eitaa logo
ره توشه معلمان
10.6هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
5.9هزار ویدیو
4.5هزار فایل
🔰جهت تبادل و هرگونه انتقاد و پیشنهاد @Yazahra8054 سایر کانالهای ما @yavarannamaz @yavaraneQoran1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
mahsaamini.mp3
15.1M
در خصوص حوادث اخیر مهم حتما گوش کنید در مدارس بصیرت افزایی کنید بزرگواران .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🙋‍♂ بچه ها جون سلام ! 😍 🧕🏻 دختر خانم‌های عزیز؛ به نظر شما اگه جلوی نامحرم وضو بگیریم، وضو و نمازمون باطله⁉️ 🆔 لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/85983330C7210d6f841
قصه ای کودکانه درباره مدرسه رفتن زری یک دختر کوچولو بود. این حرف را خواهر و برادرش که از او بزرگ تر بودند، می زدند. آنها به او می گفتند: تو خیلی کوچولویی! نمی توانی این کار را انجام بدهی. تو خیلی کوچولویی! نمی توانی آنجا بروی. زری از این حرف ها خوشش نمی آمد. او از کوچولو بودن فقط به این خاطر که نمی توانست کاری انجام بدهد یا جایی برود، هیچ خوشحال نبود. این روزها هم خیلی ناراحت بود. چون خواهر و برادرش از چند وقت پیش خودشان را برای رفتن به مدرسه آماده کرده بودند. آنها کیف خریده بودند، دفترهای تمیز خریده بودند، لباس هایشان را مرتب کرده بودند و یک عالم کارهای خوب دیگر انجام داده بودند که زری همه آن کارها را دوست داشت. مدرسه رفتن مدرسه نرفتن اینم بخون، جالبه! قصه “صبحانه” زری هم دلش می خواست به مدرسه برود تا بتواند کیف بخرد، دفترهای تمیز داشته باشد، کتاب هایش را ورق بزند، مداد سیاه داشته باشد و خیلی کارهایی را که خواهر و برادرش انجام داده بودند، او هم انجام بدهد. اما وقتی می گفت: «من می خواهم به مدرسه بروم!» خواهرش می گفت: «تو خیلی کوچکی!» برادرش می گفت: «آخر تو خیلی کوچکی!» حتی پدر و مادرش می گفتند: «سن تو برای رفتن به مدرسه کم است. باید تا سال دیگر صبر کنی! وقتی بزرگ تر شدی می توانی به مدرسه بروی.» وقتی روز اول مهر شد، خواهرش کیفش را روی دوشش انداخت و به مدرسه رفت. برادرش هم کیفش را به دست گرفت و با خوشحالی به مدرسه رفت. اما زری چون کوچک بود و سنش برای رفتن به مدرسه کم بود، در خانه تک و تنها ماند. زری ناراحت بود. آن روز نمی دانست در خانه چه کار کند. حوصله اش سر رفته بود. برای همین با مادرش هیچ حرفی نزد و تصمیم گرفت چون نمی تواند به مدرسه برود با همه قهر کند. بعدازظهر، وقتی برادر و خواهرش از مدرسه برگشتند، با خوشحالی گفتند: «سلام! ما برگشتیم!» زری جواب سلام آنها را نداد. مادر پرسید: «مدرسه خوب بود؟ خوش گذشت؟» زری چیزی نپرسید. هرچه خواهر و برادرش از مدرسه حرف زدند، او چیزی نگفت. با همه قهر کرده بود. تا شب هم با کسی حرف نزد. فردای آن روز هم با کسی حرف نزد. همه فهمیدند که اتفاقی افتاده است. مادر پرسید: «از چیزی ناراحتی؟» خواهر گفت: می خواهی عکس های کتاب مرا ببینی؟» برادر گفت: «می خواهی در دفتر من نقاشی کنی؟» پدر پرسید: «حالت خوب است؟» ناگهان زری گریه اش گرفت و همه ماجرا را تعریف کرد. گفت که چقدر از اینکه کوچک است و نمی تواند به مدرسه برود ناراحت است. گفت که دوست دارد کیف و کتاب و دفتر داشته باشد و گفت که به همین دلیل با همه آنها قهر است. پدر و مادر و خواهر و برادرش ساکت شدند و فکر کردند. آنها دوست نداشتند زری را غمگین و ناراحت ببینند. اما چه کار می توانستند بکنند؟ آخر سن زری کم بود و باید یک سال صبر می کرد تا بتواند به کلاس اول برود. آن شب هم گذشت. صبح روز بعد دوباره زری تک و تنها ماند. او با خودش فکر می کرد که خواهر و برادرش در مدرسه چه می کنند و چه کارهایی انجام میدهند. نزدیک ظهر زنگ خانه آنها چندبار محکم به صدا در آمد. انگار یک نفر دستش را روی زنگ گذاشته باشد. مادر باعجله به طرف در رفت و در را باز کرد. خواهرش بود. او با عجله کیفش را گوشه ای انداخت و در حیاط فریاد زد: «یک خبر خوب دارم. یک خبر خوب دارم. برای زری یک خبر خوب دارم.» زری با تعجب به خواهرش نگاه کرد. خواهرش به طرف او آمد و گفت: «مدرسه ما کلاس آمادگی گذاشته است. مدیر دبستان گفت اگر خواهر کوچولویی داریم که سال دیگر باید به مدرسه برود، می تواند به کلاس بیاید.» زری باز هم با تعجب به خواهرش نگاه کرد. خواهرش گفت: «می فهمی زری؟ تو می توانی با من به مدرسه بیایی و به کلاس آمادگی بروی!» زری پرسید: «کلاس آمادگی چیست؟» خواهرش جواب داد: «بچه هایی که سال دیگر به مدرسه می روند، می توانند در کلاس آمادگی اسم نویسی کنند. این طوری آنها برای کلاس اول دبستان بهتر آماده می شوند.» زری باور نمی کرد. با تعجب گفت : «اما من که کیف ندارم. دفتر ندارم. لباس هایم را تمیز نکرده ام.» و کمی غمگین شد. فکر کرد باز هم نمی تواند به کلاس آمادگی برود. اما مادر که خوشحال و خندان بود، جلو آمد و گفت: «ناراحت نباش! بعداز ظهر با هم بیرون می رویم و همه اینها را برایت می خریم.» زری هنوز هم باور نمی کرد. یعنی می توانست به مدرسه برود؟ می توانست کیف و کتاب داشته باشد و هر روز صبح با خواهرش به مدرسه برود؟ خودش را در بغل خواهرش انداخت. او را بوسید و گفت: تو بهترین خواهر دنیا هستی.» خواهرش هم زری را بوسید و گفت: «تو هم بهترین خواهر کوچولوی دنیا هستی.» 🆔 لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/85983330C7210d6f841
شهید علیرضا کریمی 🔹 ✔ آشنایی با دانش آموز شهیدی که تاریخ شهادت و بازگشتن پیکرش را می دانست!! 👈 حاجت کربلا داری از علیرضا بخواه😉 🔹 شهید علیرضا کریمی متولد 22 شهریور سال 1345 است که مقارن با ایام ماه مبارک رمضان در محله سیچان اصفهان بدنیا آمد. وقتی به دنیا آمد کبدش رو از دست داد و همه دکترها از او قطع امید کرده بودند. خانواده‌اش علیرضا را با توسل به حضرت عباس علیه السلام باز گرفتند و علیرضا که بزرگ شد ارادت خاصی به حضرت عباس داشت بعد که رفت جبهه هم مسئول دسته گروهان حضرت ابالفضل علیه السلام شد آخرین باری که به جبهه می‌رفت گفت :«ما مسافر کربلائیم؛ راه کربلا که باز شد برمی‌گردم.» 🔹 درسال 1361 در عملیات والفجر 1 واقع در منطقه عملیاتی فکه- تنگه ابوغریب هر دو پای علیرضا مورد هدف تیرهای بعثی قرار می‌گیرد. همین که می‌خواست خودش را به تپه برساند، تانک‌ بعثی‌ها از روی پاهایش رد شد و درحالی که 16 سالش بود به شهادت رسید. 15 سال بعد پیکرش بازگشت. همان روزی که اولین کاروان به طور رسمی به سوی کربلا می‌رفت. و روزی که تشییع شد تاسوعا بود. روز حضرت اباالفضل علیه السلام. در آخرین نامه‌اش نوشته بود: «به امید دیدار در کربلا»؛ عاشق آقا ابوالفضل‌(ع) بود و پیکرش بعد از 16 سال در شب تاسوعا به آغوش مادر بازگشت؛ علیرضا تاکنون مشکل سفر کربلای بسیاری از عاشقان را حل کرده است. 🆔 لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/85983330C7210d6f841
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤔دو چیزی که آیت الله قاضی نذر کرده بود تا آخر عمر انجام دهد🌹 🌱شب جمعه و شب زیارتی ارباب، با سلامی خودمان را از زائران حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام قرار دهیم🌱 🥀السلام علیک یا اباعبدالله السلام علیک و رحمة الله و برکاته🥀
💠 قصه‌ شب «عقاب آسمان ایران» ✍️ نویسنده: مجتبی ملک محمد 🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا 💠 هدف قصه: آشنایی کودکان با زندگانی قهرمانان دفاع مقدس به خصوص شهید خلعتبری 🔶 حتما همه می‌دونیم که آدم‌های شجاع زیادی برای من و شما، برای آینده درخشان شما، از جون خودشون گذشتن تا نذارن این کشور اسلامی به دست دشمن بیفته، برای همین هم هرسال از روز سی و یکم شهریور تا ششم مهرماه اسمش هفته دفاع مقدسه، تا یاد و نام شهیدان هشت سال جنگ، زنده باقی بمونه. 🔷 حالا چرا سی و یک شهریور؟ چون جنگ تحمیلی اون سال‌ها، در این روز آغاز شد، حالا امشب می‌خواییم یکی از قصه های شنیدنی از یه خلبان شجاع و باهوش که از شهدای زمان جنگ هست رو بشنویم. ♦️ آفتاب گرم شهر بوشهر، داشت از پشت دریای آبی خلیج فارس، دست‌های گرم و طلاییش رو، روی سر پایگاه ششم ارتش می‌کشید، همه سربازها و اهالی پایگاه نظامی، شب سختی رو گذرونده بودن، چون دشمن بارها با هواپیماهای جنگنده و موشک‌ها به ایران حمله کرده بود و خیلی از مردم عزیز ما رو توی خونه‌هاشون به شهادت رسونده بود. 🔻 برای دشمن فرقی نمی‌کرد که اون بمب‌ها و تیرها به یه بچه کوچولوها بخوره، یا به یه سرباز توی میدون جنگ... 🆔 لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/85983330C7210d6f841
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلاس‌اولی‌ها رو چطور با فضای مدرسه آشنا کنیم 🔸تابستان رو به تموم شدنه و کم‌کم به اول مهر نزدیک می‌شیم. 🔸پدر و مادرهایی که بچه کلاس اولی دارن، احتمالا ذوق یا استرس بیشتری برای راهی کردن فرزندشون به کلاس درس دارن. 🔸به همین خاطر براتون از راهکارهای ساده‌ای گفتیم که بچه‌ها رو برای شروع سال تحصیلی آماده کنیم. 🆔 لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/85983330C7210d6f841
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دخترم انگیزت چیه اینجوری لباس می پوشی...🤔 می خوای بهت نگاه کنند ؟؟!! 🌟حرف حساب جواب نداره 🆔 لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/85983330C7210d6f841
*☘️اول خوانیم خدا را* *رسول انبیا را* *علی مرتضی را* *صل علی محمد* *صلوات بر محمد* *🍀صلوات را خدا گفت* *جبرئیل بارها گفت* *در شان مصطفی گفت* *صل علی محمد* *صلوات بر محمد* *☘شاه نجف علی است* *سرور دین علی است* *شیر خدا علی است* *صل علی محمد* *صلوات بر محمد* *🍀یا رب به حق زهرا* *شفیع روز جزا* *یعنی که خیر النساء* *صل علی محمد* *صلوات بر محمد* *☘️بعد از علی حسن بود* *چون غنچه در چمن بود* *نور دو چشم من بود* *صل علی محمد* *صلوات بر محمد* *🍀بوی حسین شنیدیم* *چون گل شکفته دیدیم* *به مدعا رسیدیم* *صل علی محمد* *صلوات بر محمد* *☘️زین العباد دانا* *سجاد است و بینا* *می گفت وقت دعا* *صل علی محمد* *صلوات بر محمد* *🍀باقر امام دین است* *نور خدا یقین است* *فرزند عابدین است* *صل علی محمد* *صلوات بر محمد* *☘جعفر صبح صادق* *هم نور و هم موافق* *تاج سر خلایق* *صل علی محمد* *صلوات بر محمد* *🍀موسای با سعادت* *با ذکر و با عبادت* *می گفت در اسارت* *صل علی محمد* *صلوات بر محمد* *☘هشتم رضا امام است* *از ضامنی تمام است* *شاه غریب بنام است* *صل علی محمد* *صلوات بر محمد* *🍀ما شیعه تقی ایم* *خاک ره نقی ایم* *محتاج عسکری ایم* *صل علی محمد* *صلوات بر محمد* *☘مهدی به تاج و نورش* *با پرچم رسولش* *نزدیک شد ظهورش* *صل علی محمد* *صلوات بر محمد* *🍀یارب به حق زهرا* *شفیع روز جزا* *بخشا گناه ما را* *صل علی محمد* *صلوات بر محمد*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از جستجوگر گردو استفاده کنید، هم ایرانی هست هم در مواقع اغتشاش مثل گوگل فیلتر نمیشه ‏«جستجوگر گردو | جایگزین ایرانی گوگل» را در بازار اندروید ببین: http://cafebazaar.ir/app/?id=me.gerdoo.browser&ref=share
خدایی که هست، خدایی که داریم ؛ استاد عباسی ولدی.zip
35.14M
خدایی که هست، خدایی که داریم ؛ استاد عباسی ولدی متن ۱۹۸ جلسه خداشناسی به صورت فشرده (زیپ) مناسب برای معلمان و مبلغان با مطالعه این جلسات آسان تر می‌توان از خدا برای نوجوان سخن گفت 🆔 لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/85983330C7210d6f841
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😊سلام بچه های گُل 📣یه خبرِ خوش 😍 قراره چند تا از آیات قرآنِ کریم که در مورد امام زمان علیه السلام و یارانشون هستش رو با زبانِ ساده براتون توضیح بدیم🤗 🔹️این قسمت: سوره انبیاء آیه ۱۰۵👇 وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ‌ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ‌ أَنَّ الْأَرْ‌ضَ يَرِ‌ثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُون *و در حقيقت، در زبور پس از تورات نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد* 🍃توضیح آیه:👇 🦋اول اینکه ما چندین کتابِ آسمانی داریم که از طرف خدای مهربون❤️ برای راهنمایی و هدایت انسان ها نازل شدن. اسمِ دوتاشون (تورات و زبورِ) و آخرین و کاملترین شون قرآن کریم هستش😊 ِ 🕊بچه ها جون در این کتاب ها از روزهای ظهورِ امام زمان(ارواحنافداه) یاد شده که بندگانِ صالح و خوب خدا میان زمین رو به ارث میبرن یعنی فرمانروا میشن و زمین و پر از عدل و داد میکنن یعنی (یارانِ امامِ زمان علیه السلام) و دیگه هیچ ظالم و ستمگری باقی نمونه🤗 ✨دعا کنیم که ان شاءالله هرچه زودتر این روزها از راه برسه. اللهم عجل لولیک الفرج🤲 🆔 لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/85983330C7210d6f841
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ahkam ebtedaii (www.mplib.ir).pdf
2.52M
💠 كتابچه احكام ابتدايي 🔰ویژه معلمین و مربیان عزیز 🆔 لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/85983330C7210d6f841
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عاقبت ولخرجی ساسان 1.mp3
7.95M
💠 قصه‌ شب «عاقبت ولخرجی ساسان» ✍️ نویسنده: محمد رضا فرهادی حصاری 🎤 با اجرای: مریم مهدی زاده، راحیل سادات موسوی و سما سهرابی 🎞 تنظیم: آقایان علیرضا آذرپیکان و محمد مهدی نقیب زاده 🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا 💠 هدف قصه: کودکان در انتخاب دوست دقت کنند و نصیحت دوستان دلسوز و واقعی خود را قبول کنند. 🆔 لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/85983330C7210d6f841