پرواز مسافربری شماره ۶۵۵ شرکت هواپیمایی ایرانایر با شناسه «IR655» از تهران به مقصد دوبی در تاریخ ۱۲ تیر ۱۳۶۷ (۳ ژوئیه ۱۹۸۸ میلادی) پس از توقف بین راهی دربندرعباس به سمت دوبی در حرکت بود که با شلیک موشک فینیکس حرارتی از ناو یواساس وینسنس متعلق به نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا در ارتفاع ۱۲ هزار پایی بر فرازخلیج فارس مورد هدف قرار گرفت و تمامی ۲۹۰ سرنشین آن که شامل ۴۶ مسافر غیر ایرانی و ۶۶ کودک بودند، جان باختند
#۱۲تیر
@rahro313
اقا مصطفی مثل همه انسانها علایق مادی مثل خونه بزرگ , ماشین خوب و... داشت و لباس های برند و خوب می پوشید حتی گاهی به مادیات وابستگی نداشت. به طور مثال اگر ماشینش تصادف می کرد ناراحت نمیشد 🖊راوی : همسرشهید
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن
@rahro313
در محضر عشق امتحان می دادی
گویی که به خاک آسمان می دادی
ای شهره آسمان هفتم چه غریب
آن شب به دل شلمچه جان می دادی
فرماندهان شجاع و حماسه سازان گردان فجر فارس
#شهید_مرتضی_جاویدی
#شهید_محمدرضا_بدیهی
شهادت: کربلای پنج
@rahro313
یادم هست ابراهیم هدیه تهیه میکرد و به من می گفت: به دوستانت که تازه نماز را شروع کرده اند وحجاب را رعایت میکنند هدیه بده
.
این رفتار را در چهل سال پیش انجام می داد! زمانی که کسی به این مسائل توجه نمی کرد. اینقدر شخصیت محبوبی در زندگی ما بود که حرفهایش را بدون دلیل قبول میکردیم
.
اگر میگفت چادر سرت کن بدون دلیل قبول می کردیم اما برای ما استدلال می آورد
.
وقتی میخواستیم از خانه بیرون برویم خیلی دوستانه میگفت: چادر برای زن یک حریم است. یک قلعه و پشتیبان است. از این حریم خوب نگهبانی کنید.
.
حتی یکبار زمانی که سن من کم بودم میخواستم جوراب رنگی بپوشم و از خانه بیرون بروم. ابراهیم غیر مستقیم گفت∶ حریم زن با چادر حفظ میشود؛ حالا اگر جوراب رنگی به پا کنی، باعث میشود که جلب توجه کنی و حریم چادر هم از بین برود. جوراب رنگی جلوی نامحرم جلب توجه میکند
.
راوی: خواهر شهید
📚کتاب سلام بر ابراهیم۲
@rahro313
در مأموریتی که به جنوب رفته بودیم. بایدمنطقهای را شناسایی میکردیم؛ آن منطقه کوهستانی بود و اطراف ماپر بوداز کوه و صخره . مسیری را رفتیم و دوباره از همان مسیربرگشتیم. درراه برگشت چشمم به یک خانواده کوچک #آهو افتاد.
🔹 یک آهوی نر، یک آهوی ماده ویک بچه آهو در فاصله ۲۰ متری ما ایستاده بودند و به ما نگاه میکردند. هوس شکار به ذهنم افتاد. سریع اسلحه را برداشتم تا يكیشان را شکار کنم. تا اسلحه را برداشتم، #محمود جلویم را گرفت!
گفت : دلت می آید اینها را شکار کنی!؟ قدرت خدا را ببین، از ما نترسیدند! کدام را می خواهی بزنی؟ مادر را جلوی پدر و بچه یا پدر را جلوی مادر و بچه، یا بچه را جلوی چشم پدر و مادر؟! مگر نمیدانی #امام_رضا_علیه_السلام ضامن آهوشد؟!
یک لحظه با جملات #محمود مو براندامم سیخ شد! نگاهی به محمود انداختم و دوباره به خانواده آهوها نگاه کردم. جالب بود و عجیب ! آهوها کمی بالاتر رفته بودند و همچنان به ما نگاه می کردند. دوباره محمود نفسی تازه کرد و گفت: «ما که به گوشتشان نیازی نداریم، سازمان دارد غذای ما را می دهد. اگر شکارشان میکردی قید رفاقت چندین ساله ام با تو رامیزدم.
@rahro313
روایت از همسر بزرگوار شهید محمد حسین محمد خانی
.
نگاهی انداخت به سر تا پای اتاقم و گفت : چقدر آینه!! از بس خودتون رو میبینین این قدر اعتماد ب نفستون رفته بالادیگه😁 نشست رو به رویم خندید و گفت: دیدید آخر به دلتون💞 نشستم!
زبانم بند آمده بود. من که همیشه حاضرجواب بودم و پنج تا روی حرفش می گذاشتم وتحویلش میدادم،حالا انگار لال شده بودم.
.
خودش جواب خودش را داد: رفتم #مشهد، یه دهه متوسل شدم. گفتم: حالا که بله نمیگید، امام رضا از توی دلم بیرونتون کنه پاکِ پاک که دیگه به یادتون نیفتم...
.
گوشه رواق نشسته بودم که سخنران گفت: اینجا جاییه که میتونن چیزی رو که خیر نیست
خیر کنن و بهتون بدن.
.
نظرم عوض شد. دو دهه ی دیگه دخیل بستم که برام #خیر بشید! حالا فهمیدم الکی نبود که نظرم عوض شد. انگار #دست_امامعلیهالسلام بود و دل من❤
@rahro313