#امام_کاظم_شهادت
#حضرت_موسی_بن_جعفر_شهادت
کُنجِ نَمورِ این قفسِ غم فزا بس است
خو با بلا گرفتهام اما بلا بس است
قلبم گرفته باز ، جگر گوشهام کجاست
این روزِ آخری غمِ هجرِ رضا بس است
چشمی نمانده گوشهی تارِ سیاه چال
دردی نمانده آه که این دردِ پا بس است
زنجیر هم به شانهیِ من گریه میکند
در زیرِ حلقهها بدنی بی نوا بس است
صیاد آمده به تماشایِ مرگِ من
بیگانه کو که دیدنِ این آشنا بس است
رحمی نمیکند نَفَسم مانده در گلو
رحمی نمیکند که من و این جفا بس است
اینجا کسی ندید که ساقم شکسته است
اینجا کسی نگفت که سیلی چرا؟ بس است
یک جمله گفتهام که بزن خوب میزنی
باشد بزن دوباره ولی ناسزا بس است
#حسن_لطفی
#زیارت_اربعین
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح
رسیدم از سفر و هرچه دیدهام حسن است
که اربعین همهاش هم حسین هم حسن است
نفس نفس علی است و تپش تپش زهراست
و دم حسین اگر هست بازدم حسن است
مِن الازل علی است و الی الابد زهرا
به هر دل است حسین و به هر حرم حسن است
نوادگان حسین وحسن یکی هستند
و جَدِ ارشدِ این نسل محترم حسن است
به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است
که در نجف حسن و در مدینه هم حسن است
طریقِ کرببلا هم که سفره داریِ اوست
میان راه ببین که قدم قدم حسن است
فقیرها همه در اربعین کریم شدند
چه جای حیرت ما تا ابالکرم حسن است
به روی تیرک این جادهها به موکبها
نگاه کن که ببینی به هر علَم حسن است
پیادهها به حرم میرسند و میفهمند
کسی که رفتنشان را زده رقم حسن است
چو میزبانِ همه قاسم است و عبدالله
حسین نه به گمانم در این حرم حسن است
رسید کرببلا زینب و بر حسین اش دید
کنار مادرشان روی خاک غم حسن است
از آن زمان که حسین از حسن شنید چه شد
جگر خراش حسین و پُر از الم حسن است
از آن زمان که نشستند و حرفِ کوچه زدند
به پیچ و تاب حسین و به قدِ خم حسن است
شاعر: #حسن_لطفی
#حضرت_زینب_س_
باور نمیکنم که رسیدم کنارِ تو
باور نمیکنم من و خاکِ دیارِ تو
یک اربعین گذشته و من پیرتر شدم
یک اربعین گذشت و شدم همجوار تو
یک اربعین اسیرِ بلایَم، اسیرِ عشق
یک اربعین دچارِ فراقم، دچار تو
یک اربعین دویدهام و زخم دیدهام
دنبالِ نالههای یتیمانِ زارِ تو
یک اربعین به گریهی من خنده کردهاند
لبهای قاتلانِ تو و نیزه دارِ تو
مثلِ رُباب، مثلِ همه تارتر شده
چشمان خستهی منِ چشم انتظارِ تو
روز تولدم که زدم خنده بر لبت
باور نداشتم که شوم سوگوار تو
با تیغ و تیر و دشنه تو را بوریا کنند
با سنگ و تازیانه مرا داغدارِ تو
یادم نمیرود به لبت آب آب بود
یادم نمیرود بدنِ نیزه زار تو
مانده صدای حرمله در گوشِ من هنوز
وقتی که نیزه زد به سرِ شیرخوار تو
حالا سرت کجاست که بالای سر روم؟
گریَم برایِ زخمِ تنِ بی شمار تو
من نذر کردهام که بخوانم در علقمه
صد فاتحه برای یَلِ تکسوار تو
یک مُشت خاک رویِ تو و من دعا کنان
شاید شوم نشانِ تو – سنگ مزار تو
✍ #حسن_لطفی
سلام برنوگلان حضرت زینب(س)
🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴
سروها جان به فدای دل دریاییتان
همه رفتیم به تشییع تماشاییتان
بس که افزون شده امروز به زیباییتان
بعد از این فصل شما هست و شکوفاییتان
زیر تابوت شما زیر علم میمانیم
نسل در نسل همه پای حرم میمانیم
زیر تابوت نرفتیم که تا گریه کنیم
ما که باشیم که در سوگ شما گریه کنیم؟
از شما یاد گرفتیم کجا گریه کنیم
با شما بر غم شاه شهدا گریه کنیم
جایتان سبز در این روضه که گفتیم حسین
با شماییم به هر لحظه که گفتیم حسین
نعرهی شیعه زِ خوناب جگر برخیزد
یک نفر رفت اگر، چند نفر برخیزد
پدری رفت و زمین خورد، پسر برخیزد
آنکه خود را زده بر خواب، مگر برخیزد ؟
عزّت ما همه از عزّت زینب باشد
غیرتی هست اگر، غیرت زینب باشد
::
گفت ای بر سر زُلفت همه داراییها
جمع در طاق دو اَبروی تو زیباییها
میزند شعله مرا دیدن تنهاییها
ای برادر به فدایت همهی داییها
خواهرت آمده بارِ دو علمدار کشد
شاه نگذار که حتماً به قسم کار کشد
به غریبیت قسم دورت اگر میگردم
با تمام جگرم با دو پسر میگردم
تیغ بردارم و مانند پدر میگردم
هرکسی یک نفر و من سه نفر میگردم
به تو سوگند که در رزم، زبانزد هستند
دو دمِ تیغِ علی، عون و محمد هستند
نگذار این دو بمانند خجالت بکشند
خیمهی مادرشان را که به غارت بکشند
دق کنند از غم ما، زخم جسارت بکشند
داغ شرمندگی و بند اسارت بکشند
شمر ای کاش که با هرچه توان بنشیند
سرِ تو نه، به سر این دو جوان بنشیند
وای؛ از خیمهی زینب ضربان را بُردند
آه؛ با زورِ دو نیزه دو جوان را بُردند
تا بدوزند به هم، چند کمان را بُردند
تا دو سر را برُبایند، سنان را بردند
عطش و خنجر و خون، زود توان میگیرد
اِرباًربا شدنِ این دو زمان میگیرد
حلقهها بسته شد و خنجرشان بالا رفت
نیزهها جمع شدند و سرشان بالا رفت
از دو سو، از دو طرف پیکرشان بالا رفت
دادِ زهرا زِ غم مادرشان بالا رفت
چقدر طعنه از آن، طعنه از این خورد حسین
وای بر من که دو دفعه به زمین خورد حسین
✍ #حسن_لطفی
🥀🥀🥀🥀
برای شفای مریضها حمدقرائت بفرمایید.