🍁راننده ترمز گرفت
دست انداز را که رد کرد ، رو به مسافر
بغلدستش گفت:
این دست اندازها اگر نبود
سَرِ تقاطع ها خیلی خطرناک میشد
خدا خیرشان دهد
🍁گاهی هم زندگی میافتد توی دست اندازلابد خدا میخواهد ازخطرِ روزگارِ پُرتقاطع،کم کند سختیها را دستانداز میکند تا زندگیمان کم خطرتر شود
🍃إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً 🍃
بدرستیکه بعد از هر سختی آسانی است .
@ranggarang
🍀چهل گناه ازگناهان زبان
۱.دروغ گفتن
۲.غیبت کردن
۳.وعده دروغ
۴.مزاح زیاد
۵.بدخلقی
۶.دل شکستن
۷.آبروریزی
۸.تهمت زدن
۹.طعنه زدن
۱۰.حکم ناحق دادن
۱۱.سرزنش بی جاکردن
۱۲.مسخره کردن
۱۳.ناامیدکردن
۱۴.ریادرگفتار
۱۵.امربه منکر
۱۶.نهی ازمعرف
۱۷.زخم زبان زدن
۱۸.شهادت ناحق دادن
۱۹.کبردرگفتار
۲۰.شایعه پراکنی
۲۱.رنجاندن مؤمن
۲۲.بدعت دردین
۲۳.فحش وناسزاگفتن
۲۴.خشونت درگفتار
۲۵.سخن چینی کردن
۲۶.به نام بدصداکردن
۲۷.شوخی بانامحرم
۲۸.تملق وچاپلوسی
۲۹.فریادزدن بی جا
۳۰.لعنت کردن مردم
۳۱.اظهارحسدوبخل
۳۲.بامکروحیله سخن گفتن
۳۳.تحریف مسائل دینی
۳۴.فاش کردن اسرارمردم
۳۵.خبرراندانسته گفتن
۳۶.عیب جویی ازدیگران
۳۷.تصدیق کفروشرک
۳۸.بدنامی هنگام معاشرت
۳۹.تقلیدصدای کسی راکردن
۴۰.قسم دروغ
@ranggarang
گویند حضرت آدم نشسته بود، شش نفر آمدند، سه نفر طرف راستش نشستند و سه نفر طرف چپ.
به یکی از سمت راستیها گفت: «تو کیستی؟»
گفت: «عقل.»
پرسید: «جای تو کجاست؟»
گفت: «مغز.»
از دومی پرسید: «تو کیستی؟»
گفت: «مهر.»
پرسید: «جای تو کجاست؟»
گفت: «دل.»
از سومی پرسید: «تو کیستی؟»
گفت: «حیا.»
پرسید: «جایت کجاست؟»
گفت: «چشم.»
سپس به جانب چپ نگریست و از یکی سؤال کرد: «تو کیستی؟»
جواب داد: «تکبر.»
پرسید: «محلت کجاست؟»
گفت: «مغز.»
گفت: «با عقل یک جایید؟»
گفت: «من که آمدم عقل میرود.»
از دومی پرسید: «تو کیستی؟»
جواب داد: «حسد.»
محلش را پرسید.
گفت: «دل.»
پرسید: «با مهر یک مکان دارید؟»
گفت: «من که بیایم، مهر خواهد رفت.»
از سومی پرسید: «کیستی؟»
گفت: « طمع »
پرسید: «مرکزت کجاست؟»
گفت: «چشم.»
گفت: «با حیا یک جا هستید؟»
گفت: «چون من داخل شوم، حیا خارج می شود.»
@ranggarang
🍃ﻋﮑﺎﺱ:
ﻣﯿﺘﻮﻧﻢ ﺍﺯﺕ ﯾﻪ ﻋﮑﺲ ﺑﮕﯿﺮﻡ؟
🍂ﭘﺴﺮ:
ﮐﻪ ﭼﯽ ﺑﺸﻪ؟
🍃ﻋﮑﺎﺱ:
ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺒﯿﻨﻦ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺭﻧﺠﯽ ﺑﺮﺍﺩﺭﺗﻮ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﻣﺎ ﺭﻭ ﮐﻮﻟﺖ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ
🍂ﭘﺴﺮ:
ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﻬﻢ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﯽ؟
🍃ﻋﮑﺎﺱ:
ﭼﻪ ﮐﻤﮑﯽ؟
🍂ﭘﺴﺮ: ﮐﻤﺮﻡ ﺩﺭﺩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻋﮑﺲ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺑﺮﺍﺩﺭﻣﻮ ﺗﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﺎﺷﯿﻨﺖ ﮐﻨﯽ؟
🍂ﻋﮑﺎﺱ: ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ عجله ﺩﺍﺭﻡ
همه میتونن ادعای آدم بودن بکنن ولی هر کسی نمیتونه آدم باشه
✅؛ دنیای ما اینچنین است
@ranggarang
#چقـدرآرامشدارهاینصحبتهایامیرالمؤمنین_علیهالسلام_
ای مالک بدان اگر مهربان باشی تو را متهم میکنند به داشتن انگیزه های پنهانی
ولی تـو مهربان باش.
اگر شریف و درستکار باشی فریبت میدهنـد اما تـو شریف و درستکار باش.
نیکی های امروزت را فراموش میکنند اما تو نیکوکار باش.
بهترین های خودت را به دیگران ببخش ،حتی اگر اندڪ باشد.
در انتها خواهی دید آنچه میماند بین تو وخدای توست،نه میان تو و مردم!
@ranggarang
👌این متن واقعا دلتنگ کننده است ...
وقتی پشت سر پدرت از پله ها پایین
می روی
و میبینی چقدر آهسته می رود
تازه میفهمی چقدر پیر شده !
وقتی مادر بعد از غذا، پنهانی مشتی دارو را میخورد ، تازه میفهمی چقدر درد دارد اما چیزی نمی گوید..
.
در ۱۰ سالگی : ” مامان ، بابا عاشقتونم ”
در ۱۵ سالگی : ” ولم کنین ”
در ۲۰ سالگی : ” مامان و بابا همیشه میرن رو اعصابم ”
در ۲۵ سالگی : ” باید از این خونه بزنم بیرون ”
در ۳۰ سالگی : ” حق با شما بود ”
در ۳۵ سالگی : “ میخوام برم خونه پدر و مادرم ”
در ۴۰ سالگی : ” نمیخوام پدر و مادرم رو از دست بدم ! ”
در شصت سالگی : ” من حاضرم همه زندگیم رو بدم تا پدر و مادرم الآن اینجا باشن ...
.
و این رسم زندگی است....
چه آرامشی دارد قدردان زحمات پدر و مادر بودن و هیچ زمانی دیر نیست حتی همین الآن....
@ranggarang
♥️ بهترین زیبایی های خلقت ♥️
❣زیباترین کلام:بسم الله...
❣زیباترین تکیه گاه:خدا
❣زیباترین دین:اسلام
❣زیباترین خانه:کعبه
❣زیباترین بانگ:تکبیر
❣زیباترین آواز:اذان
❣زیباترین ستون:نماز
❣زیباترین معجزه:قرآن
❣زیباترین سوره:حمد
❣زیباترین قلب:یاسین
❣زیباترین عروس:الرحمن
❣زیباترین محافظ:آیةالکرسی
❣زیباترین عمل:عبادت
❣زیباترین زیارت:خانه خدا
❣زیباترین منزل:بهشت
❣زیباترین مهاجر:هاجر
❣زیباترین صابر:ایوب(ع)
❣زیباترین معمار:ابراهیم(ع)
❣زیباترین قربانی:اسماعیل(ع)
❣زیباترین مولود:عیسی(ع)
❣زیباترین جوان:یوسف(ع)
❣زیباترین انسان:پیامبراسلام
❣زیباترین پارسا:علی(ع)
❣زیباترین مادر:زهرا(س)
❣زیباترین مظلوم:امام حسن مجتبی(ع)
❣زیباترین شهید:امام حسین(ع)
❣زیباترین ساجد:امام سجاد(ع)
❣زیباترین عالم:امام محمدباقر(ع)
❣زیباترین استاد:امام صادق(ع)
❣زیباترین زندانی:امام کاظم(ع)
❣زیباترین غریب:امام رضا(ع)
❣زیباترین فرزند:امام جواد(ع)
❣زیباترین راهنما:امام هادی(ع)
❣زیباترین اسیر:امام حسن عسکری(ع)
❣زیباترین منتقم:امام زمان(عج)
❣زیباترین عمو:حضرت عباس(ع)
❣زیباترین عمه:حضرت زینب(ع)
❣زیباترین سرباز:علی اکبر(ع)
❣زیباترین غنچه:علی اصغر(ع)
❣زیباترین شب سال:شب قدر
❣زیباترین سفر: حج
❣زیباترین محل تولد:کعبه
❣زیباترین لباس: احرام
❣زیباترین ندا: فطرت
❣زیباترین سرانجام: شهادت
❣زیباترین جنگ: نفس عماره
❣زیباترین ناله: نیایش
❣زیباترین اشک: اشک از توبه
❣زیباترین حرف: حق
❣زیباترین حق: گذشت
❣زیباترین رحمت: باران
❣زیباترین سرمایه: زمان
❣زیباترین لحظه: پیروزی
❣زیباترین کلمه: محبت
❣زیباترین یادگاری: نیکی
❣زیباترین عهد: وفا
❣زیباترین دوست: کتاب
❣زیباترین کتاب: قرآن
❣زیباترین زینت: ادب
❣زیباترین روزهفته: جمعه
❣زیباترین خاک: تربت کربلا
❣زیباترین ابزار: قلم
❣زیباترین روزسال: مبعث
❣زیباترین بیابان: عرفات
❣زیباترین مزار: شش گوشه
❣زیباترین شعار: صلوات
❣زیباترین قبرستان: بقیع
❣زیباترین زمین: کربلا
❣زیباترین آرزو: فرج مهدی
زیباترین پایان: التماس دعا...
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در این شب زیبـا
می سپارمتان
بـه اون کسی که
تـو دیـار بـی کسی
بین همه ی دلواپسی ها
مونس و همدممان اسـت
شبتون در آغوش اَمن خـدا
به امید فردایـی پراز بهترینها
#شـبتون_بخیر_
@ranggarang
آغاز صبح یاد خدا باید کرد
خودرا به امید او رها بایدکرد
ای با تو شروع کارها زیباتر
آغاز سخن ترا صدا بایدکرد
امروزمان را آغاز میکنیم
بنام خدایی که تسکین دهنده
دردها وآرامش دهنده قلبهاست
مهربان خدایم
امروزمان
را آغاز میکنیم با نام زیبای تو
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
#سلام_صبحتون_بخیر_
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️رو به شش گوشهترین
قبلهی عالم
هر صبح بردن نام
حسیـــن بن علی میچسبد:
چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست
اَبــاعَبـــــدالله...
هرکسی داد سَلامی به تو
و اَشکَش ریخت ،،،
او نَظـَرکَــردهی زَهــراست...
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
وعَلی العباس الحسُیْن...
ارباب بيکفن ســــــــلام...
#صبحم_بنامتان_ارباب_
@ranggarang
# سلام_امام_زمانم❤️✋
سلام ای انتظــار انتظـــارم
سلام ای رهبر و ای یادگارم
سلامم بر تو ای فرزند زهرا
سلامم بر تو ای نـــاجی دنیا . . .
ای بهترین قرارِ دلِ بی قرارِ ما
ای آبروی خلقِ دو عالم نگارِ ما
ای ماه پشت ابر بیا یابن فاطمه
آقا فدای تو همه ایل و تبارها
#العجلمولایغریبم
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج #صلوات
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
"بحق فاطمه(س) "
@ranggarang
34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥آیت الله العظمی جوادی آملی
"اگر کسی با خدا رابطه داشت، آبروی کسي را نبُرد، اگر لغزيد خدا آبروی او را حفظ ميکند..."
@ranggarang
❖
نامه واقعی به خدا
( این نامه هم اکنون در موزه گلستان نگهداری میشود)
این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است
که در زمان ناصرالدین شاه ،دانش اموزی در مدرسه ی مروی تهران بود
و بسیار بسیار آدم فقیری بود.
یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد.
نامه ی او در موزه ی گلستان تهران تحت عنوان "نامه ای به خدا" نگهداری می شود.
مضمون این نامه :
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت جناب خدا !
سلام علیکم ،
اینجانب بنده ی شما هستم.
از آن جا که شما در قران فرموده اید :
"و ما من دابه فی الارض الا علی الله رزقها"
«هیچ موجود زنده ای نیست الا اینکه روزی او بر عهده ی من است.»
من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما روی زمین.
در جای دیگر از قران فرموده اید :
"ان الله لا یخلف المیعاد"
مسلما خدا خلف وعده نمیکند.
بنابراین اینجانب به چیزهای زیر نیاز دارم :
۱ - همسری زیبا و متدین
۲ - خانه ای وسیع
۳ - یک خادم
۴ - یک کالسکه و سورچی
۵ - یک باغ
۶ - مقداری پول برای تجارت
۷ - لطفا بعد از هماهنگی به من اطلاع دهید.
مدرسه مروی-حجره ی شماره ی ۱۶- نظرعلی طالقانی
نظرعلی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟
می گوید،مسجد خانه ی خداست.
پس بهتره بگذارمش توی مسجد.
می رود به مسجد در بازار تهران(مسجد شاه آن زمان) نامه را در پشت بام مسجد در جایی قایم میکنه و با خودش میگه: حتما خدا پیداش میکنه! او نامه را پنجشنبه در پشت بام مسجد می ذاره.
صبح جمعه ناصرالدین شاه با درباری ها می خواسته به شکار بره.
کاروان او ازجلوی مسجد می گذشته،
از آن جا که(به قول پروین اعتصامی)
"نقش هستی نقشی از ایوان ماست آب و باد وخاک سرگردان ماست"
ناگهان به اذن خدا یک بادتندی شروع به وزیدن می کنه
نامه ی نظرعلی را از پشت بام روی پای ناصرالدین شاه می اندازه.
ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور می دهد که کاروان به کاخ برگردد.
او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد،
و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند.
وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند
دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند و می گوید:
نامه ای که برای خدا نوشته بودید ،ایشان به ما حواله فرمودند
پس ما باید انجامش دهیم.
و دستور می دهد همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود.
این نامه الآن در موزه گلستان موجود است و نگهداری می شود.
این مطلب را میتوان درس واقعی توکل نامید.
یادت باشه وقتی میخوای پیش خدا بری
فقط باید صفای دل داشته باشی
@ranggarang
»
📜 #حــدیثامـــروز
❤️قال رســـول الله (ص):
از #سـخنانبیهــوده چشم بپوش
سخنی ڪه رفــع حاجت ڪند تو
را ڪفایت ڪند.
📚نهــج الفــصاحه ج ۱ ح ۳۱
@ranggarang
🔴مسجد آدم کش در شهرری !
🔹علاّمه نهاوندى در کتاب راحة الروح داستان مسجد آدم کش را نقل و اشاره کرده به گفتار مولوى که گوید: یک حکایت گوش کن اى نیک پى مسجدى بود در کنار شهر رى هر که در وى بى خبر چون کور رفت مسجدم چون اختران در گور رفت
در نزدیکى ابن بابویه مسجدی بود که معروف شده بود به مسجد آدم کش، مسجدی که امروز به مسجد ماشاالله معروف است. هر کس چه غریب و چه شهرى ، چه خودى و چه بیگانه، اگر شب در مسجد می ماند ، فردا جنازه او را از آن مسجد می اوردند و به این سبب کسی از مردم ری شب در آن بیتوته نمی کرد.
غریبهها از آنجا که مطلع نبودند، مى رفتند و شب در آن مى خوابیدند و صبح جنازه و مرده آنها را بر مى داشتند. بالآخره جماعتى از مردم رى جمع شده و خواستند که آن مسجد را خراب کنند، دیگران نگذاشتند و گفتند خانه خداست و محل عبادت و مورد آسایش مسافرین و غرباست، نباید آن را خراب کرد، بلکه بهتر این است که شب درش را بسته وقف کنید و یک تابلو هم نوشته و اعلام کنید که اگر کسى غریب است و خبر ندارد، شب در این مسجد نخوابد؛ زیرا هر کس شب در اینجا خوابیده صبح جنازهاش را بیرون آوردهاند و این چیزى است که مکرّر به تجربه رسیده و از پدران خود هم شنیدهایم و بلکه خود ما هم دیدهایم. پس بر تخته اى نوشته و به در مسجد آویختند. اتفاقا دو نفر غریب گذارشان به در آن مسجد افتاد و آن تابلو را دیده و خواندند. پس یکى از آنها که ظاهرا نامش ماشالله بود میگوید: من امشب در این مسجد مى خوابم تا ببینم چه خبر است. رفیقش او را ممانعت مى کند و مى گوید: با وجود این آگهى که دیده اى، باز در این مسجد مى روى و خودکشى مى کنى؟
آن مرد قبول نکرد و گفت حتما من شب را در این مسجد مى مانم. اگر مُردم که تو خبر را به خانوادهام برسان و اگر زنده ماندم که نعم المطلوب و سرّى را کشف کردهام. پس قفل را گشود و داخل مسجد شد و تا نزدیک نصف شب توقّف کرد خبر نشد. و چون شب از نصف گذشت، ناگاه صدایى مهیب و بسیار ترسناک بلند شد، آهاى آمدم ـ آهاى آمدم، گوش داد تا ببیند صدا از کدام طرف است، باز همان صدا بلند شد، آمدم، آمدم، آهاى آمدم و هر لحظه صدا مهیبتر و هولناکتر بود. مرد ابتدا بسیار ترسید ولی بر خود غلبه کرد و برخاست و ایستاد و شمشیر خود را بلند کرد و گفت اگر مردى و راست مى گویى، بیا، و شمشیر خود را به طرف صدا فرود آورد که به دیوار مسجد خورد و ناگهان دیوار شکافته شد و زر و طلاى بسیارى به زمین ریخت و معلوم شد دفینه و گنجى در آن دیوار گذارده و طلسم کرده بودند که این صدا بلند مى شود و آن طلسم به واسطه پر جرأتى آن مرد شکست پس طلاها را جمع کرد و صبح از آن مسجد صحیح و سالم با پول زیادى بیرون آمد و از آن همه پول، املاک خریده و از ثروتمندان گردید و آن مسجد را تعمیر و به نام او مسجد ماشاءاللّه معروف گردید.
📚امامزادگان و زیارتگاههای شهر ری ص ۲۱۸ الی ۲۲۰
@ranggarang
#پندانه
✍ هیچ گناهی را کوچک نشمارید
🔹به بهلول گفتند:
تقوا را توصیف کن؟
🔸گفت:
اگر در زمینی که پر از خار و خاشاک بود، مجبور به گذر شوید، چه میکنید؟
🔹گفتند:
پیوسته مواظب هستیم و با احتیاط راه میرویم تا خود را حفظ کنیم.
🔸بهلول گفت:
در دنیا نیز چنین کنید، تقوا همین است. از گناهان کوچک و بزرگ پرهیز کنید و هیچ گناهی را کوچک مشمارید؛ کوهها با آن عظمت و بزرگی از سنگهای کوچک درست شدهاند.
#گناه
@ranggarang
داستان کوتاه
"چوپان طمّاعی که سگ گلهاش را سلاخی کرد"
این داستان بسیار آموزنده حکایتی واقعی از زمان اشغال ایران توسط نیروهای انگلیسی و برگرفته از ترجمهی این داستان توسط « رسانههای بینالمللی » است.
سالها قبل در زمان اشغال ایران توسط نیروهای انگلیسی، جنرال «سانی مود» که در یکی از مناطق کشور حرکت میکرد در میان راه نگاهش به چوپانی افتاد و ایستاد.
به مترجمی که همراه خود داشت گفت:
برو به این چوپان بگو که جنرال سانی میگوید که اگر این سگ گلهات را سر ببُری یک پوند انگلیس به تو میدهم...!
چوپان که با یک لیرهی استرلینگ انگلیسی میتوانست نصف گله گوسفند بخرد، بیدرنگ سگ را گرفت و آن را سر برید...!
آنگاه جنرال دوباره به چوپان گفت:
اگر این سگ را سلاخی کنی، یک پوند دیگر هم به تو میدهم و چوپان هم پوند دوم را گرفت و سگ را سلاخی کرد...!!
سپس جنرال برای بار سوم توسط مترجم خود به چوپان گفت:
این پوند سومی را هم بگیر و این سگ را تکه تکه کن...!!
و چوپان پوند سوم را گرفت و سگ گله را تکهتکه کرد...!
وقتی جنرال انگلیسی به راه افتاد، چوپان به دنبال او دوید و گفت:
اگر پوند چهارم را هم به من بدهی، من این سگ را طبخ میکنم...!
جنرال سانی مود گفت: نه...!!!
من خواستم که آداب و رفتارها را به سربازانم نشان دهم.!
تو بخاطر سه پوند حاضر شدی که این سگ گلهات را که "رفیق و حامی تو و گلهٔ گوسفندان توست سر ببری و سلاخی کنی و آن را تکهتکه کنی و اگر پوند چهارمی را به تو میدادم آنرا میپختی....!!
"معلوم نیست با پوند پنجم به بعد چه کارها که نخواهی کرد...!!"
آنگاه جنرال سانی رو به سوی نظامیان همراهش کرد و گفت:
« تا وقتی که از این نمونه مردم در این کشور وجود داشته باشند، شما نگران هیچ چیز نباشید...!!...»
* پول حتی علايق و احساسات انسانها را عوض میكند...!!!*
از نخل برهنه سایهداری مطلب
از مردم این زمانه یاری مطلب
عزت به قناعت است و خواری به طمع
با عزت خود بساز و خواری مطلب
@ranggarang