🕊🍃🌼
🍃🌼
🌼
♦️مسلمان شدن مرد مسیحی با دیدن حضرت علی اکبر(ع)
✳️روزی مردی #مسیحی وارد مسجد النبی شد. مسلمانان به او گفتند بیرون برو که تو مردی مسیحی هستی، ولی او گفت: دیشب در عالم خواب #پیامبر اعظم(ص) را دیدم و به دست ایشان مسلمان شدم. اکنون آمدهام اسلام خود را بر یکی از نزدیکان پیامبر عرضه دارم و بیعت خود را تجدید کنم.
✳️ مردم او را به امام حسین(ع) راهنمایی کردند. وقتی خدمت امام رسید، خود را به پای ایشان انداخت تا قدمهای مبارکش را ببوسد. سپس جلسهای در محضر #امام حسین(ع) تشکیل شد و آن مرد خواب خود را برای ایشان بازگفت.
✳️آنگاه حضرت، فرزند خود علیاکبر را که نقابی بر صورت مبارک داشت، فراخواند و سپس #نقاب را از روی فرزند برداشت. وقتی چشم آن مرد به جمال علیاکبر افتاد، بیهوش گردید. امام حسین(ع) دستور داد آب به صورتش پاشیدند تا به هوش آمد. آنگاه امام رو به او کرد و فرمود: آیا پسرم علیاکبر شبیه به جدم #رسول الله است؟ آن مرد گفت: آری، به خدا قسم شبیه پیامبر(ص) است.
🌈جوانان بنیهاشم؛ به نقل از: شفاء الصدور، ج ۲، ص ۳۵۰٫
🌼
🍃🌼🌐 @rahyafte_com
🕊🍃🌼
🕊🍃🌼
🍃🌼
🌼
♦️مسلمان شدن مرد مسیحی با دیدن حضرت علی اکبر(ع)
✳️روزی مردی #مسیحی وارد مسجد النبی شد. مسلمانان به او گفتند بیرون برو که تو مردی مسیحی هستی، ولی او گفت: دیشب در عالم خواب #پیامبر اعظم(ص) را دیدم و به دست ایشان مسلمان شدم. اکنون آمدهام اسلام خود را بر یکی از نزدیکان پیامبر عرضه دارم و بیعت خود را تجدید کنم.
✳️ مردم او را به امام حسین(ع) راهنمایی کردند. وقتی خدمت امام رسید، خود را به پای ایشان انداخت تا قدمهای مبارکش را ببوسد. سپس جلسهای در محضر #امام حسین(ع) تشکیل شد و آن مرد خواب خود را برای ایشان بازگفت.
✳️آنگاه حضرت، فرزند خود علیاکبر را که نقابی بر صورت مبارک داشت، فراخواند و سپس #نقاب را از روی فرزند برداشت. وقتی چشم آن مرد به جمال علیاکبر افتاد، بیهوش گردید. امام حسین(ع) دستور داد آب به صورتش پاشیدند تا به هوش آمد. آنگاه امام رو به او کرد و فرمود: آیا پسرم علیاکبر شبیه به جدم #رسول الله است؟ آن مرد گفت: آری، به خدا قسم شبیه پیامبر(ص) است.
🌈جوانان بنیهاشم؛ به نقل از: شفاء الصدور، ج ۲، ص ۳۵۰٫
🌼
🍃🌼🌐 @rahyafte_com
🕊🍃🌼
🕊🍃🌼
🍃🌼✧✦•﷽ ✧✦•
🌼
✳️علاقه مندی و عشق مرد زیتون فروش نسبت به رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم
📍همه می دانستند كه او صادقانه رسول خدا را دوست می دارد و اگر یك روز آن حضرت را نبیند #بیتاب می شود. او به دنبال هر كاری كه بیرون می رفت، اول راه خود را به طرف مسجد (یا خانه ی رسول خدا یا هر نقطه ی دیگری كه پیغمبر در آنجا بود) كج می كرد و به هر بهانه بود خود را به #پیغمبر می رساند و از دیدن پیغمبر توشه برمی گرفت و نیرو می یافت، سپس به دنبال كار خود می رفت.
📍گاهی كه مردم دور پیغمبر بودند و او پشت سر #جمعیت قرار می گرفت و پیغمبر دیده نمی شد، از پشت سر جمعیت گردن می كشید تا شاید یك بار هم شده چشمش به جمال پیغمبر اكرم بیفتد.
📍یك روز پیغمبر اكرم متوجه او شد كه از پشت سر جمعیت سعی می كند پیغمبر را ببیند. پیغمبر هم متقابلا خود را كشید تا آن مرد بتواند به #سهولت او را ببیند. آن مرد در آن روز پس از دیدن پیغمبر دنبال كار خود رفت اما طولی نكشید كه برگشت. همینكه چشم رسول خدا برای دومین بار در آن روز به او افتاد، با اشاره ی دست او را نزدیك طلبید. آمد جلو پیغمبر اكرم و نشست. #پیغمبر فرمود:
📍«امروزِ تو با #روزهای دیگر فرق داشت. روزهای دیگر یك بار می آمدی و بعد دنبال كارت می رفتی، اما امروز پس از آنكه رفتی، دومرتبه برگشتی، چرا؟ » گفت: «یا رسول اللّه! حقیقت این است كه امروز آن قدر #مهر تو دلم را گرفت كه نتوانستم دنبال كارم بروم، ناچار برگشتم».
📍پیغمبر اكرم درباره ی او دعای خیر كرد. او آن روز به #خانه ی خود رفت اما دیگر دیده نشد. چند روز گذشت و از آن مرد خبر و اثری نبود. رسول خدا از اصحاب خود سراغ او را گرفت، همه گفتند: «مدتی است او را نمی بینیم» #رسول خدا عازم شد برود از آن مرد خبری بگیرد و ببیند چه بر سرش آمده. به اتفاق گروهی از اصحاب و یارانش به طرف «سوق الزیت» (یعنی بازاری كه در آنجا روغن زیتون می فروختند) راه افتاد. همینكه به #دكان آن مرد رسید دید تعطیل است و كسی نیست. از همسایگان احوال او را پرسید، گفتند: «یا رسول اللّه! چند روز است كه وفات كرده است».
📍همانها گفتند: «یا رسول اللّه! او بسیار مرد امین و #راستگویی بود، اما یك خصلت بد در او بود».
- چه خصلت بدی؟
- از بعضی كارهای زشت پرهیز نداشت، مثلا دنبال زنان را می گرفت.
- خدا او را بیامرزد و مشمول #رحمت خود قرار دهد. او مرا آنچنان زیاد دوست می داشت كه اگر برده فروش هم می بود خداوند او را می آمرزید .
💓 #رحمه_اللعالمین
🌈 روضه ی كافی ، صفحه ی 77.
🌈داستان راستان،شهید مطهری،جلد دوم.
🌼
🍃🌼🌐 @rahyafte_com
🕊🍃🌼
📌تو کوچه یک یهودی جلویش را گرفت. گفت:«من از تو طلبکارم، همین الان باید طلبم را بدهی.» #رسول الله گفت: «اول این که از من طلبکار نیستی و همین طوری داری این را می گویی؛ دوم هم این که من #پول همراهم نیست، بگذار رد شوم.» یهودی گفت: «یک قدم هم نمی گذارم جلو بروی.»
📌 رسول الله گفت: «درست نگاهم کن؛ تو از من طلبکار نیستی.» ولی یهودی همین طور یکی به دو می کرد و بعد هم با حضرتش گلاویز شد. کوچه خلوت بود کسی رد نمی شد که بیاید کمک. مردم دیدند پیامبر برای نماز نرسید. آمدند پی اش. دیدند #یهودی ردای پیغمبر را لوله کرده، دور گردن حضرت پیچانده و طوری می کشد که پوست گردن او قرمز شده. تا آمدند کاری کنند از دور بهشان اشاره کرد که نیایید؛ گفت:«من خودم می دانم با رفیقم چه بکنم.» رفیقش؟
📌منظورش همین #رفیقی بود که با ردا او را می کشاند. چشمشان افتاد در چشم هم. یهودی گفت: «بهت ایمان آوردم، با این بزرگواری، تو بی تردید، پیغمبری.»
🌐 @rahyafte_com
😚 📍آقای سید عبدالحسین شرف الدین در عصر حکومت «ملک عبدالعزیز» برای زیارت خانه خدا به مکه رفت. در عید قربان در کنار سایر علما به کاخ #پادشاه سعودی دعوت شد، تا طبق معمول در عید قربان به او تبریک بگویند.
📍او به کاخ رفت، هنگامی که نوبت به او رسید، دست شاه را گرفت و هدیهای به او داد، و آن هدیه یک #قرآن بود که دارای جلدی پوستین بود.
📍شاه عربستان آن هدیه را گرفت و بوسید و به عنوان #تعظیم و احترام، بر پیشانی خود گذاشت.
📍سید #شرف_الدین (از فرصت استفاده کرد) ناگهان گفت: «ای پادشاه! چرا این جلد را میبوسی و به آن تعظیم میکنی، با اینکه این جلد چیزی جز #پوست بز نیست؟»
📍شاه گفت: «غرض من از بوسیدن جلد، قرآنی است که در داخل آن قرار دارد، نه خود جلد».
📍آقای شرف الدین، بیدرنگ فرمود: «احسنت ای پادشاه! ما #شیعیان نیز وقتی که پنجره یا در اتاق پیامبر(ص) را میبوسیم، میدانیم که آهن هیچ کاری نمیتواند بکند، ولی غرض ما آن کسی است که ماورای این آهنها و چوبها قرار دارد. ما میخواهیم #رسول خدا(ص) را تعظیم و احترام کنیم، همانگونه که شما با بوسه زدن بر پوست بز میخواستی قرآن را تعظیم کنی که در درون آن پوست قرار دارد.»
📍حاضران #تکبیر گفتند، و او را تصدیق کردند، در این هنگام ملک عبدالعزیز ناچار شد تا به حاجیان اجازه دهد که از آثار رسول خدا(ص) تبرک بجویند . ولی ولیعهد او که بعد از او آمد، از قانون گذشتهشان برگشت.
🌈 امروز سالروز در گذشت علامه عبدالحسین شرف الدین جبل عاملی است. کسی که به تعبیر امام خمینی (ره) هشام بن حکم زمان ما بود.
🌐 @rahyafte_com
🌸🎊🌸
❤️#دری_در_صدف❤️
💠وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّمَا أَنْتَ مُنذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ
🌸کسانى که کافر شدند مىگویند: «چرا آیه ای از پروردگارش بر او نازل نشده»؟! تو فقط بیمدهندهاى؛ و براى هرگروهى هدایتکنندهاى است.
✅{ سوره رعد- آیه ۷}
🌸🍃
💠از امام #باقر علیه السلام روایت است که #پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دربارهی آیه «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ» فرمود: «من آن بیمدهندهام و در هر دورانی امامی از ما در بین مردم حضور دارد که آنان را بهسوی آنچه که پیامبر خدا آورده، راهنمایی میکند و هادیان بعد از او اوّلاً #علی علیه السلام است و سپس جانشینان او یکی پس از دیگری خواهند بود. قسم به خداوند که امر هدایت از میان ما بیروننرفته و تا روز قیامت در میان ما خواهد بود. #رسول خدا صلی الله علیه و آله همان بیمدهنده و #علی علیه السلام کسی است که اهل هدایت به وی اقتدا میکنند».
#هشت_روز_تا_عید_غدیر😍
🌸🎊🌸
📚بحارالأنوار؛ ج۳۵، ص۴۰۴
🌐 @rahyafte_com
🌸🎊🌸
❤️ #صراط____علی ❤️
👇 👇
#صراط_مستقیم #صراط_عشق
💠هرگاه بعد از علم و دانشى که به تو رسیده است، کسى درباره عیسى به ستیز و محاجِّه با تو برخیزد بگو: «بیایید ما پسران خود را دعوت کنیم، شما نیز پسران خود را، ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما نیز زنان خود را، ما خودمان را دعوت کنیم، شما نیز خودتان را، سپس مُباهله و زارى کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»
✅آل عمران، ۶۱
🌸🍃
💠شیخ مفید در اثبات برترى امام #على (ع) بر همگان به جز #رسول خدا (ص)، چند استدلال ذکر مى کند:
🍃این آیه مى فهماند که #على (ع) به منزله #جان_رسول خداست و مى دانیم که رسول خدا (ص) در میان همه انسانها افضل است.
💠در این آیه «ابنائنا» بر حسن و حسین (علیهما السلام) صدق مىکند و منظور از «نساءنا»، فاطمه زهرا (س) و مقصود از «انفسنا»، على (ع) است و ...👆
📚شیخ مفید،رساله تفضیل امیرالمؤمنین(ع)،ص ۳۵
🌸🎊🌸
😍#چهار_روز_تا_عیدی_به_وسعت_جهان😍
🌐 @rahyafte_com
📌علامۀ امينى نقل می کنند: براى مطالعات بعضى از كتب، مدتى در حلب به سر مىبردم يكى از #تجارِ فهميده و منطقى از اهل سنت با من آشنا شد و شبى از من دعوت بهعمل آورد. علماء طراز اول شهر و #قضات عالى رتبه و بعضى از اساتيد دانشگاه و عدّهاى از تجّار نيز در آنجا حضور داشتند.
.
📌پس از شام، عالم بزرگ و مفتى أعظم شهر گفت:
آقاى امينى اين بحث امامت چه ريشه و اساسى در اسلام دارد كه #شيعيان و علماى تشيّع آن را رها نمىكنند؟
.
📌من به ايشان گفتم:
آيا اين حديث را كه از #رسول خدا نقل شده
مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة؛ هر کس بميرد و امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلى مرده است.
قبول دارى؟
گفت:بلى
به او گفتم:
براى پىگيرى و بررسى بحث امامت همين حديث بس است، وى ساكت شد و چيزى نگفت.
.
📌از او سؤال كردم:
فاطمۀ زهراء عليها السلام چگونه بانوئى است؟
.
📌وى گفت:(إنّها مَطهّرةٌ بِنَصّ الْكِتٰاب)
قرآن مطهره و معصوم است چون در شأن اهل بيت آيۀ #تطهير نازل شده و حضرت زهراء از بزرگترين مصاديق أهل بيت رسول اللّٰه صلى الله عليه و آله است.
.
📌به او گفتم:
چرا فاطمۀ زهراء عليها السلام در حال خشم و غضب از حاكمان وقت از دنيا رفت؛ آيا آنان #امام امت و خليفۀ بهحق رسول خدا نبودند يا حضرت زهراء امام خود را نشناخت و فوت كرد؟
🌐 @rahyafte_com
📌عالم بزرگ حلب ديد اگر بگويد غضب و خشم حضرت زهراء عليها السلام كار صحيحى بوده بايد خط بطلان به جبين حاكمان آن وقت بكشد و اين برخلاف اعتقاداتشان مىباشد و اگر بگويد كار حضرت زهراء عليها السلام خطا بوده و او بدون #معرفت به امام خويش از دنيا رفته، با مقام عصمت و طهارت ايشان كه مورد قبول قرآن است منافات دارد، به همين دليل، براى خلط بحث گفت: آقاى امينى بحث ما چه ربطى به موضوع غضب و #خشم حضرت زهراء نسبت به حكام زمان خودش دارد؟
.
📌افرادى كه در #مجلس حضور داشتند متوجه شدند كه آقاى امينى با طرح اين سؤال چه ضربۀ محكمى به عقايد آنان وارد ساخت، و گفت كه شما نه فقط امام زمان خود را نشناختهايد بلكه در #حقانيّت افرادى كه آنان را خليفۀ رسول خدا مىدانيد نيز در شك و ترديد بهسر مىبريد،
.
📌صاحب منزل كه كنارى ايستاده بود رو به عالم بزرگ #حلب كرد و گفت: شيٖخُنٰا اُسْكُتْ قَدِ افْتَضَحْنٰا ، يعنى ديگر ساكت شو كه ما را رسوا كردى.
.
📌بحث تا نزديك سحر بهطول انجاميد وعدّهاى از اساتيد دانشگاه و قضات و تجّار به سجده افتادند و #مستبصر شدند و از راهنمائى علامۀ امينى تشكر نمودند.
🌐 @rahyafte_com
#داستان_مباهله
📍امروز ۲۴ ذی الحجه روز #مباهله است.
📌شصت نفر از بزرگان مسیحیان نجران با لباس های فاخر با #زنجیرهای طلا برای دیدار با پیامبر وارد مسجد می شوند اما پیامبر اکرم بخاطر لباس های فاخری که به تن دارند آنان را نمی پذیرد بعد از این که با لباس های ساده به دیدار رسول خدا می روند با گرمی از آنان استقبال می کند.
علت حضور نامه ای است که پیامبر خدا برای مسیحیان فرستاده بودند.
📌شرحبیل #اسقف مسیحیان می گوید: چندي پيش نامهاي از شما به دست ما رسيد، آمديم تا از نزديك، حرفهاي شما را بشنويم.
📌پيامبر ميفرمايد: آنچه من از شما خواستهام، پذيرش #اسلام و پرستش خداي يگانه است.
📌اسقف اعظم پاسخ ميدهد: اگر منظور از پذيرش اسلام، ايمان به خداست، ما قبلاً به خدا #ايمان آوردهايم و به احكام او عمل ميكنيم.
📌پیامبر خدا می فرماید: شما #مسيح را خدا ميدانيد، در حالي كه اين اعتقاد، با پرستش خداي يگانه متفاوت است.؟
📌یکی از #مسیحیان می گوید: مسيح به اين دليل فرزند خداست كه مادر او مريم، بدون اين كه با كسي ازدواج كند، او را به دنيا آورد. اين نشان ميدهد كه او بايد خداي جهان باشد.
📌در همان لحضه آیه ای نازل شد (آل عمران/59) و #رسول خدا (ص) فرمودند: اگر چنین باشد حضرت آدم هم بدون پدر مادر و از خاک بوجود آمدند.
📌مسیحیان پاسخی ندارند که بدهند و می گویند ما قانع نشدیم و #رسول اکرم را به #مباهله دعوت می کنند. (یعني ما و شما دست به دعا برداريم و از خداوند بخواهيم كه هر كس خلاف ميگويد، به عذاب خداوند گرفتار شود)
📌آیه نازل شد (آل عمران 61) :
«پس هر كس با تو درباره او (عيساى مسيح عليه السّلام) پس از آنكه تو را علم آمده محاجّه و ستيز كند، بگو: بياييد ما #پسرانمان را و شما پسرانتان را و ما زنانمان را و شما زنانتان را و ما خودمان را و شما خودتان را (كسانى را كه مانند جان ماست) فرا خوانيم، آن گاه به يكديگر نفرين كنيم، پس لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.»
📌صبح روز بعد زمان مباهله است همه مسیحیان میهمان و #مسلمانان در بیرون از دروازه شهر به تماشا نشسته اند که چه اتفاقی خواهد افتاد.
📌 پیامبر خدا (ص) در حالی که #حسين را در آغوش دارد و دست حسن را در دست، از دروازه مدينه خارج ميشود. پشت سر او تنها يك مرد و زن ديده ميشوند. اين مرد علي است و اين زن فاطمه. تعجب و حيرت، همراه با نگراني و وحشت بر دل مسيحيان سايه ميافكند. شرحبيل به اسقف ميگويد: نگاه كن. او فقط دختر، #داماد و دو نوة خود را به همراه آورده است.
بین مسیحیان ول وله سر و صدایی به پامی شود که ما به این مباهله تن نمی دهیم
#اسقف به بالاي سنگي ميرود
ميگويد: من معتقدم كه مباهله صلاح نيست. اين پنج چهره نوراني كه من ميبينم، اگر دست به دعا بردارند، كوهها را از زمين ميكنند، در صورت وقوع مباهله، نابودي ما حتمي است.
📌 اسقف در مقابل پيامبر، با خضوع و تواضع، سرش را به زير ميافكند و ميگويد: (ما را از #مباهله معاف كنيد. هر شرطي كه داشته باشيد، قبول ميكنيم.) #پيامبر با بزرگواري و مهرباني، انصرافشان را از مباهله ميپذيرد و ميپذيرد كه به ازاي پرداخت ماليات، از جان و مال آنان و مردم نجران، در مقابل دشمنان، محافظت كند. خبر اين واقعه، به سرعت در ميان #مسيحيان نجران و ديگر مناطق پخش ميشود و مسيحيان حقيقتجو را به مدينة پيامبر سوق ميدهد.
📚 برگرفته از مجلة بشارت، شماره 1. 1. 2. ماهنامه موعود شماره 70
😘عقیق واعظین
🌐 @rahyafte_com
🕊🍃🌼
🍃🌼
🌼
♦️مسلمان شدن مرد مسیحی با دیدن حضرت علی اکبر(ع)
✳️روزی مردی #مسیحی وارد مسجد النبی شد. مسلمانان به او گفتند بیرون برو که تو مردی مسیحی هستی، ولی او گفت: دیشب در عالم خواب #پیامبر اعظم(ص) را دیدم و به دست ایشان مسلمان شدم. اکنون آمدهام اسلام خود را بر یکی از نزدیکان پیامبر عرضه دارم و بیعت خود را تجدید کنم.
✳️ مردم او را به امام حسین(ع) راهنمایی کردند. وقتی خدمت امام رسید، خود را به پای ایشان انداخت تا قدمهای مبارکش را ببوسد. سپس جلسهای در محضر #امام حسین(ع) تشکیل شد و آن مرد خواب خود را برای ایشان بازگفت.
✳️آنگاه حضرت، فرزند خود علیاکبر را که نقابی بر صورت مبارک داشت، فراخواند و سپس #نقاب را از روی فرزند برداشت. وقتی چشم آن مرد به جمال علیاکبر افتاد، بیهوش گردید. امام حسین(ع) دستور داد آب به صورتش پاشیدند تا به هوش آمد. آنگاه امام رو به او کرد و فرمود: آیا پسرم علیاکبر شبیه به جدم #رسول الله است؟ آن مرد گفت: آری، به خدا قسم شبیه پیامبر(ص) است.
🌈جوانان بنیهاشم؛ به نقل از: شفاء الصدور، ج ۲، ص ۳۵۰٫
🌼
🍃🌼🌐 @rahyafte_com
🕊🍃🌼
🕊🍃🌼
🍃🌼✧✦•﷽ ✧✦•
🌼
✳️علاقه مندی و عشق مرد زیتون فروش نسبت به رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم
📍همه می دانستند كه او صادقانه رسول خدا را دوست می دارد و اگر یك روز آن حضرت را نبیند #بیتاب می شود. او به دنبال هر كاری كه بیرون می رفت، اول راه خود را به طرف مسجد (یا خانه ی رسول خدا یا هر نقطه ی دیگری كه پیغمبر در آنجا بود) كج می كرد و به هر بهانه بود خود را به #پیغمبر می رساند و از دیدن پیغمبر توشه برمی گرفت و نیرو می یافت، سپس به دنبال كار خود می رفت.
📍گاهی كه مردم دور پیغمبر بودند و او پشت سر #جمعیت قرار می گرفت و پیغمبر دیده نمی شد، از پشت سر جمعیت گردن می كشید تا شاید یك بار هم شده چشمش به جمال پیغمبر اكرم بیفتد.
📍یك روز پیغمبر اكرم متوجه او شد كه از پشت سر جمعیت سعی می كند پیغمبر را ببیند. پیغمبر هم متقابلا خود را كشید تا آن مرد بتواند به #سهولت او را ببیند. آن مرد در آن روز پس از دیدن پیغمبر دنبال كار خود رفت اما طولی نكشید كه برگشت. همینكه چشم رسول خدا برای دومین بار در آن روز به او افتاد، با اشاره ی دست او را نزدیك طلبید. آمد جلو پیغمبر اكرم و نشست. #پیغمبر فرمود:
📍«امروزِ تو با #روزهای دیگر فرق داشت. روزهای دیگر یك بار می آمدی و بعد دنبال كارت می رفتی، اما امروز پس از آنكه رفتی، دومرتبه برگشتی، چرا؟ » گفت: «یا رسول اللّه! حقیقت این است كه امروز آن قدر #مهر تو دلم را گرفت كه نتوانستم دنبال كارم بروم، ناچار برگشتم».
📍پیغمبر اكرم درباره ی او دعای خیر كرد. او آن روز به #خانه ی خود رفت اما دیگر دیده نشد. چند روز گذشت و از آن مرد خبر و اثری نبود. رسول خدا از اصحاب خود سراغ او را گرفت، همه گفتند: «مدتی است او را نمی بینیم» #رسول خدا عازم شد برود از آن مرد خبری بگیرد و ببیند چه بر سرش آمده. به اتفاق گروهی از اصحاب و یارانش به طرف «سوق الزیت» (یعنی بازاری كه در آنجا روغن زیتون می فروختند) راه افتاد. همینكه به #دكان آن مرد رسید دید تعطیل است و كسی نیست. از همسایگان احوال او را پرسید، گفتند: «یا رسول اللّه! چند روز است كه وفات كرده است».
📍همانها گفتند: «یا رسول اللّه! او بسیار مرد امین و #راستگویی بود، اما یك خصلت بد در او بود».
- چه خصلت بدی؟
- از بعضی كارهای زشت پرهیز نداشت، مثلا دنبال زنان را می گرفت.
- خدا او را بیامرزد و مشمول #رحمت خود قرار دهد. او مرا آنچنان زیاد دوست می داشت كه اگر برده فروش هم می بود خداوند او را می آمرزید .
💓 #رحمه_اللعالمین
🌈 روضه ی كافی ، صفحه ی 77.
🌈داستان راستان،شهید مطهری،جلد دوم.
🌼
🍃🌼🌐 @rahyafte_com
🕊🍃🌼