🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉
🌹#امام_سجّاد عليه السلام:
نگاه مؤمن به چهره برادر مؤمن خود از روى دوستى ومحبّت به او عبادت است
📚تحف العقول، ص282
#حديث_روز 📨
🌐 @rahyafte_com
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
#امام_سجاد علیه السلام:
💠پاداش کسی که منتظر ظهور امام زمان (عج) باشد😍
#حديث_روز 📬
🌐 @rahyafte_com
✳️ #استدلال_امام_سجاد(ع) مرد شامی را #شیعه کرد.
📌هنگامی که اهلبیت وارد شام شدند پیرمردی به نزدیکی #اهلبیت امام حسین علیهالسلام آمد و گفت: «خدا را شکر که شما را کشت و کشور را از مردان شما راحت کرد و امیرالمؤمنین را بر شما پیروز ساخت.» #امام_سجاد (ع) به او فرمود: «پیرمرد! قرآن خواندهای؟» گفت: آری.
📌فرمود: آیا این آیه را میدانی: «قل لا اسئلکم علیه اجراً الّا المودَﺓ فی القربی؛ بگو جز مودت #خویشاوندان از شما مزدی نمیخواهم.» گفت: «آری، خواندهام.» فرمود: «ای پیرمرد! ما همان «ذویالقربی» هستیم.» آیا این #آیه را خواندهای که: «و آت ذا القربی حقه؟ حق خویشاوندان را ادا کن.» گفت: خواندهام. فرمود: «ما همان «ذوالقربی» هستیم.
📌آیا این آیه را خواندهای «واعلموا انما غنمتم من شیء فان لله خمسه وللرسول ولذی القربی؛ بدانید آنچه غنیمت به دست آوردید، #خمس آن مال خدا و پیامبر و ذیالقربی است.» گفت: آری. حضرت فرمود: «پیرمرد! آن «ذیالقربی» ماییم.»
📌آیا این آیه را خواندهای: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا؛ #خداوند اراده کرده که پلیدی را از شما خاندان دور کند و شما را کاملاً پاک سازد.» پیرمرد گفت: خواندهام. حضرت فرمود: «ما همان اهلبیتی هستیم که خداوند آیۀ پاکی را مخصوص ما ساخته است.» راوی گوید: آن مرد #ساکت ماند و از حرفی که زده بود پشیمان شد و گفت: «به خدا آیا شما همانهایید؟»
📌امام سجاد (ع) فرمود: «به خدا بیتردید ما همانهاییم. به حق جدمان #پیامبر خدا ما همانهاییم.» آن مرد گریست. #عمامهاش را از سر افکند، سر بهسوی آسمان گرفت و گفت: «خدایا من از دشمنانِ خاندان پیامبر، از جن و انس به درگاهت #بیزاری میجویم. آنگاه گفت: آیا برای من راه توبه باز است؟» فرمود: «آری، اگر توبه کنی خدا میپذیرد و با مایی. گفت: #توبه کردم.» این خبر به یزید رسید، دستور داد او را کشتند.
🌈لهوف ص 211، مقتل خارزمی ج2، ص61
🌐 @rahyafte_com
ا༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀ا
«جای» دیگه «نرو»...!
🎙فاضل گرامی آقای علی قنبری بیدگلی:
پدر بزرگم، حاج علیجانی قنبری دربارۂ یکی از دوستانش که از سادات محترم محلّهٔ «سلمقان» بیدگل بوده [این داستان را تعریف میکرد]، به نام مرحوم سیّد ماندهعلی سیّدی.
🔸سیّد ماندهعلی سالیانِ سال بچهدار نمیشده و از فرط فقر و بیچارگی و نداری قصد داشته در سِلک صوفیه درآید.
🔹 آن سالها، بیدگل بیش از امروز صوفی داشته و تنی چند از مشایخ فرقهٔ گنابادی اهل بیدگل بودهاند.
🔸سیّد بیچاره دختر یکی از همین صوفیان پولدار را عقد میکند و کمکم با وعدهٔ پدرزنش، مایل به گرویدن میشود تا پدرزنش اموالی در اختیار وی بگذارد.
🔹شب، خواب عجیبی میبیند. در عالم رؤیا میبیند، یک میلهٔ آهنی به جایی نصب است و قفلهای فراوانی بر آن زدهاند.
🌹یکدفعه جدّش امام زینالعابدین علیه السلام تشریف میآورد و میگوید:
ماندهعلی! نگاه کن.
انگشتی به میله میزند و همهٔ قفلها باز میشود و میافتد پایین. امام میفرماید:
ماندهعلی! همهٔ قفلها به دست ما باز میشود، تو میخواهی به در خانهٔ اینها بروی؟ از درِ خانهٔ ما جایی نرو.
🔸صبح زود، (به اصطلاح مردم آران و بیدگل) پاشنهٔ کفشش را ورمیکشد و جادّهٔ کاشان را در پیش میگیرد. پیاده میرود تا در خانهٔ آمیرسیّدعلی یثربی.
🌹درِ خانه باز بوده و قبل از اینکه کلمهای حرف بزند، صدای میر سیّد علی از وسط صحن خانه به گوشش میرسد: ماندهعلی! رسیدی؟ بیا داخل.
کنار مرحوم یثربی مینشیند و میبیند ایشان ناگفته از خوابش خبر دارد و تأکید میکند که:
از درِ خانهٔ اهلبیت جایی نرو و عقیده و مذهبت را عوض نکن.
پولی هم به وی میدهد و میگوید:
برو متوسّل به جدّت امام سجّاد باش، خدا کمکت میکند.
🔹مرحوم سیّدی به بیدگل برمیگردد و با آن پول، آبوزمینی میخرد و مشغول کشاورزی میشود.
پس از مدّتی، خداوند به او پسری میدهد و همان میشود تنها فرزندش؛ مرحوم آقا حسین سیّدی.
آن زمین کشاورزی هنوز توسّط دو پسرِ آقا حسین آبیاری میشود و محصول میدهد.
#امام_سجاد
#زین_العابدین
✓ به اشتراک بگذارید
💗ما رو به دوستان خود معرفی کنید.
کانال و سایت رهیافتگان را دنبال کنید👇
🌐 @rahyafte_com
لینک تلگرام
https://t.me/+pgT4TgbgqH43Y2I8
لینک ایتا
https://eitaa.com/joinchat/3085303808Ccb87cac80c