eitaa logo
🌹رهروان مهدویت🌹
512 دنبال‌کننده
29.2هزار عکس
24.2هزار ویدیو
154 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج
مشاهده در ایتا
دانلود
۴ ✍ مسلم می‌توانست در خانهٔ هانی، ابن زیاد را به قتل برساند اگر؛ بی‌خبر کشتن را جایز می‌دانست. مسلم می‌توانست با یک گناه کوچک پیروز شود؛ اما او در راه عشق، پاک باز بود... 💥 مردم کوفه نماز مغرب را پشت سر مسلم به جا آوردند و نماز عشا را به ابن زیاد اقتدا کردند... نیت‌ها از پشت پردهٔ دل ظاهر شد؛ و ترس بر کینه غلبه کرد. @Ostad_Shojae
`@Ostad_shojaeدر رکاب حسین 4.mp3
زمان: حجم: 8.25M
💫 ۴ شب چهارم؛ شمشیرهایی که به نام یاری حسین از غلاف بیرون کشیدند، بر صورت مسلم فرود آمد، و هزاران نفری که با او بیعت کرده بودند، تنها رهایش کردند... و این تمامیِ داستان کوفه بود... باختن. کوفیان در میدانِ "آزمودنِ نیّت‌ها" باختند❗️ تو در این میدان، به کدام جانب خواهی رفت؟ ▪️با خوانش: مژده لواسانی ▪️به قلم: حاتمه سیدزاده ▪️تنظیم کننده: امید اردلان ▪️آهنگساز: یحیی عباسی ▪️طراح: محمدحسین ثباتی کاری از واحد موسیقی منتظران منجی عج Instagram.com/tv/CSe2Vb-IxPe @Ostad_Shojae
۵ ✍ امام نامه های مردم کوفه را، در برابر حر بن یزید ریاحی بر زمین ریخت! پس از نماز ظهر / در وادی ذوحَسما ... حُر گفت؛ ما از نویسندگان نامه نیستیم. اما؛ شک، گاهی برادرِ ایمان است! دری به یقین است... و نبض حیاتِ حُر، با شکِ به خویش، و آنچه که گفت، تپیدن گرفت! @Ostad_Shojae
@ostad_shojaeدر رکاب حسین 5.mp3
زمان: حجم: 8.8M
💫 ۵ شب پنجم؛ شک؛ گاهی برادر کفر است! و گاهی برادر ایمان ... دری رو یه یقین! فقط باید بلد باشی، وقتی که آمد؛ خود را و هر چه که تاکنون بوده‌ای را بشکنی، و چیز دیگری را از نو بسازی؛ درست مثل حُرّ 💥 و تو نیز حتماً از میدان "شک و تردیدها" رد خواهی شد! به کدام جانب خواهی شتافت؟ کفر یا یقین؟ ▪️با خوانش: مژده لواسانی ▪️به قلم: حاتمه سیدزاده ▪️تنظیم کننده: امید اردلان ▪️آهنگساز: یحیی عباسی ▪️طراح: محمدحسین ثباتی کاری از واحد موسیقی منتظران منجی عج instagram.com/tv/CShdMwjozis @Ostad_Shojae
حُر دلش یکباره تپید؛ راه تاخته را برگشت، پوست کهنه را پاره کرده و بال‌هایش را به یاد آورد! تا آن آخرین لحظه‌ها رو در روی امام ایستاد اما؛ یک لحظه، شک به یقین پیروز شد! دل، راهش را پیدا کرد، و پیش از آنکه دیر شود : دل، بویِ کاش را حس کرد؛ "کاش رو در روی حسین نبودم ... کاش کنارش ایستاده بودم ... کاش پیش مرگش بودم من .... گاهی شک برادرِ ایمان است! 🌟 بهره ای از ۵ @Ostad_Shojae
۶ ✍ مرگ حق است، و سرانجام اتفاق می‌افتد؛ اما چگونگی آن را خود رقم می‌زنیم! امام فرصت زیبا مُردن بود، که منّت بر سر صحرا گذاشته بود! اما چه کم بودند آن‌ها که دست‌هایشان را، گشودند به گرفتنِ دست‎‌های او! چه کم بودند آن‌ها که فهمیدند؛ امام اگر یاری می‌خواهد؛ منتی‌ست بر سرِ زمین! یاری خواستن او، برای نیاز ماست؛ نه احتیاج او 💥... «فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّيّانونَ» چه اندکند دینداران؛ وقتی به بلا آزموده می‌شوند ❗️ @Ostad_Shojae
✍ پسر نوح غرق شد؛ وقتی که پدرش از بلندای کشتی، دست‌هایش را برای گرفتن دست او، دراز کرده بود! ندای "هل من ناصرِ" امام نیز، بوتهٔ امتحان است! زمان آزمایش است! سنجه‌ی سلامت روح است! امام کشتی نجات است ؛ او بر فراز سیل، پیش می‌رفت... و دستانش را برای بالا کشیدن همگان می‌گشود! اما چه کم  بودند آن‌ها که خود را نجات دادند! چه کم بودند آن‌ها که فهمیدند حسین، فرصت رستگاری است ... فرصت پاک کردن گذشته، و از نو ساختن! 🌟بهره‌ای از ۶ @Ostad_Shojae
۷ ✍ کربلا؛ رقیه‌ای می‌خواست؛ سکینه و ام کلثوم و رباب و ... زینبی! زنانی می‌خواست که حجم عشق را چشیده باشند ... که لبریز باشند از عزت و مهر؛ تا زیر بار این همه اشک غرق نشوند! زنانی که بلد باشند شستشوی با اشک را، و مجموع کردن جمع پریشان را؛ تا داستان، بی‌سرانجام نماند! و گم نشود در بادهای بیابان ... تکه تکه و بی‌آغاز و میانه و انجام، رها نشود؛ 💥تا شغالان هر تکه را به چند سکه نفروشند! @ostad_shojae
۸ ✍ زندگانی هر آدم راهی ست، که از درون او می‌گذرد؛ و با هر قدم شکل می‌گیرد. هر آدم صراطی ست؛ بعضی مستقیم و گروهی پیچاپیچ و کج به سمت جهنم اول نوشتند: بیا ای بهار که آمدنت رایحهٔ بهشت است! و زمانی که بهار و بهشت و باران، رو به سوی آنان داشت؛ 💥 فرستادگانش را کشتند / راه را بر او بستند آب را از او دریغ کردند / تا آخرین نفر از مردان کاروانش را کشتند ... 💥و سپس او را ...پسر دختر پیامبر را ...بهشت را.... بهار و باران را؛ سر بُریدند و در جشن این پیروزی، خیمه هایش را آتش زدند. 🔥 گویا مسابقهٔ فرو رفتنِ در آتش بود که هریک می خواست سهمی بیشتر ببرد. @Ostad_Shojae
۹ آخرین آزمون کشتن چراغ بود❗️ و در آن چادر کسی نبود که آزمون آخر را باخته باشد! کسی نبود که بوی بهشت را نشنیده باشد! اصلا در آن چادر؛ دیگر کسی نمانده بود! همه یک نفر بودند همه از خویش رها شده، و با امام یکی شده بودند! چیزی نداشتند جز او / کسی نبودند جز او / هیچ نبودند و نور بودند همه .... آخرین آزمون اما؛ هنوز ادامه دارد.... در چادری دیگر🔅! @Ostad_Shojae
🔅 آخرین آزمون امّا، کُشتن چراغ است ! امام، همه ناز است؛ جز آنها که نیاز آورده اند، نمی‌مانند، اینجا جز بی‌خودانِ از خویش را نمی‌پذیرند! آخرین آزمون، کُشتن چراغ است! در یک قدمی نور، هنوز آزمون تمام نشده؛ و هنوز ترس بیرون شدن از خیمه هست! و این آزمون، در چادری دیگر؛ هنوز ادامه دارد! اگر خُرده‌ای از خودت را به همراه داشته باشی، در خاموشی چراغ ممکن است سایه‌ای شود و چشمانت را بپوشاند! وقتی همه‌ی وجودت، سرسپرده‌ی امام شود؛ دیگر چراغ به کارت نمی‌آید؛ آخر امام، تمامِ نور است ... در آزمون کشتن چراغ، فقط کسانی ماندند؛ که تمام خویش را به امام سپردند! 🌟 بهره ای از ۹ @Ostad_Shojae
۱۱ ✍ صدای جیغ‌ها تمام نمی‌شود! او هم دوست دارد جیغ بکشد، اما صدایی از گلویش بیرون نمی‌آید. عمه را می‌بیند که در میانهٔ میدان به این سو و آن سو می‌دود. دخترک یک لحظه بلند می‌شود تا خود را به عمه برساند اما... ـــــــــــــــــــــــــ غول‌پیکری عصبانی، دختر را رها می‌کند. دختر به زمین می‌افتد. اشک از چشم‌هایش سرازیر می‌شود.... همهٔ جای تنش درد گرفته! ▪️چقدر احساس می‌کند بزرگتر شده، خیلی بزرگتر از دخترکی که پیش از این بود! @Ostad_Shojae