وقتی سوريه بود به خاطر این که ما را نگران نکند چیزی از آنجا نمیگفت، اما وقتی برمیگشت، جسته گریخته حرفهایی میزد. بهام میگفت آنجا به وضوح، حضور #امام_زمان(عج) را درک میکنی. میگفت مثل شب عاشورا که امام حسین(ع) دو انگشت مبارکشان را باز نگهداشتند و جایگاه یارانشان را توی بهشت به آنها نشان دادند، توی سوریه امام زمان(عج) این کار را میکنند.
@rahro313
۲ اردیبهشت ۱۳۹۸
گفتم : #دوکوهه_را_می_شناسی؟
پاسخ داد: آری.
گفتم : سبب این نامگذاری چیست؟ چرا دوکوهه؟
گفت : علتش را نمی دانم. ولی دو کوهش را می شناسم.
[از جیبش عکسی بیرون آورد و ادامه داد:] همین دو عکسی که بر روی ساختمانش جلوه نمایی میکند. حاج همت و حاج احمد متوسلیان ...
.
گفتم : پس اگر این چنین است، باید به احترام همه بسیجیانی که قدم در اینجا نهادند؛ هزار کوهه بنامیمش...
@rahro313
۲ اردیبهشت ۱۳۹۸
شهید حامد بافنده یکی از مدافعان حرم ایرانی است که داوطلبانه برای دفاع از حریم اهل بیت عصمت و طهارت (ع) همراه با رزمندگان فاطمیون عازم سوریه شد و بعد از مدتی در سوم اردیبهشت ماه سال نودوشش توسط تروریستهای تکفیری به شهادت رسید. شهید حامد بافنده با نام جهادی علیرضا امینی متولد 1366 و اصالتا اهل مشهد اما ساکن شهر رفسنجان در استان کرمان بود. او یکی از مداحان اهل بیت (ع) بود که در مراسم یادبود همرزمان شهیدش هم حضور داشته و مداحی میکرد. صدای گرم او که در مراسمهای مختلف برای فاطمیون میخواند، یادش را در دلهای رزمندگان مقاومت جاودانه کرد.
@rahro313
۳ اردیبهشت ۱۳۹۸
۳ اردیبهشت ۱۳۹۸
۵ اردیبهشت ۱۳۹۸
#ڪلام_شـهید
مطمئن باشیم در هر شغلی که هستیم
اگر ذرهای عدم خلوص در ما باشد امروز سقوط نکنیم،
فردا سقوط میکنیم.
فردا نباشد پسفردا #سقوط میکنیم... چون انقلاب هر زمان یک موج میزند
یک مشت زباله را بیرون میریزد....
#شهید_عبدالحمید_دیالمه
@rahro313
۵ اردیبهشت ۱۳۹۸
۵ اردیبهشت ۱۳۹۸
نقل از مادر بزرگوار شهید:
خودم مصطفی را نشناختم.
رفتار و کردار و دوستان و فعالیتهایش را که به یاد میآورم، میگویم چه گوهری داشتم که از دست دادم.
صبحهای جمعه دعای ندبه میخواند.
هیئتش ترک نمیشد.
پیگیر بود که در برنامهها شرکت کند.
ماه رمضان کلاس قرآن شرکت میکرد و جزو شاگردهای خوب کلاسشان بود.
به شوخی چندباری حرف از شهادت زده بود. اما بار آخر میگفت دعا کنید اینبار شهید شوم
.
بعد از شهادتش هم، همه میگفتند که مصطفی خودش میخواست و دعا کرده بود که برود.
می گفتند: «چرا حرف شهادت را میزنی؟ تو که خانواده خوبی داری.»
گفته بود:«به خاطر دل کندن از خانواده نیست، دلم با عشق دیگری است
.
یک بار خبرنگاری سوال کرد: «اگر همین الان مصطفی برگردد چه کار میکنی؟»
جواب دادم: «هم خوشحال میشوم چون یک مادرم،😊 اما پیش حضرت زینب(س) و خانم رقیه(س) شرمنده میشوم بچه ای که در راه خدا دادم دوباره برگشته است. آنوقت دیگر روی صحبت کردن با خانم زینب(س) را ندارم که دسته گلم را برای خدا دادم و حالا پس گرفتم
@rahro313
۸ اردیبهشت ۱۳۹۸
شهید مرتضی کریمی یکشب مجید را به هیئت خودشان برد که اتفاقاً خودش در آنجا مداح بود. بعد آنجا در مورد مدافعان حرم و ناامنیهای سوریه و حرم حضرت زینب خواندند. مجید آن شب آنقدر سینه میزند و گریه میکند که حالش بد میشود. وقتی بالای سرش میروند، میگوید: «مگر من مردهام که حرم حضرت زینب درخطر باشد. من هر طور شده میروم.» از همان شب تصمیم میگیرد که برود.
از آن لحظه به بعد اخلاق مجيد تغيير كرد. ساكت و آرام شده بود. خيلي اين در و آن در زد تا راهي سوريه شود. در تمام اين مراحل با شهيد مرتضي كريمي همراه يكديگر بودند. اتفاقاً با هم در يك منطقه و عمليات شهيد شدند.
@rahro313
۸ اردیبهشت ۱۳۹۸
مصطفی عارفی که متولد سال پنجاه ونه در تربت جام و ساکن مشهد بود، یکی از شهداییست که در کسوت فرماندهی گروهان امام رضا (ع) در اردیبهشت ماه سال نودوپنج در سوریه به شهادت رسید.
.
جهاد را وظیفه همگان خصوصاً خودش می دانست. پس از حمله گروه تکفیری داعش به عراق به بهانه زیارت کربلای معلا به عراق رفت و به صف مجاهدین و مدافعین حرم پیوست. از آن پس راهش را مصمم تر از قبل در راه دفاع از حرم آل الله پیگیری کرد.
.
بارها برای عملیات های سخت و سنگین عازم عراق شد. او که دیگر به فرمانده ای شجاع و دلاور تبدیل شده بود جهت اعزام به سوریه آموزش های سخت را پشت سر گذاشت و نهایتا با رضایت پدر، مادر و همسر فداکارش عازم نبرد با حرامیان تکفیری شد.
.
پس از نبردی سنگین و فتح منطقه وسیعی از منطقه عملیاتی به آرزوی دیرینش رسید و در دفاع از حرم بی بی زینب (س) در اردیبهشت ماه سال 1395 شربت شهادت را نوشید. از این سردار دلاور دو فرزند ۱۰ و ۳ ساله به یادگار باقی ماند.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد
@rahro313
۸ اردیبهشت ۱۳۹۸
یک یا علی گفت و با دو دست سنگین ترین وزنه را بالا آورد، آورد روی سرش بی نقص، حتی یک چروک هم تو صورتش نیفتاد یک فریاد هم نزد. خسته نباشی دلاور، خدا قوت پهلوان. یک دنیا دید که تو به تنهایی یک کوه را روی سر بردی.
ام لیلا؛ نجمه و ام البنین سه چراغ سفید را برای تو زدند که مهر تایید شود بر قهرمانی ات.
حالا همه ی تلویزیون ها باید "وطنم ای شکوه دوران ها را" را پخش کنند و نام تو را به عنوان قوی ترین مادر دنیا زیر نویس کنند و بنویسند بعد از حماسه ی ام وهب در کربلا چشممان به تو روشن...
پ ن: لا یوم کیومک یا اباعبدالله ...
#مجید_قربانخانی
@rahro313
۸ اردیبهشت ۱۳۹۸
آرام نگاهش را دوخت به چشمان من و گفت:
من برای این دوره نیستم!
قرار بود هزار و چهارصد سال پیش متولد بشم ولی الان رو زمینم...
گفتم: فیلم زیاد میبینی روزبه.
گفت: مهم نیست تو چی فکر میکنی مهم اینکه من جاموندم...
حالا میخوام این فاصله هزار و چهارصد ساله رو تموم کنم.
گفتم: بس کن روزبه دستتو بکن تو جیبت.. سکه هات رو دربیار ببین.. سکه ها دوقرونیت ضرب شده همین ساله.. دست از تخیل بردار پسر!
گفت: ولی زبونمون یکی نیست طه...تو حرف منو نمیفهمی و همین یعنی اینکه من از گذشته جاموندم...
یه دروازه زمان باز شده و تا بسته نشده باید خودمو بهش برسونم از دروازه که رد بشم فاصله جبران میشه.
گفتم: دروازه؟! بس کن روزبه جدی جدی ریختی به هم! باید به مادرت بگم فکری به حالت بکنه...
گفت: من که گفتم زبونمون فرق داره...
#شهید_روزبه_مهدیلو
نام پدر: عین الله
تاریخ تولد: ۱۳۴۵
تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۱/۲۲
محل شهادت: شلمچه ; کربلای ۸
@rahro313
۸ اردیبهشت ۱۳۹۸