🌹صدای اذان
مرابه آستان نیاز می برد
تن به باران رحمت می دهم
باوضوی عشق
برسجاده ی وصل
سجده خواهم کرد
برمداررحمت حق
وه که این لحظه چقدرزیباست...
#نماز_اول_وقت_
@ranggarang
🌹شهـیدانه
گفت: میشه ساعت ۴ صبح بیدارم کنی
تا داروهام رو بخورم؟ ساعت ۴ صبح بیدارش کردم، تشکر کرد و بلند شد
از سنگر رفت بیرون.
بیست الی بیستوپنج دقیقه گذشت
اما نیومد! نگرانش شدم، رفتم دنبالش
و دیدم یه قبر کنده و نمازشب میخونه
و زار زار گریه میکنه!
🔹بهش گفتم: مرد حسابی تو که منو نصفجون کردی، میخواستی نمازشب بخونی چرا به دروغ گفتی مریضم و میخوام داروهام رو بخورم؟!
برگشت و گفت: خدا شاهده من مریضم چشمای من مریضه، دلم مریضه؛
من ۱۶ سالمه، چشام مریضه، چون توی این ۱۶ سال امام زمان(عج) رو ندیده؛
دلم مریضه بعد از ۱۶ سال هنوز نتونستم با خدا خوب ارتباط برقرار کنم
گوشام مریضه، هنوز نتونستم یه صدای الهی بشنوم!
#ﺷﻬﯿﺪ_عباس_ﺻﺎﺣﺐﺍﻟﺰﻣﺎﻧﯽ.
@ranggarang
📚داستان کوتاه
مردی بود که هر روز برای ماهی گیری به دریا میرفت یک روز کلاهش را باد برد و بر روی آبهای دریا انداخت مرد به آن سمت دریا رفت و کلاهش را برداشت همان جا مشغول ماهی گیری شد. یک ماهی صید کرد و به خانه برد ،زنش ماهی را پخت هنگامی که مشغول خوردن بودند مرواریدی در شکم ماهی دیدند.
روزها گذشت و مرد دوباره بر حسب اتفاق به آن قسمت دریا رفت آن روز هم یک ماهی صید دوباره هنگام شام یک مروارید در شکم ماهی پیدا کرد، از فردا آن روز همیشه به آن قسمت دریا میرفت و هر روز یک ماهی یک مروارید .
تا یک روز پیش خود اندیشید چرا در شکم ماهی های این قسمت از دریا مروارید هست به خود گفت احتمالا در این قسمت از دریا گنجی از مروارید هست ،تصمیم گرفت به زیر آب برود و ان گنج را از دریا خارج کند.
یک روز به همان قسمت دریا رفت خودش را به دریا انداخت به امید گنج مروارید، اما هنگامی که به زیر دریا رسید نهنگی را دیدکه کنار صندوقی از مروارید بی حرکت است و به همه ماهی ها یک مروارید میدهد در این هنگام نهنگ به سمت، مرد رفت و گفت شام امشب هم رسید، طمع مردم باعث شده تا من که سالهاست توان شنا کردن را ندارم زنده بمانم، مرد از ترس همان جا خشکش زد نهنگ به او گفت من یک فرصت دیگر به تو دادم و گفتم توان شنا کردن ندارم اما تو که توان شنا کردنو را داشتی میتوانستی فرار کنی و مرد را بلعید.
در زندگی فرصتهای زیادی هست اما ما همیشه فکر میکنم دیگر فرصتی نداریم در همین جاست که زندگی خود را میبازیم.
گاه طمع زیاد داشتن است که فرصت زندگی را از ما میگرد.
@ranggarang
⤴️ شرح در تصویر
آقای ما اهانت و بی حرمتی به خودش رو عفو میکنه ولی ...
@ranggarang
⭕️ کلام و راه «حضرت امام» رضوانالله علیه
پشتیبان ولایت فقیه باشید ...
@ranggarang
#جنگ_جهانی_و_ترکیبی علیه ایران راه انداختند که اوج آن چند ماه اخیر بود.
✍با چشم خود دیدند با هیچ قدرت و اتحاد و تقسیم کار بین المللی نمی توانند به #درخت_تناور_جمهوری_اسلامی تکانی بدهند...
به همین خاطر حالا یکی یکی در حال کرنش و عذرخواهی هستند..
مکرون، چند کشور اروپایی، آژانس و حال کشورهای حاشیه خلیج فارس و ..
@ranggarang
#داستان_کوتاه_
روزی هارون الرشید بهلول را خواست و او را به سمت نماینده ی تام الاختیار خود به بازار بغداد فرستاد و به او گفت: اگر دیدی کسی به دیگری ظلم و تعدی میکند و یا کاسبی در امر خرید و فروش اجحاف میکند همان جا عدالت را اجرا کن و خطا کار را به کیفر برسان.
بهلول ناچار قبول کرد و یک دست لباس مخصوص مُحتسبان پوشید و به بازار رفت ...
🔸اول پیرمرد هیزم فروشی دید که هیزمهایش را برای فروش جلویش گذاشته که ناگهان جوانی سر رسید و یک تکه از هیزمها را قاپید و بسرعت دور شد. بهلول خواست داد بزند که بگیریدش که جوان با سر به زمین افتاد و تراشه ای از چوب به بدنش فرو رفت و خون بیرون جهید. بهلول با خود گفت: حقت بود.
🔸راه افتاد که برود، بقالی دید که ماست وزن میکند و با نوک انگشت کفه ترازو را فشار میدهد تا ماست کمتری بفروشد.
بهلول خواست بگوید چه میکنی؟ که ناگهان الاغی سررسید و سر به تغار ماست بقال کرد و بقال خواست الاغ را دور کند تنه الاغ تغار ماست را برگرداند و ماست بریخت و تغار شکست.
🔸بهلول جلوتر رفت و دکان پارچه فروشی را نگاه کرد که مرد بزاز مشغول زرع کردن پارچه بود و حین زرع کردن با انگشت نیم گز را فشار میدهد و با این کار مقداری از پارچه را به نفع خود نگه میدارد.
جلو رفت تا مچ بزاز را بگیرد و مجازاتش کند ولی با کمال تعجب دید موشی پرید داخل دخل بزاز و یک سکه به دهان گرفت بدون اینکه پارچه فروش متوجه شود به ته دکان رفت.
بهلول دیگر جلوتر نرفت و از همان دم برگشت و پیش هارون رفت و گفت: محتسب در بازار است و هیچ احتیاجی به من و دیگری نیست 👌🏻
@ranggarang
❣ #تدبر_در_قرآن
📢 پیامبر و اهل بیت علیهم السلام آمده اند تا ما را با تلاوت و تعلیم و عمل به قرآن، رشد و تعالی دهند؛ حالا هر که از این مرام و مسیر روی برگرداند، آخر سفیه و نادان است که خوشبختی خودش را ویران کرده.
🌴 سوره بقره 🌴
🕋 رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «129»
⚡️ترجمه:
پروردگارا! در ميان آنان پيامبرى از خودشان مبعوث كن تا آيات تو را بر آنها بخواند و به آنان كتاب و حكمت بياموزد و (از مفاسد فكرى، اخلاقى و عملى) پاكيزهشان نمايد، همانا كه تو خود توانا و حكيمى.
@ranggarang
🌸شبتون پر از
ستاره هایی باشه
که هر شب به خدا
سفارشتونو میکنن
الهی آرزوهای دلتون
با حکمت خدا یکی باشه
و رویاهاتون شیـرین
#شبتون_بخیر_
@ranggarang