بر مزارت حرمی ساختهام با «مثلا»
گرچه خاک آمده پابوسیات؛ اما مثلا ...😭😭😭
خاکهای حرمت راهی سجاده شدند
کوچی از غربت، تا تربت اعلا مثلا
😭😭😭
گنبدت آیهی والشّمش شد و روشن شد
نه فقط فرش، که تا عرشِ معلّا مثلا
😭😭😭
باد، این نامهبر پرچم عطرآگینت
میبرد نامِ تو را آنسرِ دنیا مثلا
به ضریحِ اثرِ فرشچیان بسته دخیل
چشممان حاجتِ یک عمرْ تماشا مثلا
😭😭
روی هر پنجرهاش ذیلِ تولای شما
دشمنت لعن شده، لعنِ حمیرا مثلا
مثل پروانه که مأمورِ طواف شمع است
جمع خدّامِ حرم دور سر ما مثلا ...
😭😭😭
کربلا میچکد از گریهی سقاخانه
روضه جاریست از آن، روضهی سقا مثلا
😭
دستهای آمده از محضر بابالقاسم
هیئتی همنامِ «حضرت زهرا» مثلا😭😭
روضهخوانی وسطِ صحن، حکایت میخواند
قصهی کوچهای از شهر تو؛ حالا مثلا ...
😭😭
مادرِ آب از آن رد شده آرام آرام
سدّی از سنگ، نبستهست گذر را مثلا
"کوچهای تنگ و دلی سنگ و صدای سیلی"
نیست در قصهی ما صحبتِ اینها مثلا
😭😭
مادرِ قصهی ما رفت، صحیح و سالم
نه؛ نخورده ترک آیینهی مولا مثلا
😭😭
بعدِ مجلس همه رفتند زیارت کردند
تربتِ حضرت زهرا شده پیدا مثلا😭😭
شاعر: #رضا_قاسمی
@rahrovanevelayat2