیزی نیست. حتی اجازه میده باهاش غذا بخوری." ▫️هادی مرا پیش سردار برد و به‌عنوان یک مدافع حرم هم‌محله‌ای به ایشان معرفی کرد و حاج قاسم هم خوشحال شد. آن روز بیش از هر چیزی،‌ به این افتخار کردم که یکی از بچه‌های شادآباد،‌ محافظ سردار سلیمانی است. شاید باورتان نشود، آن روز من سر سفره صبحانه حاج قاسم نشستم و از دست خودش لقمه گرفتم.» ▫️«هادی می‌گفت: من هر روز از دست حاج قاسم،‌ لقمه متبرک می‌گیرم. این به‌جای خود اما نکته مهم، صمیمیت سردار با نیروهایش بود. سردار حتی خودش لقمه در دهان نیروهایش می‌گذاشت. ✍به روایت همرزم شهید 📎محافظ رشید حاج قاسم سلیمانی 🌷 •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• @rahro313
خواب و استراحت نداشت پاسدار یعنے کسی کہ کار کنہ ، بجنگہ ، خستہ نشہ کسے کہ نخوابہ تا وقتے خود بہ خود خوابش ببره... @rahro313
🌸شهدا را فراموش نكنيم، شهدا زنده اند من هر چه خواسته ام از شهدا و امام رضا علیه‌السلام گرفته ام. شما هم هر چه ميخواهيد از بخواهيد. @rahro313
📕 💥هنگام اذان مغرب نزدیک کمینگاه شدیم و همانجا نماز رو خوندیم. هوا که تاریک شد، به منطقه‌ای که از قبل شناسایی شده بود، اعزام شدیم. 🔫وظیفه‌ی شهید رضا، تک‌تیراندازی و تأمین بچه‌ها بود. حدوداً ساعت۲ شب، شهید رضا با استفاده از دوربین دید در شب خود، متوجه آمدنِ قاچاقچیان شد. بلافاصله با بی‌سیم به بچه‌ها خبر داد که حواس‌شون رو بیشتر جمع کنند. 👺قاچاقچی‌ها در کمین بچه‌ها افتادند، غافلگیر شدند، پا به فرار گذاشتند و بعضیاشون هم یه گوشه، در تاریکی شب قایم شدند. 😵‍💫آقا رضا که دوربین دید در شب داشت، با تیراندازی به نزدیکی آنها، سبب دیوانگی‌شان شده بود. ✌️قاچاقچیان مُدام مکان‌شون رو تغییر می‌دادند ولی باز هم آقارضا تیراندازی می‌کرد تا اینکه موفق شدیم همه‌ی قاچاقچی‌ها رو بگیریم و بعدش هم به پایگاه برگشتیم. 📸پ.ن: این عکس در مرزهای پیرانشهر هستش که داشتیم میرفتیم تا قاچاقچیان را به کمین بیندازیم. ✍🏻راوی:همرزم شهید @rahro313
شهیدی که بعد از شهادت گریه کرد... هیچگاه پاهایش رو جلوم دراز نکرد جلوی پام تمام قد می ایستاد وتا من نمی نشستم، او هم نمی نشست فقط یکجا پایش رو دراز کرد اونم وقتی بود که شد... بهش گفتم سید تو هیچوقت جلوی من پاهات رو دراز نمیکردی؛ حالا چی شده مادر؟ یهو دیدم چشمای پسرم به اذن خدا برای چند لحظه باز شد و یک قطره اشک از چشمانش اومد شاید میخواسته بگه مادر اگر مجبور نبودم جلوی پاهات تمام قد می ایستادم... منبع: کتاب رموز موفقیت شهدا جلد۱ @rahro313
🌹 🔸مهدی گاهی می‌گفت : «مامان دعا کن من شهید بشم»، می‌گفتم آخه مادر اگر همه شهید بشن پس کی این انقلاب را نگه داره. می‌گفت «نه، اگر من شهید نشمم، چون فرمانده هستم، مرا می‌برند پشت این میزها و از آن بالا پرت می‌کنند توی جهنم، ممکن است خدایی ناکرده نادانسته کار اشتباهی انجام دهم که دیگر ندانم جواب خدا را چه بدهم»...بهمن ۱۳۶۴ ترکش خمپاره مهدی رو تو فاو شهید کرد. . 🌷 مهدی ملکی @rahro313
‏بنازم به بزم محبت... صندلی رهبری و مبل مادر شهید رو مقایسه کنید و یاد بگیرید حرمت ‎ و والدین شهدا رو چقدر و چطور باید نگه داریم @rahro313
🔴بصیرت و تیزبینی مطهری 🔹داشتم رانندگی می کردم که استاد مطهری را دیدم. سوارش کردم. در راه سخن از روحانی ای شد که من او را انقلابی می دانستم. ناراحت شدم وقتی دیدم استاد این گونه پشت وی بدگویی می کند. با اعتراض ایشان را از ماشینم پیاده کردم. بعد از انقلاب آن روحانی مبارز شد جزو حامیان بنی صدر.بعدش هم از مخالفان انقلاب شد. بصیرت و تیزبینی شهید مطهری مثال زدنی بود. 📚حاشیه های مهم تر از متن.مرکز اسناد انقلاب اسلامی.ص196 @rahro313
زوج عملیاتی کربلای پنج ... خیلی‌ها از آن‌ دو به زوج عملیاتی تعبیر می‌کردند، می‌گفتند معلوم نبود چه کسی فرمانده است، چه کسی جانشین! ازوصیت نامه شهید: ✍️..با سلام و درود بر محمد(ص) و امام زمان(عج) ونائب بر حقش امام خمینی، رهبر بزرگ تمامی مسلمین و مستضعفین جهان؛ رهبری که تمامی ما را از منجلاب خواری و ذلت به بیرون کشیده و به راه راست هدایتمان کرد و نوری شد در تاریکی راه که بتوانیم در حرکت خودمان را از تمام راه‌های انحرافی بازداریم و در راه مستقیم که همان الله می‌باشد حرکت خود را ادامه دهیم. زمانی که وارد جنگ می‌شود در اکثر عملیات‌ها با مسئولیت بالا و هدایت نیرو وفرماندهی محور وارد عمل می‌گردید.. @rahro313
‍ 🍂آخرین بارے کہ آمده بود مرخصے خیلے حال عجیبے داشت ، نیمہ شب با صدای نالہ‌اش ازخواب پریدم رفتم پشت در اتاقش سرگذاشتہ بود بہ سجده و بلند بلند گریہ مے‌کرد میگفت: « خدایا اگرشهادت را نصیبم کردی مے‌خواهم مثل مولایم امام حسین (ع) نداشته باشم مثل حضرت عباس (ع) شهیـد شوم » دعایش مستجاب شد و یڪجا سر و دستش را داد... 🔹ولادت : فروردین ۱۳۴۴ 🔻شهادت : بهمن ۱۳۶۵ 🔹عملیات کربلاے پنج 🔻فرمانده گردان سیدالشهدا 🔹لشکر۴۱ ثارالله عکس نوشت : 💔حاوی تصاویر دلخراش. @rahro313
🕊 🍃آیت الله بهجت دست روی زانوی او گذاشت و پرسید جوان شغل شما چيست؟ گفت: طلبه هستم.آیت الله بهجت فرمود:بايد به سپاه ملحق بشوی و لباس سبز مقدس سپاه را بپوشی. ️ آیت الله بهجت پرسید اسم شما چیست؟ گفت:فرهاد آیت الله بهجت فرمود: حتماً اسمت را عوض كن. اسمتان را يا عبدالصالح يا عبدالمهدی بگذاريد. شما در شب امامت امام زمان (عج) ‌به شهادت خواهيد رسيد. شما يكی از سربازان امام_زمان (عج) هستيد و هنگام ظهور امام زمان(عج) با ايشان رجوع می کنید. 🍃 شهید عبدالمهدی کاظمی؛ شهیدی که طبق تعبیر آیت الله بهجت برای خوابی که دیده بود،درشب امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در 29 آذر ماه 1394 در سوریه به شهادت رسید. @rahro313
🌹سخت ترین قسمت خونه تکونی پاک کردن قاب عکس میوه ی دلته که دیگه پیشت نیست، بیاد همه‌ی مادران شهدا علی الخصوص مادران شهدای مفقود الاثر ♦️سلامتی مادران صلوات شهدا @rahro313
در میان بچه های برخی با یکدیگر آنقدر نزدیک بودند که عقد اخوت می بستند تا در صورت شهادت یکی، شفاعت دیگری را در صحرای محشر برعهده بگیرد. در این میان دو شهید، چنان به یکدیگر وابسته شدند که نتوانستند دوری هم را حتی برای چند لحظه تحمل کنند. بیشه (کمیل) و از آن جمله بزرگواران هستند که ماجرای شهادت آنها بنا بر شنیده‌ها، می تواند بسیار جالب باشد: آنطور که گفته شده در آخرین ماموریت این دو شهید در ، گلوله ای به پهلوی آقا محمد اصابت می کند. او با بستن چفیه اش به دور کمر سعی می کند که تا حدودی از خونریزی بیش از حد جلوگیری کند. اما دوست و در حقیقت برادرش متوجه حالت محمد شده و علی رغم تذکر دوستان برای نزدیک نشدن به محمد، جهت کمک به طرف محرابی پناه حرکت می کند و در همان لحظه که کنار یکدیگر قرار می گیرند، گلوله خمپاره ای نزدیک این دو به زمین می نشیند تا روح آسمانی محمد و مصطفی را از قفس تنگ تن رها سازد و راهی دیار قرب نماید. @rahro313
‍ ‍ ♡به نام قرار بی قراران♡ فتوا صادر شد: «مولف کتاب آیات که علیه اسلام و پیامبر و قرآن، تنظیم، چاپ و منتشر شده است، همچنین ناشرین مطلع از محتوای آن، محکوم به می‌باشند. از غیور می‌خواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند، سریعا آن‌ها را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرأت نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید و هر کس در این راه کشته شود است ان‌شاءالله.» 🍃و این بار برخواسته از سرزمین سدرهای سبز، مظلومانه فدا می شود. 🍃در این درگه، زمان و مکان معنا ندارند، تفاوتی میان ایران، لبنان، آفریقا و حتی انگلستان یافت نمی‌شود. مگر نه اینکه "محور هدایت و گمراهی، و افکار انسان است؟" 🍃آری! اینگونه است که مصطفی محمود، از خیابان های سرد ، چشم می‌پوشد و به آرام خانه‌ی عشق حسین(ع)، پناه می‌جوید. او راه نگاه به سوی دارد، به سوی پیر غلام (ع). 🍃مصطفی محمود، لندن را به خویش مبدل می سازد و از خونش، رایحه ی متصاعد می شود. آری! اینگونه است 🍃ما نیز باید کربلای وجودمان را بیابیم و آن دم که ولی اشارتی کرد، فرمانش را به جان پذیریم. 🌺به مناسبت سالروز تولد ✍نویسنده : 📅تاریخ تولد : ۱۲ فروردین ۱۳۴۷ گینه کوناکری 📅تاریخ شهادت : ۲ محرم ۱۳۶۸ لندن 🥀مزار شهید : جنوب لبنان @rahro313
‍ ✨به نام خدا 🍃پس از پایان جنگ دفاع مقدس،مردم در گوشه کناره مینشستند و میگفتند اگر بار دیگر شود کسی حاضر نخواهد بود برای دفاع از کشور و راهی شود،با آغاز جنگ و عراق و حمله تروریست های داعشی به حریم آل الله(ع) دلاوران زیادی راهی میدان نبرد شدند و ثابت کردند که این حرف ها یاوه گویی بیش نیست و در هر شرایط و زمانی از اعتقادات مقدس خود دفاع میکنند. 🍃مدافعانی که نظر کرده بودند و غیرتشان اجازه نمیداد پای وحشی خویان به حرم عمشان زینب (س)باز شود.گویا میرفتند که باز قافله حسین(ع)را یاری کنند.همچو شهیدان پر شور و عشق؛و در این راه هیچ چیز مانعشان نبود. چنان که این راه،راه است 🍃تشدید درگیری بین جبهه اسلام و تکفیری ها در سوریه و ، قرار عاشقان بسیاری را ربوده بود و شهید ابوالفضل راه چمنی نیز یکی از این عاشقان بود🕊 🍃دلاوری که فرماندهی تیپ زینبیون را بر عهده داشت و در فرماندهی منش و رفتار موج میزد گویی همان ابراهیم است تنها با نامی دیگر. 🍃روحیه ی خستگی ناپذیر این شهیدان رد پاییست برای رسیدن به سعادت ابدی الگویی با باور های مقدس و آرمان زندگی بی ، ریاضت تدریجی برای رسیدن به است ✍️نویسنده : 📅تاریخ تولد : ٢ اسفند ۱٣۶۴ 📅تاریخ شهادت : ۱٨ فروردین ۱٣٩۵ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای ارمبویه تهران @rahro313
🔹 تاریخ باید بداند دفاع از حرم عمه سادات حضرت زینب (س) دلیل نمی‌خواهد، راهنمایش دل است و بهانه‌اش هم دل و بیعت حسینیان زمان بیعتی است به‌رنگ خون که جلوه‌ای از این عهد و پیمان را پیکر مطهر شهدای مدافع حرم به تصویر کشیده‌اند. 🌸 @rahro313
💢 . ▪️قبل از آخرین اعزامش به مزار شهدا رفت و مادر شهید اکبری را بر سر مزار دید و گفت مادر دعا می کنم و شما آمین بگو. مادر شهید هر چه پرسید  چه دعایی می خوانی گفت نپرس مادر فقط آمین بگو . مادر شهید به خاطر علاقه زیادی که به شهید داشت قبول کرد و آمین گفت : بعد از آن به جان پسر شهیدش قسم خورد  که بگوید چه دعایی کرده است  و شهید گفتند دعا کردم که لیاقت شهادت را داشته باشم و شهید بشم. ابراهیم ترابی @rahro313
💢شهیدی که بعد شهادتش را هم آماده کرده بود... ✍بخشی از مصاحبه : یک روز من داشتم وسایلم را ردیف میکردم که دیدم شهید منوچهر به داخل اتاق دیگری رفت و با یک به داخل اتاق آمد، عکس خودش بود، دیدم دارد گریه میکند، گفتم: «چی شد منوچهر؟!» گفت: «این قاب عکس را برای روز جنازه ام آماده کردم، هر وقت شهید شدم آن را به تابوتم وصل کنید.» انگار میدانست میشود، آن روز وقتی را دیدم به دلم آمد که او شهید میشود.یک جمله را بارها و بارها به من گفته بود، میگفت: «وظیفه شما از وظیفه ای که به گردن من هست است، شما در روز قیامت اجر و پاداشتان از من است.» به او گفتم: «چرا؟» در جوابم گفت: «چون دارید را در راه درست میکنی.» 🌷 منوچهر صالحی @rahro313
وقتی شما از این و آن طعنه می خورید و لاجرم به گوشه اتاق پناه می برید و با عکس های ما سخن می گویید و اشک می ریزید، به خدا قسم این جا می شود و برای هر یک از غم های دلتان این جا همه زار می زنند... 🆔 @rahro313
💠 که زمان شهادت و محـل قبر خود را نشــان داد.... 🌷روز خاکسپارے شهیـد موزه بود. اکثر بچه هاے قدیم لشـکرجمع بودن... با حاج عبدالله به حسینیه گلزار شهدا تکیه داده بودیم. گفت فـلانی, این آب خورے رو می بینے؟ (و به اب خوری کنار مزار شهیدسپاسی اشاره می کرد.) گفتم :خــوب؟ گفت: هفته دیگه, جاے اون یه شهید دفن می کنید؟ گفتم کی؟ گفت:حاج عـبدالله رودکی!😳😳 گفتم :خواب دیـدے خیـر باشـه!😊 به چند نفر دیگه هم سپــرد. هفته بعدشد. شب خوابی دیدم که مطمئن شدم, خبــر بدی در راه است. تا خبرشهادتش امد. بعد هم گفــتن از تهران آمــده اند تا پیــکر حـاج عبدالله را ببــرن تهران.., بهشت زهرا! سریع خــودم را رساندم و با عصبانیت گفتم :مگــه نشــنیده اید امام فرمودند ملاک وصیت شهدا است! گفتن بله! گفتم: هفته پیش به من گفت کجا دفن شود, به چنــد نفر دیگر هم... چه جایے بهتر از کنار مجــید سپاسے! 🍃🌷🍃 حاج عبدالله رودکی @rahro313
🌹 یحیی هاتفی ( ) ۹ ۱۳۶۳ پاسگاه زید : . 🔹مادر شهید میگفت: پشت بوم خونه مون یه سری وسایل بود که بخاطر شیطنت بچه های فامیل آتیش گرفت و شعله ور شد...من سراسیمه اومدم تو خونه دیدم یحیی داره نماز میخونه ، گفتم یحیی بیا خونه آتیش گرفت ، نماز و بشکون بیااااا ! در عین آرامش نمازشو خوند و نشکوند و بعد نمازش اومد و آتیش و خاموش کرد. @rahro313
شهید خدایا . . . تو هوشیارمان ڪن تو مرا بیدار ڪن صدای العطش می‌شنوم صدای حـرم می‌آید گوش عالم ڪر است ... خیـــام می‌سوزد اما دلمان آتش نمی‌گیرد مرضی بالاتر از این !؟ چرا درمانی برایش جستجو نمی‌کنیم روحمان از بین رفته بازیچه‌ی دنیاییم ... متولد سال ۱۳۷۲ اصالتا اهل سمنـان بود از پاسداران دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین (ع) یکی از جوان‌ترین شهدای مدافع حرم که در بیستم خرداد ماه سال ۱۳۹۵ ، در نبرد با تروریست‌ های تکفیری در حلب سوریه، مانند مادرش زهرا بینِ در و دیوار سـوخت و پَرڪشید او به خاطر ویژگی‌های درونی‌اش ، پس‌از شهادت به الگوی «جوان‌مومن‌انقلابی» برای جوانان تبدیل شد و بسیاری از جوانان از اقصی نقاط کشور علاقه‌ی خاصی نسبت به این شهید پیدا کرده‌اند. @rahro313
به دست شهید آلن آبکار شاه‌نظری ▪️او در سال 1347 در یک خانواده مسیحی در چشم به جهان گشود. در دوم راهنمایی درس می‌خواند. وی هر هفته به کلیسا می‌­رفت و در محیط مدرسه شاگردی ممتاز و فعال بود. گاهی از اوقات همراه با مادرش در تظاهرات شرکت می­‌کرد. ▫️شهید دارای رفتار و کردار پسندیده . آلن با وجود سن کمش همیشه به فکر این بود که وقتی بزرگ شد باید فقط به کمک دیگران برود همانطور که در محیط مدرسه به بقیه کمک می‌کرد. 🔹سرانجام آلن در 13مرداد۱۳۶۱، در سن 14سالگی توسط گروهک تروریستی منافقین به‌ضرب گلوله به‌شهادت رسید. @rahro313
🖌 نوروزی با اشاره به های ، بیان کرد: |بابک بسیار شوخ طبع و در حین آموزش بسیار جدی بود، در زمان آنتراک‌بسیار شوخ و خنده رو بود و نسبت به سنی که داشت و شیطنت های مقتضی این سن بسیار رفتار مناسب و سنجیده ای داشت. مسئول آموزش شهید نوری با اشاره به ای از این شهید،گفت: یک روز برای آموزش حضور نداشتم، و جانشین خودم را برای برگزاری کلاس فرستادم، روز بعد جانشین آموزش گفت "بابک‌نوری دیروز در کلاس من را به چالش کشید و یک‌سوالی پرسید که من نتوانستم جواب بدهم"، دوست ما با وجود سابقه بالایی که داشت نتوانسته بود جواب بدهد. @rahro313
این خنــــده ها از شوقِ وصـال یار است ... و چه سبڪبـــــــــال رسیدنــد بہ معشـــوق ... @rahro313