15.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نماهنگ ماه مبارک رمضان با نوای حاج محمدرضا بذری
اللَّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضَانَ...
🌙 #ماه_مبارک_رمضان
@ranggarang
❤️ #در_محضر_علما
🔔 دهان روح و تن
✅ علامه حسن زاده آملی:
انسان دو دهان دارد: یکی گوش که دهان روح اوست و دیگر دهان که دهان تن اوست.
این دو دهان خیلی محترماند.
انسان باید خیلی مواظب آنها باشد یعنی باید صادرات و واردات این دهنها را خیلی مراقب باشد آنهایی که هرزهخوراک میشوند، هرزه کار میگردند. کسانیکه هرزهشنو میشوند، هرزهگو میگردند.
وقتی واردات انسان هرزه شد، صادرات او هم هرزه و پلید و کثیف میشود.
یعنی قلم او هرزه و نوشتههایش زهرآگین خواهد شد.
@ranggarang
💠 حسد
🔸 امام هادی علیه السلام:
حسد خوبی ها را نابود می سازد.
📚بحار الانوار/ج69/ص199
@ranggarang
15.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💡 چهار تقاضای عجیب ابلیس از خداوند💡
💠 استاد حسینی قمی از اساتید
@ranggarang
💭فڪ کنم الان داره درباره من بدگویی میکنه❗️
💍انـگشترم گم شده فڪ کنم بدونم کی برداشته❗️
📱همش سرش تو موبایلشه
حتما داره بهم خیانت میکنه❗️
⛔️ایستــ✋
خیلے از گمان ها، گنـاهن❗️
@ranggarang
💐 امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام:
🔹خوشا به حال کسیکه تلاش برای اصلاح عیبهایش او را از پرداختن به عیبهای مردم باز دارد.
📚میزان الحکمه، ج ۱۳، ص ۲۱۷
@ranggarang
ِحق الناس 🔴
حق الناس فقط زدن جیب مردم نیست!!
حق الناس فقط کلاهبرداری و اختلاس نیست!!
گرفتن آرامش روان، پاکی چشم و قلب مردان،
گرفتن آرامش خاطر زنان و نابودی تعهد و عشق بین همسران،
سرد شدن گرمای خانه ها و تنوع طلب کردن مردان،
افزایش نرخ طـــلاق و....
همه حق الناس هایی است که به واسطه بی حجابی و دلبری های خیابانی بر گردنِ ماست!!...
خداوند هرگز حق الناس را نمی بخشد.
فراموش نکنیم!
@ranggarang
#تلنگر
🔹سمباده را که به فلز می کشی صیقل می خورد، صاف می شود،
می شود مثل آینه؛
🔸اما سمباده خودش فرسوده می شود؛
بی فایده و بی استفاده می شود،
می شود زباله!
🔸یادت باشد حسود مثال سمباده را دارد؛
او مایه صیقل خوردن تو می شود؛
👈تو را براق و برجسته می کند؛
صفایی پیدا می کنی که مپرس!
🔸ولی بیچاره حسود خود کساد و بی رونق می شود
🔶 برای اینکه حسود نباشی ویا اگر خدای ناکرده هستی و بخواهی آن را از خود دور کنی یک نسخه کوتاه که بر گرفته از کلام اهل بیت "ع"است می گویم و آن را بکار بند!
🔸ببین! نسبت به هر کس حسادت داری با او همانگونه رفتار کن که انگار هیچ حسادت نداری، به همین راحتی!
🔹اگر حسادت نداشتی از او تعریف می کردی؟
حالا هم هر چه می توانی تعریف کن!
🔹تبریک می گفتی؟
حالا هم بگو!
🔹هدیه می دادی؟
هدیه بده!
🔸باور کن طولی نمی کشد که حسد از خانه دلت رخت بر می بندد.
👇👇👇
💞تنها مسیر آرامش....
@ranggarang
حکایتی زیبا 🕊
قصابی که به معنای واقعی مرد بود و ملقب شد به جوانمرد قصاب 💐
عبدالحسین کیانی 32 سال پیش در این دنیا نفس میکشید و از نظر انسانی و اخلاقی فرد ممتازی بود و خود را مطیع دستگاه سید الشهدا علیه السلام دانسته و واقعا زیبا امتحان خود را پس داد
همیشه با وضو می رفت مغازه. هر گاه از او می پرسند: « عبدالحسین! چه خبر از وضع بازار؟ کسب و کار چطوره؟» او فقط میگفت الحمدلله … ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشد… »
همیشه بیشتر از وزنه ای که توی کفه ترازو بود گوشت میگذاشت ، و می داد دست مشتری. همیشه کفه گوشت به کفه آن طرفی می چربید . هیچ کس کفه های ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود. همیشه سمت گوشت سنگین تر بود
هیچ وقت کسی نمیدید عبدالحسین پولی را که از مشتری هایش می گیرد، بشمارد. پول را که می گیرد، بدون اینکه حتی نگاهش کند، می انداخت توی دخل. این عادت همیشگی اش بود.
اگر مشتری مبلغ ناچیزی گوشت میخواست عبدالحسین دریغ نمی کرد. می گفت: «برای هر مقدار پول، سنگ ترازویی هست» و البته همه می دانند که او همیشه بیشتر از حق مشتری گوشت می گذاشت توی ترازو. اصلاً گاهی اوقات که مشتری را می شناسد، نمی گذارد مشتری مبلغی را که گوشت می خواهد به زبان بیاورد. مقداری گوشت می پیچد توی کاغذ و می داد دستش.
مشتری هایش را می شناخت. آنهایی که وضع مادی خوبی نداشتند یا حدس می زند که نیازمند باشند یا اینکه عائله سنگینی دارند را دو برابر پولشان گوشت می داد. اصلاً گوشت را نمی گذاشت توی ترازو که طرف متوجه بشود داستان چیست.
گاهی اوقات برای اینکه بقیه مشتری ها متوجه نشوند، وانمود می کند که پول گرفته است. گاهی هم پول را می گیرد و کنار گوشت، توی روزنامه، دوباره برمیگرداند به مشتری. گاهی هم پول را می گرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می دهد دست مشتری و می گوید:«بفرما. مابقی پولت را بگیر». می خواست عزت نفس مشتری های نیازمندش را نشکند. عبدالحسین سال های سال اینگونه رفتار کرد.
فردی یکی دوبار از رو به روی مغازه رد می شود که عبدالحسین صدایش می زند و می گوید:
«تو گوشت می خوای اما پول نداری و خدا به دلت انداخته که این مغازه نسیه هم گوشت می ده… مرد انگار که کسی حرف دلش را زده باشد، گره های پیشانی اش باز می شود و می گوید: «خدا خیرت بدهد یک ماهه گوشت نخوردیم. میشه نیم کیلو گوشت بدی و این انگشتر عقیق رو هم بزاری گرو بمونه تا پولشو بدم؟» عبدالحسین بدون اینکه او را بشناسد، تکه ی بزرگی گوشت می پیچد توی کاغذ و انگشتر را هم می گذارد توی دست مرد. «اینو بزار دستت، برا نماز ثواب داره. هر وقت داشتی، پولشو بده»
مرد لبخند زنان گوشت را می گیرد و می رود. عبدالحسین زیر لب می گوید: «خدایا! امیدوارم که هیچ وقت برا دادن پول گوشت نیاد، اینطوری گفتم فکر نکنه بهش صدقه دادم و خجالت بکشد».
او فردی وارسته بود و خوب بلد بود در عاشقی قمار کند
پیرزنی می آید درب مغازه و صدا می زند: « عبدالحسین! مادر! این گوشت رو از فلانی خریدم، گوشت خوبی بهم داده؟» عبدالحسین گوشت را ورانداز می کند. یک تکه گوشت از لاشه آویزان در مغازه جدا می کند و می گذارد روی گوشت پیرزن و می گوید:« آره مادر! حالا دیگه گوشت خوبی شد». عادت همیشگی عبدالحسین همین است. هم دل مشتری را نمی شکند و هم دروغ نمی گوید. تازه این بماند که عصبانی شود و بگوید چرا از من خرید نکردی؟
معمولاً با گفتن نام قصاب، تصویر یک آدم خشن در ذهن ها نقش می بندد. اما عبدالحسین تنها جایی خشمگین می شد که برای خدا بود
همسر رئیس شهربانی آمده بود داخل مغازه اش و می گوید: «از این گوشت به من بده». عبدالحسین می گوید:«برو بیرون! مثل بقیه، سرنوبت… می گوید: «من زن رئیس شهربانی ام» و عبدالحسین که به معنای واقعی بجز خدا از هیچ کس نمی ترسد، پاسخ می دهد:«زن رئیس شهربانی باش. تو هم مثل بقیه.»
چند لحظه بعد دو مأمور شهربانی برای بردن عبدالحسین می آیند درب مغازه. او با مأمورها نمی رود ومی گوید: برید. کارم تموم شد، خودم میام.» کارش تمام می شود و می رود پیش رئیس شهربانی و می گوید: تو پشت میزت نشستی، برا قانون. منم تو مغازم برا قانون. اگه قرار به بی قانونیه، من از تو بهتر بلدم.» این را می گوید و از شهربانی می زند بیرون
ایشان چهل و سه بهار را گذراند و در نهایت ۱۲ گلوله او را به وادی موعود رهسپار کرد و به دیار معشوق شتافت و شهید شد
روحش شاد 🌺
@ranggarang