eitaa logo
🌹رهروان مهدویت🌹
512 دنبال‌کننده
29.2هزار عکس
24.2هزار ویدیو
154 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج
مشاهده در ایتا
دانلود
📜 استاد محمدحسین 🚦من زندگی تو را میخواهم ولی تو مرگ مرا طلب میکنی! 📍 از تیره از قبیله بزرگ کنده از قبایل یمنی است که در کوفه مستقر شده بودند. بخش بزرگی از قبیله کنده در زمان خلیفه دوم از یمن به کوفه آمدند و در این شهر ساکن شده بودند. از سابقه وپیش از آنکه امیرمومنان علیه‌السلام با او روبرو شود چیزی درتاریخ ذکر نشده است. 📍اما هنگامی که امیرالمومنین سلام الله علیه به خلافت رسیدند و پس از مقابله با پیمان‌شکنان و فتنه به کوفه آمدند، مردم برای زیارت آن حضرت و بیعت وجود با آن وجود مقدس درشهر کوفه به سویش شتافتند. هنگامی که ابن ملجم برای بیعت نزد علیه‌السلام آمد، حضرت نگاهی به او انداختند و فرمودند من زندگی او را اراده می‌کنم و او مرگ مرا می‌خواهد. 📍هنگامی که این را شنید تعجب کرد و گفت یا امیرالمومنین! چنین نیست و دوباره با حضرت بیعت کرد، وقتی که از حضرت دور می‌شد حضرت به این مسئله دوباره اشاره کرد و او را قاتل خود اعلام فرمود. 📍از بزرگان قبیله روایت می‌کند که گفته است شنیدم امیرالمومنین علیه السلام بر فراز منبر در حالی که دست بر محاسنش میگذاشت می‌فرمود: چه چیز مانع می‌شود شقی‌ترین این امت این‌ها را (یعنی محاسن مرا) از خون بالای سرم خضاب کند؟ 📍همچنین طبق نقل‌های تاریخی در زمان رسالت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روزی امیرمومنان علیه‌السلام و در نخلستان قبیله بودند که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به سراغ آنها رفتند. وقتی رسیدند، امیرالمومنین و بر روی خاک به خواب رفته بودند، رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آنها را از خواب بیدار کرد و به امیرالمومنین علیه‌السلام که خاک آلود شده بود فرمود: ای ابوتراب! تورا چه میشود آیا نمیخواهید شما را از شقی‌ترین انسان‌ها باخبر کنم؟ 📍عرض کردند بلی یا رسول الله! پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: شقی ترین افراد یکی سرخ روی قوم است که شتر پیغمبر را کشت و دیگری کسی است که ای علی تو را ضربت میزند و محاسنت را به خون سرت آغشته می سازد. بنابراین ابن ملجم در لِسان رسول خدا بعنوان شقی ترین افراد به سبب شهادت امیرالمومنین علیه السلام نام برده شده است. 🔸اما این نکته که سوال شده است که باتقوا ترین فرد در یمن بوده که خدمت امیرالمومنین علیه السلام فرستاده شده؟ 📍خیر چنین چیزی در منابع معتبر تاریخی نقل نشده است. 📲 @rajabidavani
هجدهم ماه صفر سال ۳۷هجری قمری مطابق با شانزدهم مرداد سال ۳۶هجری شمسی حضرت اویس قرنی علیه الرحمه در جنگ صفین به شهادت رسیدند. با اینکه پیامبر اکرم راندید اما بسیار شیفته ودلداده حضرت بود. او از راه شتربانی روزگار رابا مادر پیر، نابینا وناتوان خود سپری میکرد. روزی ازمادرش خواست که برای دیدن پیامبر به مدینه برود. مادرش اجازه داد ولی شرط کرد که بیش ازنصف روز نماند. به مدینه سفرکرد ولی زمانی که رسید، پیامبر حضور نداشتند و بخاطر وعده ای که مادر ازاو گرفته بود، به یمن برگشت. پیامبر ازسفر برگشته وفرمودند: این نور وبوی بهشت از آن کیست. گفتند که اویس نام داشت آمد و زود رفت. حضرت فرمودند: این نور را درخانه ما هدیه گذاشت و رفت. درجریان وخیانت منافقین واشتباه مسلمانان وقتی پیامبر محاصره شدند و امیرالمؤمنین علیه السلام یک تنه ازجان پیامبر محافظت فرمودند ناگهان دشمن سنگی به طرف پیامبر انداخت که دندان مبارک حضرت شکست. این خبر به اویس رسید. پرسید کدام دندان حضرت شکسته شد؟ گفتند نمیدانیم. اویس نیز باسنگی به دندانهایش کوبید وشکست. سپس فرمود: دوست باید شبیه دوستش باشد و بااو موافقت کند. این خبر به پیامبر رسید وحضرت فرمودند هرکس مبتلا به دندان درد شود ودستش را بر موضع درد گذارد وسوره حمدی برای اویس بخواند به برکت این عمل اویس درد او آرام میشود. درجریان جنگ صفین نیز ۹۹نفر با امیرالمؤمنین علیه السلام تا پای جان پیمان بستند. سپس مولا فرمودند: صدمین نفر کجاست؟ پیامبر به من وعده فرمودند که درچنین روزى، صد مرد بامن پیمان میبندند. درآن حال، مردى پیش آمد که قبایى پشمین داشت و دو شمشیر به گردن آویخته بود وگفت من اویس قرنی هستم. یاعلی، دست بگشاى تا برسر جانم با تو پیمان ببندم. آنگاه بیعت کرد و با گروهی از یارانش در پیادگان سپاه بادشمن جنگید تا آنکه بیش ازچهل زخم شمشیر و نیزه و تیر بر او زدند. و درسن ۶۷سالگی درهمان روزهای اول جنگ به شهادت رسید. درشهر درسمت چپ قبر عماریاسر قرار دارد. مزار او دارای گنبد، بارگاه وصحن بود و روی سنگ قبر باخط کوفی نام اویس نوشته شده بود. اما در ۲۱رمضان سال ۱۴۳۴قمری گروه های تکفیری، استان رقه را بدست گرفتند، وبا خمپاره به حرم  و حمله کردند و در ۱۵رجب سال بعدش این زیارتگاه را بطور کامل تخریب کردند. 📚بحارالانوار ج۴۲ص۱۵۵ 📚رجال كشی ج۱ص۳۱۵ 📚مستدرک على الصحيحين ج۳ص۴۶۱ 📚تاريخ دمشق ج۹ص۴۳۴