eitaa logo
رنگـــــــا رنـــــگ
121 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
13 فایل
لینک کانال مشاوره مذهبی https://eitaa.com/moshaver2020
مشاهده در ایتا
دانلود
👈🏻.....................🥗🍔🧃 یک غذاخوری بین راهی؛بر سردرِ ورودی اش باخط درشت نوشته بود: *شما غذا میل بفرمایید* *پول آن را نوهٔ شما می پردازد !* راننده ای باخواندن این تابلو؛ اتومبیلش را فوراً پارک کرد و واردرستوران شد و ناهارمفصلی را سفارش داد و نوش جان کرد ؛ بعدازخوردن غذا سرش را پایین انداخت که بیرون برود ؛ ولی دید پیشخدمت با صورتحسابی بلندبالا جلویش سبز شده است !!! باتعجب پرسید : مگرشماننوشته اید پول غذا را ازنوهٔ من خواهیدگرفت؟ پیشخدمت باخنده جواب داد : چرا قربان ؛ماپول غذای شمارا از نوه تان خواهیم گرفت ؛ ولی این صورتحساب مربوط به پدربزرگِ مرحوم شماست...!!! *نتیجهٔ اخلاقی :* ممکن است ماکارهایی را انجام دهیم که آیندگان مجبور به پرداخت بهای آن باشند ؛ انتخاب ها را جدی بگیریم؛ در قبال آیندگان مسئول خواهیم بود...! ................................................ https://chat.whatsapp.com/JViB5K2nx0qIDVT6QgGj1D @rangarang110
🌷پلارک؛ شهید عطریِ قطعه 26 می گویند شهید پلارک مثل یکی از سربازان پیامبر (ص)؛ «غسیل الملائکه» بوده است و به همین علت مزار او همیشه خوشبو و عطرآگین است. به گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ فرمانده آرپی چی زن‌های گردان عمار لشکر 27 محمد رسول الله، همان شهیدی است که مزار عطرآگینش مورد توجه بسیاری از افراد بوده و زیارتگاه مراجعه کنندگان به گلزار شهدای تهران شده است. نام اصلی این شهید بزرگوار «منوچهر پلارک» است که نزد بیشتر افراد به «سید احمد پلارک» شهرت دارد. وی در 7 اردیبهشت 1344 دیده به جهان گشود و اصالتی تبریزی داشت. شهید سید احمد پلارک در زمان جنگ در یکی از پایگاه های شلمچه، به عنوان یک سرباز معمولی همیشه مشغول نظافت توالت های آن پایگاه بود، به طوری که بوی بدی بدن او را فرا می گرفت. تا اینکه در سال 66 در یک حمله هوایی هنگامی که او به مانند سایر روزها در حال نظافت بود، موشکی به آنجا برخورد کرده و او شهید و در زیر آوار مدفون می شود. پس از این اتفاق هنگامی که امدادگران در حال جمع آوری زخمی ها و شهیدان بودند، متوجه بوی شدید گلاب از زیر آوار می شوند، پس آوار را کنار زده و با پیکر پاک این شهید که غرق در بوی گلاب بود؛ مواجه می شوند. پیکر پاک شهید پلارک در بهشت زهرای تهران (قطعه 26، ردیف 32، شماره 22) به خاک سپرده شده است، اما نکته قابل توجه درباره این شهید که آن را از سایر شهدا متمایز می کند، بوی گلابی ست که از مزار مطهرش به مشام می رسد. همچنین سنگ قبر این شهید همواره نمناک بوده، به طوری که اگر سنگ قبر وی را خشک کنیم، از سمت دیگر خیس شده و از گلاب سرشار خواهد شد. به همین دلیل او را «شهید عطریِ قطعه 26» لقب داده اند. می گویند شهید پلارک مثل یکی از سربازان پیامبر (ص) در صدر اسلام، «غسیل الملائکه» بوده است. «غسیل الملائکه» به کسی می گویند که ملائکه غسلش داده‌ باشند و به همین علت مزار او همیشه خوشبو و عطرآگین است. * خاطراتی از شهید پلارک: قبل از عملیات کربلای 8 با گردان رفته بویم مشهد. یک روز صبح دیدم سید احمد از خواب بیدار شده ولی تمام بدنش می لرزد. گفتم: «چی شده؟» گفت: «فکر کنم تب و لرز کردم.» بعد از یکی دو ساعت به من گفت: «امروز باید حتما برویم بهشت رضا (ع)». اتفاقا برنامه آن روز گردان هم بهشت رضا (ع) بود. از احمد پرسیدم: «چی شده که حتما باید بریم بهشت رضا (ع)؟» او به اصرار من گفت: «دیشب خواب یک شهید را دیدم که به من گفت: تو در بهشت همسایه منی. من خیلی تعجب کردم تا به‌ حال او را ندیده بودم، گفتم: تو کی هستی الان کجایی؟ گفت: در بهشت رضا (ع)». احمد آن ‌روز آنقدر گشت تا آن شهید را که حتی نام او را نمی‌دانست پیدا کرد و بالای مزار آن شهید با او حرف‌ها زد. یکی از آشنایان خواب شهید سید احمد پلارک را می‌بیند. او از شهید تقاضای شفاعت می‌کند. که شهید پلارک به او می‌گوید: «من نمی‌توانم شما را شفاعت کنم. تنها وقتی می‌توانم شما را شفاعت کنم که شما نماز بخوانید و به آن توجه وعنایت داشته باشید. همچنین زبان‌هایتان را نگه دارید. در غیر اینصورت هیچ کاری از دست من برنمی‌آید». آخرین مسئولیت شهید پلارک، فرماندگی دسته بود. در والفجر 8 از ناحیه دست و شکم مجروح شد، اما کمتر کسی می‌دانست که او مجروح شده است. اگر کسی درباره حضورش در جبهه سوال می‌کرد؛ طفره می‌رفت و چیزی نمی‌گفت. یکدفعه در منطقه خواستیم از یک رودخانه رد شویم، زمستان بود و هوا به شدت سرد. شهید پلارک رو به بقیه کرد و گفت: «اگر یک نفر مریض بشود، بهتر از این است که همه مریض شوند». یکی یکی بچه‌ها را به دوش کشید و به طرف دیگر رودخانه برد. آخر کار متوجه شلوار او شدیم که یخ زده و پاهایش خونی شده بود. قسمتی از وصیت‌نامه شهید سید احمد پلارک: «مادر! توجه کن! اگر من به زیارت امام رضا (ع) می رفتم، مگر شما نگران بودید، بلکه خوشحال بودید که به زیارت و پابوس امام خویش رفتم. حال شما اصلا نباید نگران باشید، چراکه من به زیارت خدایم و خالق و معشوقم می روم. پس همچون مادران شهیدپرور، استوار و محکم باش و هر کس خواست کار خلافی بر ضد انقلاب انجام دهد، جلویش بایست، حتی اگر از نزدیکترین کسان باشند.». (ظهر عاشورا 1406 - 65/6/24) روحش شاد و یاد همه شهداء گرامی با ذکر صلوات
15.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چرا ایرانیان زردتشتی مسلمان شدن؟؟ وچرا شیعـــــــــــــــــه شدن؟؟؟ بزرگ زردتشتیان جواب میدهد https://chat.whatsapp.com/HR9hXGGqGuDDHp0DnqevXs @rangarang110
🌷🌼🌷🌼🌷 🌺🧚‍♀️نکات قرآنی 🌷"الظّانِّینَ بِاللهِ ظَنَّ السُوءِ عَلَیهِم دائِرَةُ السُّوءِ" آنها که به خدا بدگمانند همان بدی بدورشان حلقه می زند! ❓چه گمانی به خدا داری؟! پس با همان روبرو می شوی! اگر گمان بد داری، بدون شک با بدی روبرو می شوی. و اگر خوش گمانی، با نیکی و بخششِ او ملاقات خواهی کرد. 🌷این قانون هماهنگی است. خداوند در گمان تو مستتر است! "اَنَا عِندَ ظَنِّ عَبدِی بِی" (من نزد گمان بنده ام به سر می برم)! 🌷جهان زشت، حاصل نگاه زشت ماست. چه آدمی همواره در معرض شعور و آگاهیِ خویش است. نوع زندگیِ ما را، کیفیتِ شعور ما می سازد. پس با تغییر شعور، زندگی نیز تغییر خواهد کرد. 🌷گمانت را به خدا خوب کن، هر دم در معرض بخشش و لطف خواهی بود. گمان ات را بد و خشن کن، خود را در معرض عذاب قرار داده ای... چه می خواهی؟! همان از آنِ توست! خدای آزاد اینگونه برخورد می کند! 📚 بر گرفته از مجموعه نکات قرآنی
*رضاخان* ، *نانوایی* را بخاطر کیفیت نان داخل تنور انداخت شاه دوستان براش کف میزنند وبه به وچه چه میکنند بعد برای یک عده *قاتل* هشتک، اعدام نکنید راه میندازن *ابلـــــــــــه* بودن دردی است که دوایش فقط مرگ است https://chat.whatsapp.com/HR9hXGGqGuDDHp0DnqevXs
⭕️ اندکی تأمل 🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸حضور در جماعت🔸 فرض کنید که شما چهارصد نفر باشید و هرکدام یک کاسه آب داشته باشید. اگر من دست آلوده و نجس خود را به هر‌یک از این چهارصد کاسه بزنم، آن کاسه نجس می‌شود؛ اما اگر شما این چهارصد کاسۀ آب را در حوضی بریزید و من دست نجس و آلوده‌ام را به آن آب بزنم، نه‌تنها آب نجس نمی‌شود، که دست من هم طاهر می‌شود. هرکدام از ما نیز اگر آلودگی داشته باشیم، وقتی در جمعی قرار بگیریم که با هم مرتبط‌اند، آن آلودگی برطرف می‌شود. اگر کسی غفلت داشته باشد نیز غفلتش برطرف می‌گردد. اما اگر شیطان دل‌هایتان را از همدیگر جدا کرد، دلتنگی ایجاد کرد و شما را کاسه‌کاسه کرد، یک دست ناپاک که به آن بزنند، آن را نجس می‌کند؛ درصورتی‌که، وقتی همه به هم وصل شوند و «کُر» درست شود، دیگر نجس نمی‌شود. 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
✅ اجر چه کارهایی بعد از مرگ انسان نیز قطع نمی گردد؟ 🌺 امام صادق علیه السلام فرمود: وقتی که دست انسان از این دنیا کوتاه شد، هیچ اجری به او نمی‌رسد مگر از سه چیز: 1️⃣ صدقه‌ جاریه‌ای که در زمان حیات به جریان انداخته است. 2️⃣ سنت هدایتی که آن را پایه‌گذاری کرده و بعد از مرگ به آن عمل می‌شود. 3️⃣ و فرزند صالحی که برای او از خدای متعال بعد از فوتش، طلب مغفرت بکند. (امالی صدوق: ۳۵)‌
🍃🍂🍃 👈ازعالمی پرسیدند؛ برای خوب بودن، کدام روز بهتر است؟ عالم گفت: یک روز قبل از مرگ! گفتند: ولی مرگ راهیچکس نمیداند 🌹عالم فرمود: پس هر روز زندگی را روزِ آخرفکر کن وخوب باش شاید فردایی نباشد. @rangarang110
✍پيرمردی‏ مى‏ خواست به زيارت برود اما وسيله‌‏ی برای رفتن نداشت. به هر حال يكی از دوستان او ، اسبی برايش آورد تا بتواند با آن به زيارت برود. يكی دو روز اول ، اسب پيرمرد را با خود برد و پيرمرد خوشحال از اينكه وسيله‏‌ی برای سفر گير آورده ، به اسب رسيدگی می‏كرد ، غذا می‏داد و او را تيمار می‏كرد. اما دو سه روز كه گذشت ناگهان پای اسب زخمی شد و ديگر نتوانست راه برود. پيرمرد مرهمی تهيه كرد و پای اسب را بست و از او پرستاری كرد تا كمی بهتر شد. چند روزی با او حركت كرد اما اين بار، اسب از غذا خوردن افتاد و هر چه پيرمرد تهيه میكرد اسب لب به غذا نمی‏زد و معلوم نبود چه مشكلی دارد. پيرمرد در پی درمان غذا نخوردن اسب خود را به اين در و آن در میزد اما اسب همچنان لب به غذا نمی‏زد و روز به روز ضعيف‏تر و ناتوان‏تر مى‏شد تا اينكه يك روز از فرط ضعف و ناتوانی نقش زمين شد و سرش خورد به سنگ و به شدت زخمی شد. اين بار پيرمرد در پی درمان زخم سر اسب برآمد و هر روز از او پرستاری می‏كرد. روزها گذشت و هر روز يك اتفاق جديد برای اسب مى‌‏افتاد و پيرمرد او را تيمار می‏كرد تا اينكه ديگر خسته شد و آرزو كرد كاش يك اتفاقی بيفتد كه از شر اسب راحت شود. آن اتفاق هم افتاد و مردی اسب پيرمرد را ديد خواست آن را از پيرمرد خريداری كند. پيرمرد خوشحال شد و اسبش را فروخت وقتی صاحب جديد ، سوار بر اسب دور مىیشد ، ناگهان يك سؤال در ذهن پيرمرد درخشيد و از خود پرسيد من اصلا اسب را برای چه كاری همراه خود آورده بودم؟!! اما هر چقدر فكر كرد يادش نيامد اسب به چه دليلی همراه او شده بود ؟!! پس با پای پياده به ده خود بازگشت و چون مدت غيبت پيرمرد طولانی شده بود همه اهل ده جلو آمدند و به گمان اينكه از زيارت برمیگردد ، زيارتش را تبريك گفتند! تازه پيرمرد به خاطر آورد كه به چه هدفی اسب را همراه برده و اهالی ده هم تا روزها بعد تعجب می‏كردند كه چرا پيرمرد مدام دست حسرت بر دست می‏كوبد و لب می‏گزد...!!! ⚠نکته ️بسياری از ما در زندگی محدود خود ، مانند اين پيرمرد ، به چيزها يا كارهايی مشغول مى‏‌شويم كه ما را از رسيدن به هدف واقعی‏مان بازمیدارند ولی تا موقعی كه مشغول آنها هستيم ، چنان آنها را مهم و واقعی تلقی می‏كنيم كه حتی به خاطر نمی آوريم هدفی غير از آنها هم داشته ‏ايم؟! @rangarang110
*پادشاهی در شهر گذر می‌کرد.* *مردی را دید که بزغاله‌ای 🐐 با خود می‎برد.* *شاه گفت : بزغاله 🐐 را به چند خریده‌ای؟* *مرد گفت : خانه‌ای 🏠 داشتم، سال پیش فروختم که خانه‌ی 🏘️ بهتری بخرم.* *امسال با پول آن خانه 🏠 توانستم این بزغاله 🐐 را بخرم.* *پادشاه گفت : خانه‌ای 🏠 دادی و بزغاله 🐐 گرفتی؟* *مرد گفت : به برکت پادشاهی شما،* *سال دیگر با پول این بزغاله 🐐 مرغکی🐥 توانم خرید.* *📚 مخزن ‌الاسرار* علی برکت الله https://chat.whatsapp.com/HR9hXGGqGuDDHp0DnqevXs @rangarang110
ﻭﻗﺘﯽ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ که ﺑﺎﺷﯽ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﻪ آروق بزنی ﻫﻤﻪ ﻣﯿﮕﻦ: ﭼﯽ ﻓﺮﻣﻮﺩﯾﻦ؟ ! ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﭘﻮﻝ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ، ﺣﺮﻑ ﮐﻪ ﺑﺰﻧﯽ ﻣﯿﮕﻦ : ﺑﺎﺯ ﺗﻮ آروق زدی 😐😑😂😂😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ *پول* تعیین میکند آروق زدی یا حرف زدی درچنین جامعه ی *پدر* دخترش را فقط به پولدار میدهد *دختر* فقط جیب همسرش رامعیار قرار میدهد *رفاقت* ها هم پولکی میشود *قبرستان* هم لاکچری میشود ودر آخر *خدایمان* پول میشود https://chat.whatsapp.com/HR9hXGGqGuDDHp0DnqevXs @rangarang110
🌹 به یكی از جانبازانی كه روشندل بود گفتم : دوست نداشتی یك بار دیگر دنیا را ببینی؟ حداقل انتظار داشتم بگوید : چرا یک‌ بار دیگر می‌خواستم دنیا را ببینم ، اما او پاسخ داد : نه ! پرسیدم : چطور؟! گفت : در مورد چیزی كه به خدا دادم و معامله كردم نمی‌خواهم فكر بكنم! بدنم می لرزید ، فهمیدم كه عجب آدم‌هایی در این دنیا زندگی می‌كنند ، ما كجا ، اینها کجا ... @rangarang110