شب عملیات بود حسین به نیروها گفت: خوب گوش کنید دشمن تازه بیدارشده وفهمیده از کجا ضربه اصلی را خورده.
ننه من غریبم بازی در نیارید اگه کسی میخوادبره، تا درگیری نشده بره،
برسیم چزابه محشر به پا میشه
قبل عملیات هم به شما گفتم جنگِ ما از وقتی شروع میشه که برسیم چزابه
امشب وفردا باید عاشورایی بجنگیم
بند پوتین هاتون رو محکم ببندین مهمات نداریم اسلحه نداریم قبول نیست...
چقدر این کلمات آشناست
انگار برای این روزهای ماست که غرق مشکلات زندگیمان شدیم...
گرانی بیکاری بیماری شده بهانه ی ما تا هرطور خواستیم جانبداری دشمن کنیم
و ولایت را تنها بذاریم وبگیم ما نیستیم.
بی بصیرتی آتشیست برجان ملت ها
به خاطر شهدایی که پوتین هاشون رو محکم بستن وبا همه مشکلات دشمنان رو به خاک نشوندن ماهم باید عزممون رو جذم کنیم تا با انتخاب درستمون دشمن رو به خاک بنشونیم و ایرانمون رو بسازیم
#انتخابات
@rahro313
#خاطراتشهدا🥀
➕گفتـــم:👇
ببیــــنمتوےدنــیاچهآرزویـےداری🤔⁉»
➕قدرےفڪرڪردوگفتـ :
«هیچی🤭»
➕گفتم:
یعنےچـ🙄ـۍ؟
➕مثلاًدلتنمیخوادیهڪارهاےبشۍ👨💻
ادامہ تحصیلبدے✍
➕یاازاینحرفهادیگہ🙂⁉️
🍃گفت:👇
«یهآرزودارم☝️
ازخـ♡ـداخواستـ🤲ـم
تاسنمڪمہ😅
وگناهم ازاینبیـشترنشدھ 😬
شہیدبشم》
پ.ن:
شهیداختری۱۴سالشبودکهشهیدشد💔
#شہیدنوراللہاخترے🌱
@rahro313
توی شرایط حساس، یه شب نگهبان ها پستشون رو بدون اجازه ترک کردند؛ محمود دستور داد وسط محوطه سینه خیز بروند و غلت بزنند تا تنبیه بشنود تا حساب کار دستشون بیاد. تنبیه نگهبان ها که شروع شد، یه مرتبه دیدیم محمود هم لباسش رو درآورد و همراه اونا شروع کرد به سینه خیز رفتن ، وقتی هم نگاه های متعجب ما رو دید، گفت: یک لحظه احساس کردم از روی هوای نفس میخوام اینا رو تنبیه کنم؛ به همین خاطر کاری کردم که غرور بر من پیروز نشه....
#شهید_محمود_دولتی_مقدم
@rahro313
#شہیدانہ🌿
میگفت اخم توی محیطے که پر از نامحرمه خیلے هم خوبه 🙃✨
#شهید_مصطفے_صدرزاده
_تو محیطی که نامحرم هست یه کم جدی باشیم🖐🏻💯
مجازی و غیر مجازی فرق نداره 😐
@rahro313
#خاطراتشھدا🎞
|مادرشہید|
وقتیبرایاولینبارازمدافعحرم
شدنشبامن صحبتکرد؛گریهکردم.
بهمنگفت: "مامانگریهنکن!🥀
دوستدارمبرم..قوی هستم؛هیچاتفاقیبرایمننمیافته
نگراننباش." مادردیگهمحضرتزینب(س)توی
سوریهست منبایدبرموراهروبرایزیارتشما
بازکنم."
بعدمنروبوسیدوبارهادرآغوش
گرفتوگفت:
"گریهنکنمامانبخند
تامنراحتتربتونمبرم."
دعایهمیشگیششهادتبود.🕊
#بابڪم دومآبانماه۹۶برایاولینوآخرین
بارراهیدفاعازحرمشد♥️
#شهیدبابکنورے💛
@rahro313
طرف داشت غیبت میکرد بهش گفت:
شونه هاتو دیدی؟
گفت: مگه چی شده؟😳
گفت: یه کوله باری از گناهان اون بنده خدا رو شونه های توئه!😔
#شهید_محمدرضا_دهقان
@rahro313
❤❤❤شهید عبدالعظیم خلیل زاده
تولد:۴۹/۲/۷ روستای نقنه از استان چهارمحال بختیاری
شهادت:۶۲/۹/۷
تازه درکلاس اول راهنمایی ثبت نام کرده بود که جنگ ۸ ساله عراق به ایران تحمیل شد
شهید خلیل زاده گرچه سن و جثه کوچکی داشت امادرس را رهاکرد وبرای اولین بار در دیماه ۶۱ عازم جبهه های حق علیه باطل شد
اگر چه سواد کمی داشت اما وصیتنامه ی وی نشان از روح بلند و ارتباط عرفانی او با خداوند متعال داشت که بجز خدا و دین خدا به هیچ چیز دیگری فکر نمیکرد
عبدالعظیم برای دومین بار بعنوان تخریبچی در عملیات والفجر ۴ پس از خلق موفقیت ها و در حالی که داشت معبر نیروهای عمل کننده را باز میکرد بر اثر انفجار مین مجروح شد و به اسارت نیروهای عراقی درآمد و به بیمارستان ارشید عراق برای درمان انتقال داده شد شدت جراحات به قدری بود که بعد از یکماه در هفتم آذر ۶۲ در همان بیمارستان در حالیکه بیشتر از ۱۳ سال نداشت به شهادت رسید
پیکر مطهر شهید بعد از ۱۹ سال در تاریخ ۲۹/۴/۱۳۸۱ به ایران انتقال یافت و در تاریخ ۷/۵/۱۳۸۱ در شهر بروجن تشییع و سپس جهت خاکسپاری به زادگاهش نقنه انتقال و در کنار همرزمان شهیدش به خاک سپرده شد
@rahro313
سکینه پاک ذات مادر شهید
؛توی مسجد الرسول بسیجی بود شبها یک گونی می گذاشت روی کولش و می رفت در خانه ها را می زد و اثاث می گذاشت و می دوید تا صاحب خانه ها او را نشناسند.
؛من رنگ حقوقش را نمی دیدم که
هر ماه چیزی برایم می گذاشت و بقیه را به فقیر فقرا می داد.
؛ده پانزده روز از ماه گذشته می آمد و می پرسید : چیزی نداری؟
می گفتم حقوقت را چکار کردی؟
می گفت خدا پدرت را بیامرزد
آن وقت می فهمیدم که همه را داده
★چرا؟
؛چون خودش زجر کشیده بود
نداری کشیده بود
نان و آبلیمو می خورد
ختمی می دانی چیه؟
این را می خیساند و نان خشک هم قاطی اش می کرد و می خورد
سر طفولیت نداشت بخورد
زمانی هم می توانست نخورد
★از طفولیتش بگو مادر
؛بچه های امثال ما طفولیت ندارند
یک پیراهن داشت شب ها می شستمش
خشکش می کردم و فردایش می پو شاندمش و می رفت مدرسه دور علی چادر می پیچیدم می گفتم غصه نخوری ها
#مادر_شهید_علی_شفیعی
#سکینه_پاک_ذات_عباسی
@rahro313