🌷 امام سجاد (علیهالسّلام) فرمودند :
✍ مَن سَرَّهُ اَن یَمُدَّاللهُ فی عُمرِهِ وَ اَن
یَبسُطَ لَهُ فی رِزقِهِ فَلیَصِل رَحِمَهُ
🖋 هر کس خوش دارد که خداوند ،
عمرش را طولانی و روزیاش را فراوان کند ،
صلهی رحم کند.
@ranggarang
🔔أشعِر قَلبَکَ الرَّحمَةَ لِلرَّعِیَّة...
برای قلب❤️خود ، لباسی از مهربانی به مردم
و لطف و رحمت💕 برآنان تهیه کن.
#امیرالمؤمنین
#نهج_البلاغه_نامه۵٣
@ranggarang
🔔 فرزند صالح❗️
💕 فرزند صالح گلی از گل های بهشت است.
☘ #امیرالمومنین_علیه_السلام
@ranggarang
✅عکس را بزرگ کنید و با دقت تماشا کنید
🔸گفته می شود یکی از بهترین عکس های شگفت انگیز دنیا است!؟*
▫️عقاب بچه کوسه را در چنگال دارد
▫️و بچه کوسه هنوز یک ماهی در دهان دارد،
▫️بچه کوسه در آغوش مرگ است و بزودی بلعیده خواهد شد ولی هنوز ماهی را رها نمی کند؛
⚠️حرص دنیا در مورد انسان نیز می تواند تا لحظه مرگ ادامه داشته باشد.
♦️حال دنيا را چو پرسيدم من از فرزانه ای
گفت: يا آب است؛ يا خاک است يا پروانه ای
♦️گفتمش احوال عمرم را بگو؛ اين عمر چيست
گفت يا برق است؛ يا باد است؛ يا افسانه ای
♦️گفتمش اينها که ميبينی؛ چرا دل بسته اند
گفت يا خوابند؛ يا مستند؛ يا ديوانه ای!
♦️گفتمش احوال جانم را پس از مردن بگو
گفت يا باغ است؛ يا نار است؛ يا ويرانه ای
@ranggarang
در زندگی افرادی هستند
که مثل چرخ و فلک میمونن،
از بودن در کنارشون لذت میبری
ولی باهاشون به جایی نمیرسی...!
@ranggarang
#شیطان_شناسی
رمان واقعی«تجسم شیطان۲»
#قسمت_دوازدهم 🎬:
با تکان های روح الله، فاطمه چشمانش را از هم باز کرد و همزمان با باز کردن چشمانش، پاهای او که معلق در هوا مانده بود، پایین افتاد.
روح الله دستمالی از روی پاتختی برداشت، همانطور که عرق پیشانی فاطمه را پاک می کرد و گفت: پاشو دوباره حتما کابووس میدیدی.
فاطمه درحالیکه نفس نفس می زد خودش را بالا کشید و به پشتی تخت تکیه زد و گردنش به سمت روح الله شل شد و گفت: خیلی واقعی بود روح الله! یه اتاق بزرگ و تاریک، من حتی دستش و گرمای سوزنده اش را حس کردم، به من میگفت تمرکز بگیر، آخرشم خودم را معلق تو هوا دیدم.
روح الله چشمانش را ریز کرد و گفت: معلق تو هوا؟!
فاطمه آب دهنش را قورت داد گفت: آره، خیلی حس بدی بود، اما انگار واقعی بود
روح الله آه کوتاهی کشید و گفت: آره به نظرم واقعی بود،چون دو تا پات معلق تو هوا بود، یعنی دلیلش چی بود؟!
فاطمه با تعجب به روح الله نگاهی کرد و گفت: وای خدای من! نگووو
شب به سحر نزدیک میشد روح الله ذهنش درگیر اتفاق ساعتی قبل بود و بارها و بارها پهلو به پهلو شده بود.
روح الله پشتش به فاطمه و رو به دیوار و خیره به نقطه ای نامعلوم در تاریکی اتاق بود و دوباره به پهلوی دیگر چرخید و همانطور که به فاطمه نگاه می کرد زیر لب گفت: چرا تمرکزم بهم ریخته و انگار کلمه ای داخل ذهنش اکو میشد. مثل فنر از جا پرید و گفت: فهمیدم، فهمیدم...
فاطمه هم که مثل همیشه بی خواب بود و خودش را به خواب زده بود آهسته گفت: چی را یافتی روح الله؟!
دم سحری چت شده؟!
روح الله به بازوی راستش تکیه کرد و گفت: اون کاغذ که بهت دادم برا تمرکز چکارش کردی؟
فاطمه به متکا اشاره کرد و گفت: زیر همین متکاست، خودت گفتی..
روح الله اوفی کرد و گفت: اینجور معلومه این طلسم ها و اون سایت زرقاط، همه اش شیطانی بوده، همین که صبح زود باید بریم یه جا بندازیمش، خدا آخر عاقبتمون به خیر کنه، احتمالا نتایج کامل این طلسم هنوز آشکار نشده....خدا کنه مشکل جدیدی پیش نیاد.
فاطمه مثل برق گرفته ها از جا پرید سریع دستش را برد زیر بالشت و تکه کاغذ را بیرون آورد و پرت کرد طرف در و گفت: وای روح الله! من میترسم، یعنی بازم قراره اتفاقی بیافته...
روح الله همانطور که از جا بلند میشد و به طرف در میرفت تا کاغذ طلسم را بردارد گفت: حالا بریم نمازمون را بخونیم، بعد نماز همه با هم میریم بیرون و اینو یه جا سرنگون میکنیم، توی رودخونه ای چیزی...ان شاالله که اتفاق بدی نیافته و با زدن این حرف از اتاق بیرون رفت.
فاطمه از جا بلند شد و همانطور که پتو را روی حسین میداد با خودش زمزمه کرد: خدایا به بزرگیت قسم این درد را از ما بگیر و نصیب هیچ بنی بشری نکن..
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت
@ranggarang
🌷 امام حسن مجتبی(علیه السلام) :
🖌 کسی که قرآن بخواند دعایی مستجاب دارد ، زود یا دیر.
📚 بحار ، ج۱۷ ، ص۳۱۳
@ranggarang
#یاد_خدا
شرافتمندترین انسانها، عاشق ترین آنهایند!
• مداومت بر یاد خدا «رفیق خاص» دوستان خداست.
• تمام دلخوشی انسان با روح بزرگ و قدرتمند، به وقت گذراندن با خداست!
• حتی وقتی به انواع مشغله ها دچار است، قلبش به «یاد خدا» مشغول است!
@ranggarang