﷽
لحظه ی دیدار ماه💔
به راستی #الیاس_عزیز همه شاهد بودند که آسمان هم گریست ..
سلام بر کبوتر پر و بال شکسته ای که هشت سال در آغوش مادر پهلو شکسته مان آرام گرفته بود...
قلبم به شمارش افتاده! بعد از ۸روز که خبر آمدنت را داده بودند، قرار بود من هم به دیدارت بیایم "دروغ نگفته ام اگر بگویم این ۸روز انتظارش سنگین تر از آن ۸سال بود.... به شهر بویین زهرا که نزدیک میشوم؛ در مسیر ناگاه انگار چشمانم به چشمان پاک و معصومت گره میخورد!آری انگار بیدارم، چه باشکوه و بی بدیل تو را در مسیر دانشگاه تا خانه همراهی میکنند،اشک در چشمانم حلقه زده...
چقدر شهر بوی تو را میدهد،جای جای شهر دلتنگ حضور توست! قدم به قدم عکس های توست بر در و دیوار،گویا با چشمان پر مهرت به میهمانانت خوش آمد میگویی! لحظه به لحظه به پشت سرم نگاه میکنم،دیگر طاقتی برایم نمانده ،دیگر مرا طاقت این انتظار نیست!
همه آمده اند به پیشواز زائر حرم!برادران سبز پوشم به احترام ورودت تمام قد ایستاده اند،دلها همه بارانیست...پیر و جوان ،زن و مرد همه بی تاب دیدارِ دوباره ات هستند،راستی پدر مرحومت هم به پیشوازت آمده!
گویا فرشتگان آسمانی و رفیقان شهیدت همه آمده اند...پیکر سبک بالت از دور دیدنیست؛نظامیان روی دوششان تا خانه بدرقه ات می کنند ،
آخر فاطمه ات" محمد آقا که حالا مرد خانه شده،همسر صبورتان و مادر چشم انتظارتان ،همه منتظر الیاسشان هستند...به یاد دارم ننه فاطمه میگفت به رسم عادت هروزشان در این هشت سال هم منتظر بودند که درب خانه را باز کنی و به دیدنشان بروی!میبینی ننه فاطمه باز هم الیاس به دیدنتان آمد... مگر تو از کجا آمده ای که هوای شهر بوی بهشت را به خود گرفته ،همه میخواهند زیر تابوتت قدم بردارند....
بگذار نگویم از حال همرزمانت! هرکدام در گوشه و کنار پیکرت در آغوش دیگر رفیقانت بغض هایشان را روانه دنیا میکنند.تو مگر که بودی الیاس؟مگر از تو چه دیده بودند؟
به راستی تو با دلهای ما چه کردی که اینگونه بی تابت شده اند...
فاطمه ات ،هنوز جملاتش را با خود مرور میکنم و با هر بار بغضم میشکند!چه مرثیه سرایی برایت کرد' بین آن همه جمعیت،چه استوار بود و اشک هایی که از روی دلتنگی میریخت ! به والله که آسمان هم دلش گرفته بود و با فاطمه ات اشک میریخت ....
بگذار نگویم از بوسه هایی که ننه فاطمه روی مزارت میزد...
بگذار نگویم از حسرت دوبار دست کشیدن بر سر فاطمه ات...
بگذار نگویم از محمدت که پیش از این با کلمه بابا غریب بود و با قاب عکست دوست دیرینه!بگذار نگویم که به وقت دلتنگی با قاب عکست شب را به صبح میرساند!
همسرتان اما با تمام دلتنگی هایش کوهی استوار بود!انگارعمیقا حضورتان را حس میکرد،با چهره آرامشان مشتی بود بر دهان دشمنانمان!
اما چه سخت است وداع آخر،الیاس جان تو را به پهلوی شکسته ی مادرمان زهرا(س)تو را به نازدانه ابا عبدالله شفاعت کن دلهای نالایق مارا
دعایمان کن ،سخت به این دعا ها محتاجیم
برادر شهیدم به امید دیدن دوباره تان پا در رکاب صاحب الزمان با سپاهی از شهیدان..
سلام مارا به سردار عزیزمان حاج قاسم برسان
بماند به یادگار از برادر شهیدم #الیاس_چگینی
به تاریخ: 1402/8/16
✍🏻خادم الحسین
💻رهروان شهدا
https://eitaa.com/rahrovaneshohadabooinzahra