eitaa logo
رهیافتگان (تازه مسلمانان) وابسته به انجمن شهید انیلی
4هزار دنبال‌کننده
21.8هزار عکس
4.8هزار ویدیو
101 فایل
وابسته به انجمن شهید ادواردو انیلی مدیر انجمن: @rahyaftegan ارتباط ایتا: @Solmaz_n 🌸🌺🌸🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
📌وقتی با کمک مسلمانان، کلیسای سوخته مسیحیان را بازسازی کرد 🎄زمانی که شهردار جدیده بودم و به کار وکالت و رسیدگی به مسائل حقوقی شهروندان اشتغال داشتم، به دلیل پیگیری کار اداری آشوریان به کاخ ریاست جمهوری می رفتم. یک روز به امام موسی صدر بر خوردم او با اینکه برای نخستین بار من را می دید، مرا به گرمی به آغوش گرفت و گفت: «من تو را از خودت بهتر می شناسم. ساکن در برج حمود(منطقه مسیحی) به من گفته اند تو چگونه آنان را مانند فرزندان خود حمایت می کنی و میان آنان و یک مارونی فرقی نمی گذاری.» 🎄 سپس شروع کرد به نام بردن از خانواده های آن منطقه و یکایک ایشان را درست می شناخت. او ادامه داد: «ما همه باید دست در دست هم بدهیم و با هم برای خدمت مشترک به نزدیکی بین و ایجاد زمینه زندگی مشترک میان آنها تلاش کنیم.» 🎄چند روز بعد، ناگهان از مارمارون در بوشریه سرقت شد و به آتش کشیده شد. در حالی که بر تخته سیاه مدرسه کلیسا عبارت «لا اله الا الله» را نوشته بودند. این حادثه فضای بسیار مسمومی علیه و مسلمانان ایجاد کرد و منطقه را متشنج ساخت. پس از آن با من تماس گرفت و از من خواست در سد بوشریه(منطقه مسیحی) و در محلی که قرار بود مسجد بسازند به دیدارش بروم. 🎄آنجا در حضور جمعیت فراوانی از شیعیان، چنین گفت: امروز می خواهیم پول جمع کنیم، اما هر چه جمع شود، برای ساختن این و کلیسای مارمارون نصف می کنیم. این کار هوشمندانه او مرهمی بر زخم مسیحیان بود و به سرعت آرامش را به منطقه باز گرداند. چند وقت بعد معلوم شد کسی که این کار را کرده بود، یک بوده است که می خواسته فتنه به پا کند. 🎄چندی بعد آگاه شدم که ایشان قرار است در پدران کبوشین سخنرانی کند، سخنرانی معروف و تاریخی با عنوان «ادیان در خدمت انسان». برای نخستین بار در تاریخ یک کلیسا، یک روحانی مسلمان در روز یکشنبه در کلیسا برای مسیحیان موعظه می کند و عکس ایشان در زیر صلیب، به شکل گسترده منتشر می شود. من با او به آنجا رفتم هنگامی که سخنرانی پایان یافت می خواستیم برگردیم، که یکی از ها دستم را گرفت و گفت: «این انسان امتداد روح مسیح است. » 🌈آگوست باخوس، نماینده سابق مجلس لبنان  🌐 @rahyafte_com
🔷🔸مسلمان شدن مسیحی در مجلس یزید در شام 📌از (ع) روایت شده است که چون سر بریده حسین(ع) را نزد یزید آوردند، مجالس میگسارى ترتیب میداد و سر مبارک را مى‌آورد و در مقابل خود میگذاشت و بر آن سفره میخوارگى میکرد. روزى سفیر پادشاه که خود یکى از اشراف و بزرگان بود در مجلس حضور داشت گفت: اى شاه عرب این سر از کیست؟ یزید گفت: تو را با این سر چکار؟ 📌گفت: من که به نزد باز میگردم از آنچه دیده‌ام از من مى‌پرسد، دوست داشتم که داستان این سر و صاحب سر را برایش گفته باشم تا او نیز شریک شادى و سرور تو باشد. یزید ملعون گفت: این سر بن ابى طالب است. رومى گفت: مادرش کیست؟ گفت: فاطمه دختر رسول خدا. نصرانى گفت: نفرین بر تو و دین تو، دین من که بهتر از دین شما است، زیرا پدر من از نواده‌گان داود است و میان من و داود پدران بسیارى فاصله است و نصارى مرا بزرگ میشمارند و از خاک پاى من به عنوان تبرّک که من نواده بر میدارند و شما پسر دختر رسول خدا را میکشید با اینکه میان او و پیغمبر شما یک مادر بیشتر فاصله نیست این چه دینى است؟ 📌سپس به یزید گفت: داستان حافر را شنیده‌اى؟ گفت بگو تا بشنوم سفیر گفت: دریایى است میان عمّان و چین که یک سال راه است و هیچ آبادى در آن نیست مگر یک شهر که در وسط دریا است در هشتاد فرسخ، شهرى بزرگتر از آن بروى زمین نیست، صادراتش کافور و است و درختانش همه عود و عنبر و در تصرّف نصارى است و هیچ یک از پادشاهان را به جز نصارى آنجا ملکى نیست و در این شهر کلیساهاى بسیارى است که از همه بزرگتر کلیساى حافر است، از محراب آن حقّه طلایى آویزان است که ناخنى در میان آن حقّه است و میگویند: ناخن دراز گوشى است که عیسى سوار بر آن میشد. 🌐 @rahyafte_com 📌نصارى آن حقّه را بر حریرى پیچیده‌اند و همه ساله تعداد زیادی از نصارى آنجا مى‌آیند و بر گرد آن حقّه طواف میکنند و آن را میبوسند و در نزد آن حاجتهاى خود را از تعالى میخواهند. این رفتار و عقیده آنان است نسبت به ناخن درازگوشى که به گمانشان ناخن درازگوش سوارى پیغمبرشان است و شما پسر دختر پیغمبر خود را می کشید؟! خداوند شما و دین شما را مبارک نکند. 📌یزید گفت: این نصرانى را بکشید تا مرا در کشور خود نبرد. چون نصرانى احساس کرد که یزید در صدد کشتن اوست، گفت: مگر تصمیم کشتن مرا دارى؟ گفت آرى، گفت: بدان که من دیشب پیغمبر شما را در خواب دیدم که به من میفرمود: «اى ، تو اهل بهشتى و من از سخن آن حضرت در شگفت شدم. شهادت میدهم که نیست خدایى به جز خداوند و محمّد فرستاده اوست. 📌 سپس از جاى خود پرید و سر حسین علیهالسلام را برداشت و بر گرفت و او را مى‌بوسید و گریه مى‌کرد تا کشته شد؛ یَا نَصْرَانِیُّ أَنْتَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَتَعَجَّبْتُ مِنْ کَلَامِهِ وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ص ثُمَّ وَثَبَ إِلَى رَأْس الْحُسَیْنِ ع فَضَمَّهُ إِلَى صَدْرِهِ وَ جَعَلَ یُقَبِّلُهُ وَ یَبْکِی حَتَّى قُتِل». 🌐 @rahyafte_com
🔷🔸مسلمان شدن مسیحی در مجلس یزید در شام 📌از (ع) روایت شده است که چون سر بریده حسین(ع) را نزد یزید آوردند، مجالس می‎گسارى ترتیب میداد و سر مبارک را مى‌‎آورد و در مقابل خود میگذاشت و بر آن سفره می‎خوارگى میکرد. روزى سفیر پادشاه که خود یکى از اشراف و بزرگان بود در مجلس حضور داشت گفت: اى شاه عرب این سر از کیست؟ یزید گفت: تو را با این سر چکار؟ 📌گفت: من که به نزد باز میگردم از آنچه دیده‌‏ام از من مى‌‏پرسد، دوست داشتم که داستان این سر و صاحب سر را برایش گفته باشم تا او نیز شریک شادى و سرور تو باشد. یزید ملعون گفت: این سر بن ابى طالب است. رومى گفت: مادرش کیست؟ گفت: فاطمه دختر رسول خدا. نصرانى گفت: نفرین بر تو و دین تو، دین من که بهتر از دین شما است، زیرا پدر من از نواده‌‏گان داود است و میان من و داود پدران بسیارى فاصله‏ است و نصارى مرا بزرگ میشمارند و از خاک پاى من به عنوان تبرّک که من نواده بر میدارند و شما پسر دختر رسول خدا را میکشید با اینکه میان او و پیغمبر شما یک مادر بیشتر فاصله نیست این چه دینى است؟ 📌سپس به یزید گفت: داستان حافر را شنیده‌‏اى؟ گفت بگو تا بشنوم سفیر گفت: دریایى است میان عمّان و چین که یک سال راه است و هیچ آبادى در آن نیست مگر یک شهر که در وسط دریا است در هشتاد فرسخ، شهرى بزرگتر از آن بروى زمین نیست، صادراتش کافور و است و درختانش همه عود و عنبر و در تصرّف نصارى است و هیچ یک از پادشاهان را به جز نصارى آنجا ملکى نیست و در این شهر کلیساهاى بسیارى است که از همه بزرگتر کلیساى حافر است، از محراب آن حقّه طلایى آویزان است که ناخنى در میان آن حقّه است و میگویند: ناخن‏ دراز گوشى است که عیسى سوار بر آن میشد. 🌐 @rahyafte_com 📌نصارى آن حقّه را بر حریرى پیچیده‌‏اند و همه ساله تعداد زیادی از نصارى آنجا مى‌‏آیند و بر گرد آن حقّه طواف میکنند و آن را می‎بوسند و در نزد آن حاجتهاى خود را از تعالى میخواهند. این رفتار و عقیده آنان است نسبت به ناخن درازگوشى که به گمانشان ناخن درازگوش سوارى پیغمبرشان است و شما پسر دختر پیغمبر خود را می کشید؟! خداوند شما و دین شما را مبارک نکند. 📌یزید گفت: این نصرانى را بکشید تا مرا در کشور خود نبرد. چون نصرانى احساس کرد که یزید در صدد کشتن اوست، گفت: مگر تصمیم کشتن مرا دارى؟ گفت آرى، گفت: بدان که من دیشب پیغمبر شما را در خواب دیدم که به من می‎فرمود: «اى ، تو اهل بهشتى و من از سخن آن حضرت در شگفت شدم. شهادت میدهم که نیست خدایى به جز خداوند و محمّد فرستاده اوست. 📌 سپس از جاى خود پرید و سر حسین علیه‎السلام را برداشت و بر گرفت ‏و او را مى‌‏بوسید و گریه مى‌‎کرد تا کشته شد؛ یَا نَصْرَانِیُّ أَنْتَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَتَعَجَّبْتُ مِنْ کَلَامِهِ وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ص ثُمَّ وَثَبَ إِلَى رَأْس‏ الْحُسَیْنِ ع فَضَمَّهُ إِلَى صَدْرِهِ وَ جَعَلَ یُقَبِّلُهُ وَ یَبْکِی حَتَّى قُتِل‏». 🌐 @rahyafte_com🔷🔸مسلمان شدن مسیحی در مجلس یزید در شام 📌از (ع) روایت شده است که چون سر بریده حسین(ع) را نزد یزید آوردند، مجالس می‎گسارى ترتیب میداد و سر مبارک را مى‌‎آورد و در مقابل خود میگذاشت و بر آن سفره می‎خوارگى میکرد. روزى سفیر پادشاه که خود یکى از اشراف و بزرگان بود در مجلس حضور داشت گفت: اى شاه عرب این سر از کیست؟ یزید گفت: تو را با این سر چکار؟ 📌گفت: من که به نزد باز میگردم از آنچه دیده‌‏ام از من مى‌‏پرسد، دوست داشتم که داستان این سر و صاحب سر را برایش گفته باشم تا او نیز شریک شادى و سرور تو باشد. یزید ملعون گفت: این سر بن ابى طالب است. رومى گفت: مادرش کیست؟ گفت: فاطمه دختر رسول خدا. نصرانى گفت: نفرین بر تو و دین تو، دین من که بهتر از دین شما است، زیرا پدر من از نواده‌‏گان داود است و میان من و داود پدران بسیارى فاصله‏ است و نصارى مرا بزرگ میشمارند و از خاک پاى من به عنوان تبرّک که من نواده بر میدارند و شما پسر دختر رسول خدا را میکشید با اینکه میان او و پیغمبر شما یک مادر بیشتر فاصله نیست این چه دینى است؟ 📌سپس به یزید گفت: داستان حافر را شنیده‌‏اى؟ گفت بگو تا بشنوم سفیر گفت: دریایى است میان عمّان و چین که یک سال راه است و هیچ آبادى در آن نیست مگر یک شهر که در وسط دریا است در هشتاد فرسخ، شهرى بزرگتر از آن بروى زمین نیست، صادراتش کافور و است و درختانش همه عود و عنبر و در تصرّف نصارى است و هیچ یک از پادشاهان را به جز نصارى آنجا ملکى نیست و در این شهر کلیساهاى بسیارى است که از همه بزرگتر کلیساى حافر است، از محراب آن حقّه طلایى آویزان است که ناخنى در میان آن حقّه است و میگو