eitaa logo
رهیافتگان (تازه مسلمانان) وابسته به انجمن شهید انیلی
4.4هزار دنبال‌کننده
23.5هزار عکس
6هزار ویدیو
106 فایل
وابسته به انجمن شهید ادواردو انیلی مدیر انجمن: @rahyaftegan ارتباط ایتا: @Solmaz_n 🌸🌺🌸🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉 🌹 عليه السلام: نگاه مؤمن به چهره برادر مؤمن خود از روى دوستى ومحبّت به او عبادت است 📚تحف العقول، ص282 📨 🌐 @rahyafte_com
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 علیه السلام: 💠پاداش کسی که منتظر ظهور امام زمان (عج) باشد😍 📬 🌐 @rahyafte_com
✳️ (ع) مرد شامی را کرد. 📌هنگامی که اهل‌بیت وارد شام شدند پیرمردی به نزدیکی امام حسین علیه‌السلام آمد و گفت: «خدا را شکر که شما را کشت و کشور را از مردان شما راحت کرد و امیرالمؤمنین را بر شما پیروز ساخت.» (ع) به او فرمود: «پیرمرد! قرآن خوانده‌ای؟» گفت: آری. 📌فرمود: آیا این آیه را می‌دانی: «قل لا اسئلکم علیه اجراً الّا المودَﺓ فی القربی؛ بگو جز مودت از شما مزدی نمی‌خواهم.» گفت: «آری، خوانده‌ام.» فرمود: «ای پیرمرد! ما همان «ذوی‌القربی» هستیم.» آیا این را خوانده‌ای که: «و آت ذا القربی حقه؟ حق خویشاوندان را ادا کن.» گفت: خوانده‌ام. فرمود: «ما همان «ذوالقربی» هستیم. 📌آیا این آیه را خوانده‌ای «واعلموا انما غنمتم من شیء فان لله خمسه وللرسول ولذی القربی؛ بدانید آنچه غنیمت به دست آوردید، آن مال خدا و پیامبر و ذی‌القربی است.» گفت: آری. حضرت فرمود: «پیرمرد! آن «ذی‌القربی» ماییم.» 📌آیا این آیه را خوانده‌ای: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا؛ اراده کرده که پلیدی را از شما خاندان دور کند و شما را کاملاً پاک سازد.» پیرمرد گفت: خوانده‌ام. حضرت فرمود: «ما همان اهل‌بیتی هستیم که خداوند آیۀ پاکی را مخصوص ما ساخته است.» راوی گوید: آن مرد ماند و از حرفی که زده بود پشیمان شد و گفت: «به خدا آیا شما همان‌هایید؟» 📌امام سجاد (ع) فرمود: «به خدا بی‌تردید ما همان‌هاییم. به حق جدمان خدا ما همان‌هاییم.» آن مرد گریست. را از سر افکند، سر به‌سوی آسمان گرفت و گفت: «خدایا من از دشمنانِ خاندان پیامبر، از جن و انس به درگاهت می‌جویم. آنگاه گفت: آیا برای من راه توبه باز است؟» فرمود: «آری، اگر توبه کنی خدا می‌پذیرد و با مایی. گفت: کردم.» این خبر به یزید رسید، دستور داد او را کشتند. 🌈لهوف ص 211، مقتل خارزمی ج2، ص61 🌐 @rahyafte_com
ا༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀ا «جای» دیگه «نرو»...! 🎙فاضل گرامی آقای علی قنبری بیدگلی: پدر بزرگم، حاج علیجانی قنبری دربارۂ یکی از دوستانش که از سادات محترم محلّهٔ «سلمقان» بیدگل بوده [این داستان را تعریف می‌کرد]، به نام مرحوم سیّد مانده‌علی سیّدی. 🔸سیّد مانده‌علی سالیانِ سال بچه‌دار نمی‌شده و از فرط فقر و بیچارگی و نداری قصد داشته در سِلک صوفیه درآید. 🔹 آن سال‌ها، بیدگل بیش از امروز صوفی داشته و تنی چند از مشایخ فرقهٔ گنابادی اهل بیدگل بوده‌اند. 🔸سیّد بیچاره دختر یکی از همین صوفیان پولدار را عقد می‌کند و کم‌کم با وعدهٔ پدرزنش، مایل به گرویدن می‌شود تا پدرزنش اموالی در اختیار وی بگذارد. 🔹شب، خواب عجیبی می‌بیند. در عالم رؤیا می‌بیند، یک میلهٔ آهنی به جایی نصب است و قفل‌های فراوانی بر آن زده‌اند. 🌹یک‌دفعه جدّش امام زین‌العابدین علیه السلام تشریف می‌آورد و می‌گوید: مانده‌علی! نگاه کن. انگشتی به میله می‌زند و همهٔ قفل‌ها باز می‌شود و می‌افتد پایین. امام می‌فرماید: مانده‌علی! همهٔ قفل‌ها به دست ما باز می‌شود، تو می‌خواهی به در خانهٔ این‌ها بروی؟ از درِ خانهٔ ما جایی نرو. 🔸صبح زود، (به اصطلاح مردم آران و بیدگل) پاشنهٔ کفشش را ورمی‌کشد و جادّهٔ کاشان را در پیش می‌گیرد. پیاده می‌رود تا در خانهٔ آمیرسیّدعلی یثربی. 🌹درِ خانه باز بوده و قبل از این‌که کلمه‌ای حرف بزند، صدای میر سیّد علی از وسط صحن خانه به گوشش می‌رسد: مانده‌علی! رسیدی؟ بیا داخل. کنار مرحوم یثربی می‌نشیند و می‌بیند ایشان ناگفته از خوابش خبر دارد و تأکید می‌کند که: از درِ خانهٔ اهل‌بیت جایی نرو و عقیده و مذهبت را عوض نکن. پولی هم به وی می‌دهد و می‌گوید: برو متوسّل به جدّت امام سجّاد باش، خدا کمکت می‌کند. 🔹مرحوم سیّدی به بیدگل برمی‌گردد و با آن پول، آب‌وزمینی می‌خرد و مشغول کشاورزی می‌شود. پس از مدّتی، خداوند به او پسری می‌دهد و همان می‌شود تنها فرزندش؛ مرحوم آقا حسین سیّدی. آن زمین کشاورزی هنوز توسّط دو پسرِ آقا حسین آبیاری می‌شود و محصول می‌دهد. ✓ به اشتراک بگذارید 💗ما رو به دوستان خود معرفی کنید. کانال و سایت رهیافتگان را دنبال کنید👇 🌐 @rahyafte_com لینک تلگرام https://t.me/+pgT4TgbgqH43Y2I8 لینک ایتا https://eitaa.com/joinchat/3085303808Ccb87cac80c