میخوای فرد موفقـیبشـی؟
وقتیکهبقیهرویاپردازیمیڪنند تو عملڪن
وقتیکهبقیهتعللمیڪنند تو محکم پایکار بایست👌
🇮🇷احیاگران نوجوان👇🌱
https://eitaa.com/joinchat/518324312Cb0f02ca7c8
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
📮📕
وقتی سرعت خواندن شما بیشتر می شود، مغزتان فرصت این که به مسائل دیگر فکر کند ندارد.
🚘 تندخوانی مانند رانندگی است که هر چقدر سرعت بیشتر می شود شما مجبور میشوید به رانندگی توجه بیشتر کنید.
🚀با انجام تمرینات تندخوانی توقفهای بین کلمات از بین میرود و شما فقط متمرکز بر مطلب می شوید.
☑️ #تندخوانی
@ramezan_110
#بی_تی_اس
🎼جلسه نقد و بررسی گروه BTS
💢ویژه دختران نوجوان💢
🔻موضوعات جلسه:
🎙تعریف موسیقی
🎸انواع موسیقی
🎤نظرات دانشمندان در مورد موسیقی
🎹دین و موسیقی
🎙معرفی کی پاپ
🎸معرفی بی تی اس
🎤بررسی آهنگ های بی تی اس
🎹منظاره موافقین و مخالفین
و......
⏰زمان:دوشنبه ۱۵ شهریور ساعت ۹و۳۰ صبح
🕍مکان:خیابان سروش.خیابان صاحب الزمان.بنیاد مهدویت و آینده پژوهی اصفهان
👈ثبت نام:۰۹۱۳۷۶۷۲۱۵۵
♥️ما خادم دختران ایران زمینیم
گروه بی تعارف دخترونه♥️
✳️ کانال مهـ| @bonyadmahdaviatesf |ـدویت و آینده پژوهی ✳️
هدایت شده از آموزش کده | مهرداد شاه سنایی
بازی اندرویدی عاشورای 61
🎪محافظت از خیمه ها در شب عاشورا
🎪سقایی و آبرسانی به خیمه ها
🎪محافظت از امام در هنگام نماز ظهر عاشورا
موقعیت هایی هستند که بازی"عاشورای 61" شما را در آنها قرار می دهد تا به صورت مجازی امام حسین علیه السلام را یاری کنید ...؛
ارتقاء "کمان" و "نیزه" و "زره" از امکانات بازی است.
🎯 سرعت و دقت خودتان را امتحان کنید ...
نصب کنید:
https://cafebazaar.ir/app/co.howzehmajazi.ir
#معرفی_بازی
┏━━𖡛⪻𖣔✿𖣔⪼𖡛━━┓
@amoozeshmajaziesf
┗━✮━━𖡛𖡛𖡛━━✮━┛
هدایت شده از مرضیه رمضانقاسم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏗 بازی جرثقیل 🏗
بازی جرثقیل، برا کودکان بدکینیس
امروز جملهای توجهام رو جلبکرد،نوشته بود بازی برای بچهها زندگیست
اما به نظرم جملهاش ناقص و ناتمامِ چون بازی نه تنها برای بچهها بلکه برای همه ما در هر سن و سالیباشیم زندگیه و آدم رو به خودشناسی و خودآگاهی میرسونه،شاید از این جهت بازی میگن که ذهن رو بازمیکنه
اگه حرفم رو قبول ندارین امتحانش مجانیه
امسال توفیق یه دوره آموزشبازیدرمانی نصیبمشد، قرارشد چند جلسه بریم با نوجوانها بازیکنیم حدود ۴۰ روز هست با کلی نوجوان دارم سروکلهمیزنم اولش یکی از دوستام بهم گفت: نگا کن آخر عمری به چه کارائی که نیفتادیم(البته آخر عمر من که نیست،چون من کلی برا ظهور آقا برنامهچیدم😂) دوستم رو میگم میگفت حرصم میگیره باید بکوبیم بیام اینجا تا اینابازیکنند
اولش حرفای دوستم داشت در ذهن و روح من هم رسوخمیکرد،اما وقتی خوب فکرکردم دیدم چقدر نیاز به بازیداشتم که الحمدلله خدا برام جورکرد. روز ۳شنبه آخرین جلسهی بازی درمانی با نوجوانهاست،چقدر دلم برای هیجانات شون تنگمیشه
شنیدینمیگن آدم در هر مسیری باشه خدا کمکش میکنه،حالا هر جا سرکمیکشم از در و دیواره بازیمیباره
راستی،بازیعاشورای۶۱ رو انجامدادین؟
خیلی جذابه، چقدردلم میخواست عاشورا ۶۱ کربلا بودم و از امامم دفاع میکردم،امروز داشتمبازیِ عاشورای ۶۱ رو انجاممیدادم احساسکردم دارم با پرتاب هر تیر دارم یه شبههی اعتقادی پاسخ میدم
بازی برای ما از نان شب واجبتره لطفا حرفمو جدی بگیرین،باشه؟
🖊نویسنده:مرضیهرمضانقاسم
بازی عاشورای۶۱👇
https://cafebazaar.ir/app/co.howzehmajazi.ir
به همین راحتی عمرمون داره تند تند میگذره
فقط ۱۰ روزه دیگه تا پایان تابستان فرصت باقیست😳
به هدفات رسیدی ؟!🤔
قویترین آدما اونایی هستن که با لبخند زدن ادامه میدن حتی اگه درحال گذروندن سختیهای زیادی باشن🤍
با همین فرمون ادامه بده قهرمان،
نبینم کم بیاری👌
#هدفمندی
🇮🇷احیاگران نوجوان👇🌱
https://eitaa.com/joinchat/518324312Cb0f02ca7c8
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
هدایت شده از آوایِ قَلَم🖋
💠 همراه قافلهی کربلا 💠
زینب چشمهایش را باز کرد، آقا مرتضی برای مدتی کوتاه از همسر، دختر و سایر همسفران خداحافظی کرد و کالسکه را از بین جمعیت به حاشیهی جاده برد تا وقتی زینب به خواب میرود، نزد همسفران برگردد و گلوئی نیز تازه کند. اما برای تجدید وضو دیگر چارهای نبود باید با وجود بیدار بودن زینب بین جمعیت میآمد.
ظهر که برای تجدید وضو به جمعیت پیوست از دور پدری را دید که فرزندش را در کالسکه گذارده بود، سریع به بهانهی گرمی هوا چفیهاش را مقابل کالسکه گرفت تا چشم زینب به آن کالسکه نیفتد و باز از فراق پدر بیتاب شود.
گریههای زینب سنگ را به گریه وامیداشت، پدر بزرگ که جای خود داشت. بالاخره به عمود ۴۰۰ رسیدند، همان مکانی که آقا محمد با عدهای دیگر از مدافعان حرم موکب زده بودند و مشغول پذیرائی از زائران بودند. آقا مرتضی، زینب و مادرش را به آقا محمد سپرد، زینب مثل تشنهای که آب دیده باشد پرید در بغل پدر، دیگر گریههای زینب و ماموریت آقا مرتضی به پایان رسیده بود، اما از اینجا به بعد آقا مرتضی وقتی پدری را به همراه دخترکش میدید گریه میکرد....
✍به قلم: مرضیه رمضانقاسم.
#داستان_کوتاه
#مناسبتی
#اربعین
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
•••✾❀زنگبیداری 👇❀✾•••
https://eitaa.com/joinchat/2786918448C6bafa932ef
🇮🇷احیاگران نوجوان👇🌱
https://eitaa.com/joinchat/518324312Cb0f02ca7c8
دوستانتون رو به جمع ما دعوت کنید.👇
https://eitaa.com/avayeghalam