eitaa logo
رهیافتگان (تازه مسلمانان) وابسته به انجمن شهید انیلی
4.4هزار دنبال‌کننده
23.4هزار عکس
5.9هزار ویدیو
106 فایل
وابسته به انجمن شهید ادواردو انیلی مدیر انجمن: @rahyaftegan ارتباط ایتا: @Solmaz_n 🌸🌺🌸🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
3.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آقای #داماد در #بلاد #وهابیون دلش جز با #حسین آرام نمیگیرد و دل مابقی اعضا #جشن_عروسی چقدر این #داستان آشناست آقای داماد شبیه #شهدای #دفاع_مقدس ما شده ای در #دفاع از #اعتقادات خود و خاندانت در دل #آل_سعود 🌐 @rahyafte_com
*🔴امام جماعت دزد⁉️⁉️* ❇️یکی از دوستان نقل می‌کرد که در یکی از کشورهای آفریقای ساحلی شخصی که حافظ قرآن کریم و عالم شریعت بود در یکی از مساجد مسؤولیت امامت را پذیرفت و مردم محل از او استقبال بسیار زیادی کردند و هر خانواده تلاش می‌نمود که امام، میهمان خانه‌ی او شود خصوصا در ماه مبارک رمضان... از جمله یکی از مقتدیان در روزهای پایانی رمضان، امام را به افطار دعوت نمود. ❇️ امام جماعت دعوت ایشان را اجابت نموده به خانه‌اش رفت و میزبان از امام جماعت به گرمی استقبال نموده و بی‌نهایت مورد عزت و اکرام قرار داد و امام جماعت بعد از افطار در حق میزبان و خانواده‌اش دعا نموده، مرخص شد. زمانی که خانم میزبان، نظافت خانه را شروع کرد به یادش آمد که درطاقچه سالن مقداری پول گذاشته بود.... فورا وارد سالن شد ولی پولی ندید.... تمام اطراف سالن را جستجو کرد اما پول را نیافت. ❇️وقتی که شوهرش از مسجد برگشت برایش جریان را گفت و سوال کرد آیا تو پول را از سالن برداشتی؟ شوهر جواب داد نه! بعد از فکر زیاد به این نتیجه رسیدند که به غیر از امام جماعت، هیچ کسی به خانه‌ی شان در این مدت نیامده است و همچنان یک دختر شیرخوار دارند که او از گهواره‌اش نمی تواند پایین بیاید به همین خاطرتنهامتهم همان امام جماعت است. آن شخص بسیار عصبانی شده گفت: چطور امکان دارد که امام جماعت چنین کاری را انجام دهد، در حالی که اورا به خانه‌ی خود دعوت کرده‌ام و به احترام ماه مبارک رمضان اورا اکرام و عزت نموده‌ام. او می‌بایست پیشوا و الگو باشد نه دزد!!! ❇️با وجود خشم و غضبش، آن قضیه را پنهان کرد و از روی حیا نتوانست با امام جماعت بخاطر پول، مواجهه و موضوع را مطرح کند و لکن از امام جماعت دوری می نمود تا مجبور به سلام دادن و سخن گفتن با او نشود. ❇️بعد از گذشت یک سال کامل دوباره ماه مبارک رمضان آمد و مردم با همان شور، شوق، علاقه و اخلاص امام جماعت را به خانه‌های شان جهت افطار دعوت کردند و زمانی که نوبت دعوت امام جماعا به خانه‌ی این شخص رسید ؛ قضیه سرقت پول به یادش آمد و با خانم خود مشورت کرد که آیا امام جماعت را دعوت کند یا خیر؟ از آنجایی که خانم آن شخص، یک زن صالح و نیکوصفتی بود شوهرش را تشویق نمود تا امام جماعت را دعوت کند و گفت شاید امام جماعت از روی احتیاج آن پول را برداشته باشد به همین خاطر او را باید مورد عفو و بخشش خود قرار دهیم، شاید که خداوند متعال ما را هم ببخشد. ❇️ او امام جماعت را به افطاری دعوت نمود ولی در پایان افطاری نتوانست خود را نگه دارد و امام جماعت را مورد خطاب قرارداد و گفت: امام جماعت محترم، شاید متوجه شده باشید که در طول یک سال گذشته رفتار من در قبال شما تغییر کرده... امام جماعت گفت: بلی، ولی من فرآموش کردم علت انرا جویا شوم زیرا بسیار مشغول کار وتلاش بودم. آن شخص گفت: امام جماعت محترم! از شما یک سوال می کنم امید است که جواب واضح بدهید.... یک سال قبل و در ماه مبارک رمضان خانم من مقداری پول را بالای طاقچه ی سالن پذیرایی گذاشته بود و فراموش کرده بودکه آن‌را بردارد و لکن آن پول بعد از رفتن شما از نظر غایب شد و جستجوی بسیاری کردیم ولی نتوانستیم پیدا کنیم حالا بگویید آیا شما آن را برداشته بودید؟ ❇️امام جماعت گفت: بلی! من آن را برداشته بودم. صاحب خانه از این جواب صریح، مبهوت، متعجب و حیران شد ولی امام جماعت سخنان خود را ادامه داده گفت: وقتی که در سالن تنها بودم دیدم پنجره باز است، باد تندی هم وزید و پول‌ها را پراکنده و پخش کرد به همین خاطر پول‌ها را جمع نمودم و دقت کردم که اگر پول‌ها را زیر فرش و یا روی طاقچه بگذارم ممکن است شما آن را پیدا نکنید و یا باز باد آنها را پراکنده کند... در این موقع امام جماعت سر خود را اندوهگین تکان داده به گریه افتاد.... و در ادامه صاحب خانه را خطاب قرار داده گفت: به نظرت من برای چه چیزی اندوهگینم و گریه می‌کنم؟ حاشا که به خاطر تهمت دزدی که به من میزنی گریه ‌کنم، اگرچه این تهمت دردناک است و لکن من بخاطر این گریه می‌کنم که ۳۵۵ روز گذشت و هیچ یک از شما صفحه‌ای از قرآن کریم را هم نخواندید و اگر قرآن کریم را یک بار باز می‌کردید، البته پول را در آن پیدا می‌کردید. صاحب خانه با عجله قرآن کریم را آورده، باز کرد و پول ها را کامل در آن دید...!!! این است حال برخی از ما مسلمانان که قرآن کریم را در طول یک سال، یکبار هم باز نمی‌کنیم ولی در عین حال خود را مسلمان هم می‌دانیم الهی! مارا از مسلمانان غافل و دور از قرآن‌کریم قرار مده و قرآن را در بین ما «مهجور» مگردان راستی آخرین باری که قرآن را خواندید، به یاد می‌آورید 🌐 @rahyafte_com
یکی از سؤالاتی که از ابتدای نوجوانی در ذهنم بود این بود که چرا بعضی اعمال ساده و راحت ثواب‌هائی بسیار زیاد و فراتر از حد معمول دارند مثلاً چرا گفته شده که ثواب خواندن سه بار سوره توحید با ثواب یک ختم قرآن برابر است! راستش منطق و حکمت این کار خداوند را درک نمی‌کردم مدتی پیش در سخنرانی يكی از روحانیون پاسخی بسیار زیبا برای این سؤال یافتم که در قالب خاطره‌ای از کودکی‌های آن روحانی مطرح شده بود ایشان می‌گفت: بچه‌تر که بودم شیطنت‌هایم بیشتر از امروز بود یک روز شیشه این همسایه را می‌شکستم و فردا سر پسر همسایه دیگر را یک روز صبح عمویم که از کارهایم عاصی شده بود صدایم زد و پیشنهاد داد با پولی که می‌دهد کاری اقتصادی دست و پا کنم پیشنهاد خودش فروختن بیسکوئیت به بچه‌های محل بود من هم از خدا خواسته پول‌ها را از عمو گرفتم و از عمده فروشی ده بیست تائی بیسکوئیت خریدم یک جعبه چوبی میوه هم سرو ته شد و سر کوچه خودمان که از قضا گلوگاه محل نیز محسوب می‌شد اولین دکان بیسکوئیت فروشی من پا گرفت اولین روز کسب و کار تعریفی نداشت و بیشتر وقت من به بطالت گذشت بچه ده ساله‌ای را در نظر بگیرید که از صبح تا ظهر جلوی ده بیسکوئیت بنشیند و گرسنه شود طبیعی است که شیطان در جلدش برود و به بیسکوئیت‌ها دست درازی کند ظهر که شد پدر از سر کار آمد و با دیدن من که نان آور خانه شده بودم خندید نزدیک آمد و پرسید که چه می‌کنم و از صبح چقدر کاسب بوده‌ام من هم گفتم بیسکوئیت را خریده‌ام سه تومن و می‌فروشم پنج تومن دروغ می‌گفتم! خریده بودم پانزده ریال و می‌فروختم دو تومن پدر با شنیدن این حرف گفت: خوب یکی هم به ما بده من هم زرنگی کردم و بیسکوئیتی که از صبح به آن نوک زده بودم را به دستش دادم پدر بیسکوئیت را زیر و رو کرد ظاهراً می‌خواست چیزی بگوید اما نگفت @rahyafte_com دست دیگرش را در جیب فرو برد و یک ده تومنی بیرون آورد و به من داد من ایستادم و جیب‌هایم را گشتم و دست آخر گفتم: پنج تومنی ندارم که بقیه پول را پس بدهم پدر هم گفت: اشکال ندارد بعداً با هم حساب می‌کنیم و این بعداً هرگز نرسید تا عصر پشت دکانم بودم و پس از آن به خانه رفتم و بیسکوئیتی که به پدر فروخته بودم را از سر طاقچه برداشتم و خوردم امروز که من پدر شده‌ام و پسری دارم که شیطنت می‌کند فهمیده‌ام که آن روزها پدر قیمت بیسکوئیت را می‌دانست می‌دانست که بیسکوئیت را دوتومن می‌فروشم می‌دانست که پنج تومنی دارم که پولش را پس بدهم، می‌دانست که بیسکوئیت نوک زده را به او انداخته‌ام و می‌دانست که بیسکوئیت را خودم خواهم خورد @rahyafte_com و من امروز فهمیده‌ام که پولی که عمو به من داد را پدر داده بود فهمیده‌ام که این بازی برای این بود که من دست از «خبط و خطا» بردارم و آدم شوم فهمیده‌ام که پدر به دنبال «راه انداختن» من بود آری اینجا بود که فهمیدم خداوند نیز قیمت و ارزش کارهای اندک ما را خوب می‌داند خوب می‌داند سه بار خواندن سوره توحید با ختم کل قرآن فرق دارد خوب می‌داند یک درهم صدقه در ماه رمضان با هزار درهم صدقه فرق دارد خوب می‌داند روزه گرفتن در پنج‌شنبه اول و وسط و آخر ماه با روزه گرفتن در تمام روزهای ماه فرق دارد @rahyafte_com ولی ثواب آنها را برای ما یکی می‌کند تا امثال من که از لحاظ معنوی یک بچه شیطون و خطاکار به حساب می‌آئیم دست از «خبط و خطا» برداریم و آدم شویم می‌خواهد حداقل ما را راه بیندازد تا کم کم با پاک شدن دلمان مزه عبادت و لذت مناجات ما را خود بخود در نیمه‌های شب بیدار کند و به پای سجاده بکشاند و هرگاه بندگان من از تو درباره من بپرسند بگو من نزديكم و دعاى دعاكننده را به هنگامى كه مرا بخواند اجابت می‌كنم پس آنان‏ بايد فرمان مرا گردن نهند و به من ايمان آورند باشد كه راه يابند ↲سوره بقره، آیه 186 🌐 @rahyafte_com