rafiei-3.mp3
3.44M
🎙 پنج دلیل جدایی بهشتیان از جنمیان
✔️ دکتر رفیعی
@ranggarang
میرزا اسماعیل دولابی(ره) :
از بلاها فرار نکن، سفارشی مال خودته، گاهی خدا یک کاری را مخصوص شما آفریده است.
یک بچّه ی ناجوری به تو داده است،
یک زن ناجور داده است،
یک پدری داده است که خیلی خوش اخلاق نیست،
یک چیز ناجور به تو داده...با تو کار دارد.
یا بر عکسش،یک چیز خوب و جور به تو داده است،باز با تو کار دارد.
یک معصومی را در خانه ات گذاشته است. اگر حقّ او را ادا کنی کارَت بالا می گیرد.
خلاصه اش در امتحان ها چیزهای ارزشمند خوابیده است.حواست را جمع کن تا ان شاءالله از عهده امتحان مافوق خودت برآیی.
اینکه زیردست خودت را کمک می کنی خوب است،امّا فرمان بالادست هایتان را بردن سخت است.ان شاءالله آن ها را فرمان ببرید و از زیرکار در نروید، ضرر نمی کنید.
برگرفته از کتاب طوبای محبّت
@ranggarang
✨✨✨✨✨✨✨
🔴آیا ژنتیک پدر مادر ،در بد یا خوب شدن امور معنوی کودک تاثیر دارد؟
⚡️همانگونه كه فرزندان در موارد جسمی از پدر و مادر ارث می برند در امور معنوی و حالات روحی نیز ارث می برند.
✨مثلا پدر و مادری كه شجاع، پاكدامن، با اراده و متدین هستند، نقش بسیار در انتقال این صفات به فرزندان خود دارند.
💥و به عكس اگر ترسو، ناپاك، سست اراده و بی بندوبار باشند، مسلماً زمینه ساز این صفات در فرزندان خود خواهند شد،
برای توضیح بیشتر به ذكر یك آیه و چند روایت می پردازیم:
🌹۱- در قرآن می خوانیم كه حضرت نوح علیه السلام در مورد قوم گنهكار خود چنین نفرین كرد:
«پروردگارا! احدی از آنان را روی زمین زنده مگذار، چرا كه اگر آنها را زنده بگذاری، بندگانت را گمراه می كنند و جز نسلی فاجر و كافر بوجود نمی آورند. » [۱]
👈این آیه اشاره به قانون وراثت می كند كه پدر و مادر ناپاك موجب ایجاد فرزند ناپاك خواهند شد.
🌹۲- در زیارت مطلقه امام حسین علیه السلام وبعضی از زیارت های دیگر خطاب به امامان علیهم السلام می خوانیم:
«أشهد أنّك كنتَ نوراً فی الأصلاب الشّامِخة و الأرحام المطهّرة لم تُنَجّسكَ الجاهلیّة بِاَنجاسها و لم تُلبسك من مُدْلَهمّات ثیابها»
«گواهی می دهم كه تو نوری بودی در پشت های بلند مرتبه و در رحم های پاك، دوران جاهلیت بوسلیه پلیدی هایش تو را آلوده نساخت و تیره گی های جامه هایش را بر تن تو نكرد. »
🌕این عبارت معروف در زیارتنامه ها، اشاره به طهارت و پاكی پدران و مادران امامان معصوم علیهم السلام دارد كه آنها از هر نظر پاك بودند و قداست و پاكی را به ارث برده اند.
🌹۳- رسول اكرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«الشَّقِيُّ شَقِيٌّ فِي بَطْنِ أُمِّه و السَّعيدُ سَعيدٌ في بَطنِ امِّه» [۲]
«انسان تیره بخت در رحم مادرش تیره بخت است و انسان سعادتمند در رحم مادرش سعادتمند است. »
یعنی انسان زمینه های سعادت و شقاوت را از والدین به ارث می برد.
♦️پس چقدر بجاست که قبل از ازدواج با انتخاب فردی صالح و سالم برای ازدواج، به فکر داشتن نسلی سالم و صالح باشیم.
📒انك ان تذرهم یضلوا عبادك و لا یلدوا الا فاجراً كفاراً» نوح / ۲۷
📕 نهج الفصاحه، ص ۳۷۵، بحار، ج ۳ ص ۴۴
@ranggarang
13.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ «عوض نشدیم»
👤 استاد #رحیم_پور ازغدی
❗️ زمان امام حسین اگر بودیم همین کسی بودیم که الان هستیم...
🌍 بشریت فقط در تکنولوژی پیشرفت کرده...
@ranggarang
6.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مامانا اینو حتما ببینید خیلیامون این اشتباه ها رو ندانسته مرتکب شدیم 😔
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❓متن پیام:
سلام ،،میخواستم بدونم ،، تمام نمازهای مستحبی و میشه نشسته خوند اشکالی نداره ؟؟؟حتی اگه مشکلی نداشته باشیم و بتونیم راحت ایستاده بخونیم
بازم میشه نشسته خوند ،،؟؟
واینکه در نمازهای مستحبی اگه ناخواسته سرت به یه طرف برگرده ،، نماز صحیحه یا باطله؟؟
✅پاسخ
نماز مستحبی را میتوان به حالت نشسته خواند اما بهتر است هر رکعت ایستاده دور رکعت نماز نشسته حساب شود
اگر به اندازه ای باشد که حالت نماز به هم نخورد اشکال ندارد.
#نماز_مستحبی
@ranggarang
🔸 علت مهم آشوب دلها
✍️ علامه طباطبایی(ره): گردش زبان، دل را به گردش آورد؛ اگر زبان به ذکر خدا مترنم گردد، دل نیز در حرم خدا حرکت میکند و اگر زبان به گناه حرکت کند، دل نیز در این مرتع شیطان جولان میکند. یک علت مهم آشوب دلها همانا تکثیر در کلامهاست.
🔹به روایت علامه حضرت رسول (صلیالله علیه و آله) فرمودند: اگر نبود تشویش و اضطراب در قلوب و زیاده سخن گفتن شما، قطعاً میدیدید آنچه را من میبینم و میشنیدید آنچه را من میشنوم.
📚تفسیر المیزان، ج ۵
✍️ علامه طباطبایی
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شما ببین قدیما چه ماهرانه طلاجات شون رو مخفی میکردند👌
@ranggarang
#شیطان_شناسی
رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_هفتاد_هفتم 🎬:
روح الله و فاطمه در راه مهماتی بودند، مهمانی عجیب با دعوتی عجیب تر، روح الله تا به حال یاد نمیداد که پدرش او را به جایی دعوت کرده باشد،پس این میهمانی باید چیز خاصی باشد و احتمالا شر فتانه کم شده و محمود جشن و پایکوبی به پا کرده...
بالاخره ماشین خطی که روح الله کرایه کرده بود، جلوی در خانهٔ پدرش و منور ایستاد.
رنگ در تغییر کرده بود و مشخص بود تازه رنگ شده، رنگ قرمز و سفید و آیفونی که گویا تازه نصب شده بود.
روح الله و فاطمه جلوی در ایستادند، فاطمه لبخندی زد و گفت: انگاری بابات همه چیش را نو کرده، حتی رنگ در هم تغییر کرده، دلم میخواد ببینم منور هم تغییر کرده و بعد صدایش را پایین تر آورد و ادامه داد: نکنه منور بارداره و این جشن برای بچه دارشدن دوبارهٔ آقا محمود هست؟!
روح الله لبخندی زد و گفت: حالا خودت بارداری فکر نکن همه اینجورین، شایدم این جشن برای اولین نوه آقا محمود عظیمی باشه..
فاطمه خنده ریزی کرد و گفت: نه بابا! این که محاله باشه...بعد هشت ماه؟! لااقل میزاشتن بچه دنیا بیاد، و بعد آه کوتاهی کشید وگفت: روح الله حس خوبی ندارم، انگار چیزی به دلم چنگ میزنه، انگار یه نیرو میگه توی این خونه پا نذارم...
روح الله دستش را روی زنگ آیفون گذاشت وگفت: به دلت بد نیار، تا اینجا اومدیم، یه توک پا میشینیم و بعد اگر حالت خوب نبود، سریع پا میشیم و برمیگردیم.
در بدون اینکه از اونطرف بپرسن کی هست، باز شد و روح الله و فاطمه با تعجب وارد خانه شدند.
حیاط خانه تغییری نکرده بود و بر خلاف همیشه که منور روی بالکن منتظرشان بود، کسی به استقبالشان نیامده بود، فقط فاطمه از پشت شیشه پنجره، دستی را دید که پرده را کمی کنار زد و بعد به حالت اول درش آورد.
میهمانان باصدای یاالله یالله روح الله وارد خانه شدند. فاطمه اطراف را نگاهی انداخت، همان قالی و مبل های منور که محمود برایش خریده بود و البته بوفه شکیل و زیبا و چندین اشیاء قیمتی و تزیینی به آن اضافه شده بود
فاطمه همانطور که همه جا را از نظر میگذراند ناگهان متوجه مبل کنار دیوار روبه رو شد، مبلی که تقریبا صدر مجلس محسوب میشد، باورش نمیشد..این...این که منور نیست..
چقدر شبیه فتانه است، اما فتانه هم نمی توانست باشد..
آخه فتانه صورتی پر از چین چروک با بینی گوشتی عقابی و ابروهایی کم رنگ داشت که انگار اصلا ابرو نداشت اما این زن..
فاطمه جلو رفت و سلام کرد،روح الله هم که با چشمانی که از تعجب از حدقه بیرون زده بود سلام کرد.
فتانه از جا بلند شد و همانطور که نزدیک می آمد گفت: به به، میبینم که تشریفتون را آوردین! اما انگار انتظار نداشتین که منو اینجا ببینین، ای نمک به حرومها، خبراتون را داشتم که با اون منور بی کس و کار روی هم ریختین و توی مهمونی ها همچی تحویلش می گرفتین که انگار ملکه ایران هست..
فاطمه متوجه شده بود که زن پیش رویش هیچکسی جز فتانه نمی توانست باشد با این تفاوت که کلی پول خرج کرده بود گونه هایش را پروتز و ابروهایش را تاتو و دماغش را عمل کرده بود، یعنی از اون چیزی که بود یک درجه ترسناک تر شده بود.
روح الله لبخندی زد و گفت: باید تعجب کنیم،آخه شما کجا و اینجاکجا؟!
فتانه روی مبل نشست و گفت: تعجب نداره اینجا خونه زندگی من بود که یک زنیکه فلان فلان شده تصاحبش کرده بود و الان من پسش گرفتم و بعد با چشمان شیطانیش به فاطمه و شکم برآمده اش خیره شد و گفت: فقط اینو بدونید هر که با فتانه درافتاد، ورافتاد
در همین حین اقا محمود در حالیکه آب از دست هایش میچکید از سرویس ها بیرون آمد و با دیدن روح الله و فاطمه، لبخندی زد و گفت: به به! خوش آمدین، صفا اوردین، چرا با این حالت سرپا وایستادی دخترم، بشینین...
میهمانان سلامی کردند و روح الله همانطور که هنوز غرق تعجب بود گفت: بابا این وقت روز چرا توی خونه هستین؟!
فتانه به جای او اوفی کرد و گفت: خوب به شما چه؟! فضولید؟! رفت خودش را بازنشست پیش از موعد کرد و می خواد چند صباحی به جبران قبل پیش زن و بچه اش باشه، از نظر تو اشکالی داره؟!
روح الله سرش را به دو طرف تکان داد و گفت: صلاح مملکت خویش خسروان دانند اما انگار قرار بود میهمانی باشه این میهمانی به مناسبت بازنشستگی باباست؟!
محمود روی مبل نشست و گفت: حالا اینم میشه گفت اما..
فتانه نیشخندی زد و وسط حرف محمود پرید و همانطور که دستی به موهای تازه رنگ شده اش میکشید و آنها را اززیر روسری حریرش بیرون میداد تا به چشم میهمانان بیاید گفت: نه خیر امروز تولد من هست و بابات برای همین جشن گرفته و شما هم زود اومدین
فاطمه خنده اش گرفته بود اما سعی کرد خنده اش را بخورد تا بهانه دست این ابلیسک ندهد و زیر لب تکرار کرد...تولد.. و با خود فکر میکرد ایا چه بر سر منور آمده؟
انگار این خانه مملکتی بزرگ بود که فتانه پادشاه واحد و مقتدرش بود و محمود هم جز خادم جزء محسوب میشد