#حضرت_رقیه #مرثیه_حضرت_رقیه
#مصائب_شام
دلی که سوخته جز آه راه چاره ندارد
که داغ سوختگان غمت شماره ندارد
بیا به دیدن ما خستگان کنج خرابه
ببین که شام غریبان ما ستاره ندارد
بگو به مردم این شهر شوم خیره نمانند
بگو که اشک یتیم حرم نظاره ندارد
رقیه آمده و گریه می کند بغل من
گلایه می کند از این که گوشواره ندارد
گلایه می کند از این که چادرش شده غارت
به روی سر به جز این روسری پاره ندارد
رباب را چه کنم زیر آفتاب نشسته
تمام غصه اش این است شیر خواره ندارد
بغل گرفته خیالِ علی اصغر خود را
دلش خوش است ولی حیف گاهواره ندارد
🔸شاعر:
#حسن_شیرزاد
🔹
#حضرت_زینب #مصائب_شام
#دروازه_کوفه #کاروان_اسرا
سوخته گرچه پرش از شرر غارت ها
پا نهاده است روی تاج ابر قدرت ها
اُسکُتوا گفت و عوالم همگی لال شدند
ریخت از هیبت او هیمنه ی هیبت ها
سالها پيش در اين شهر بزرگى مى كرد
آه دیگر خبری نيست از آن عزت ها
بين اين شهر بنا بود كه مهمان باشد
اُف بر اين رسم پذيرايى و اين دعوت ها
شاهبانوى جهان باشى اگر هم ، وقتى
دست بسته برسى ، مى شكند حُرمت ها
دختر پرده نشین علی و فاطمه را
نگهش داشته کوفه سرِپا ساعت ها
لااقل کاش ابالفضل برایش میماند
با حضورش چه کسی داشت از این جرأت ها
خارجى زاده كه گفتند دلش سوخت ولى
قارى اش آمد و برداشته شد تُهمت ها
داشت مانند علی خطبه ی غرّا میخواند
سر که آمد به سر آمد سخن و صحبت ها
دست بر شانه ی طفلان حرم میگيرد
آنكه خم بود به پايش همه ی قامت ها
میدوَد تا كه كسى نانِ تصدّق نخورد
آرى افتاده به دوشش همه ی زحمت ها
شد قبول اُمّ حبيبه! همه نذرى هايش
خانمش آمده در كوفه پس از مدت ها
اولش هرچه نظر کرد کسی را نشناخت
تا سرِ نیزه نشین، کرد عیان نسبت ها
روز از شدت گرما و شب از سرمایش
پوست انداخته بودند همه صورت ها
سَر كه افتاد زمين زود برَش داشت رباب
چون دگر گير نمى آمد از اين فرصت ها
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
#حضرت_رقیه #مرثیه_حضرت_رقیه
#مصائب_شام
من دلم پیش تو هست،
این جا زمینگیرم نکن
دختری بابایی ام
با دوری ات پیرم نکن
با نگاهم می زنم
آتش به جان کاروان
آتشی هستم، به جان
عمه،تکثیرم نکن
بر روی نی تا سلامت
می کنم بر خود نیپچ
دوری از این اشک های
غرق تاثیرم نکن
من به جان کندن
دل از گلبوسه هایت کنده ام
رخ نپوشان از من و
از جان خود سیرم نکن
با همین خاری که در پایم
شکسته، آمدم
صحبتی از دیر کردن ها
و تاخیرم نکن
خواب را پس می زنم
خوابم شده بیداری ام
غرق رویای توام
با خواب تعبیرم نکن
زیر باران نگاه
عمه جاری می شوم
فکر سیلاب بر این
گونه سرازیرم نکن
قول دادم شام را
ویران کنم با ناله ام
شانه ام بفشار اما
بیش از این شیرم نکن
با غزالت همسفر
بودی تشکر می کنم
باش صیادم ولی
پابند نخجیرم کن
آبرویت را نبردم،
عمه جانم شاهد است
آیه ات بودم به جز
با عشق تفسیرم نکن
گفته اند الحمدلله
می شوی مهمان من
تا در این جایی پدر،
با اشک درگیرم نکن
دست و بالم بسته،
با جانم پذیرایت شدم
جز نگاه مهر بر این
عذر تقصیرم نکن
از تمام عمر من
یک تار مویی مانده است
شک به طرح و نقشه و
پایان تدبیرم نکن
صبحتم این بار باشد
با ارادتمند خود
می توانی گریه بر
بغض گلوگیرم نکن
کم ندارم در شهادت
از برادرهای خود
کشته میدان عشقم
فکر تطهیرم نکن
کودکی نام آورم،
دیوان عشقم خواندنی ست
شعر عاشورایی ام،
بی اشک تحریرم نکن
🔸شاعر:
#سید_علی_میری_رکن_آبادی
#حضرت_رقیه #مرثیه_حضرت_رقیه
#مصائب_شام
من دلم پیش تو هست،
این جا زمینگیرم نکن
دختری بابایی ام
با دوری ات پیرم نکن
با نگاهم می زنم
آتش به جان کاروان
آتشی هستم، به جان
عمه،تکثیرم نکن
بر روی نی تا سلامت
می کنم بر خود نیپچ
دوری از این اشک های
غرق تاثیرم نکن
من به جان کندن
دل از گلبوسه هایت کنده ام
رخ نپوشان از من و
از جان خود سیرم نکن
با همین خاری که در پایم
شکسته، آمدم
صحبتی از دیر کردن ها
و تاخیرم نکن
خواب را پس می زنم
خوابم شده بیداری ام
غرق رویای توام
با خواب تعبیرم نکن
زیر باران نگاه
عمه جاری می شوم
فکر سیلاب بر این
گونه سرازیرم نکن
قول دادم شام را
ویران کنم با ناله ام
شانه ام بفشار اما
بیش از این شیرم نکن
با غزالت همسفر
بودی تشکر می کنم
باش صیادم ولی
پابند نخجیرم کن
آبرویت را نبردم،
عمه جانم شاهد است
آیه ات بودم به جز
با عشق تفسیرم نکن
گفته اند الحمدلله
می شوی مهمان من
تا در این جایی پدر،
با اشک درگیرم نکن
دست و بالم بسته،
با جانم پذیرایت شدم
جز نگاه مهر بر این
عذر تقصیرم نکن
از تمام عمر من
یک تار مویی مانده است
شک به طرح و نقشه و
پایان تدبیرم نکن
صبحتم این بار باشد
با ارادتمند خود
می توانی گریه بر
بغض گلوگیرم نکن
کم ندارم در شهادت
از برادرهای خود
کشته میدان عشقم
فکر تطهیرم نکن
کودکی نام آورم،
دیوان عشقم خواندنی ست
شعر عاشورایی ام،
بی اشک تحریرم نکن
🔸شاعر:
#سید_علی_میری_رکن_آبادی