قـرار شبـانہ🌙
📝ماشاالله اهل نماز بود، مادرم را خیلی دوست می داشت و به او احترام می گذاشت. علاقه ی زیادی به ورزش داشت و در کارهای خانه به مادرم کمک می کرد. وقتی با هم حرف می زدیم، سرش را پایین می انداخت و می گفت: «چشم»، همیشه کم صحبت بود.
در اولین عملیات از ناحیه ی پا زخمی شد. وقتی آمبولانس آوردند، اجازه نداد او را ببرند و ده یا یازده نفر از مجروحان را از پشت سیم خاردارها به پشت جبهه منتقل نمودند. وقتی صدایش زدند و گفتند که زخمی هستی و آمبولانس می خواهد برود، برای کمک و بردن فرمانده که زخمی شده بود، رفته بود. هنگام برگشتن تیر دشمن به فرق سر مبارکش اصابت کرد و به شهادت رسید. فرمانده اش داستان شهادتش را برای ما تعریف کرد و گفت که شهید بازیار مرا نجات داده است.🌿🕊
راوی: «برادر شهید ماشاالله بازیار»
#شہید_ماشاالله_ بازیار
#خاطرات_ شـہدا
#دیلم
شـبتون شـہدایے🌠
@raisali_ir