eitaa logo
رنگارنگ 🌸
1.4هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
6.4هزار ویدیو
8 فایل
کانال متفاوت و مورد سلیقه همه قشرها مختلف.. داستان های کوتاه و بلند.. از حضرت ادم تا خاتم الانبیا.. حدیث و پیامهای آموزنده و کلیپ های کوتاه و بلند.. کپی برداری آزاد..
مشاهده در ایتا
دانلود
❓چرا گنبد حرم امیرالمؤمنین(ع) پرچم ندارد؟ 🔸برای بسیاری از مردم این سوال وجود دارد که چرا بر گنبد نورانی امیرالمومنین(علیه السلام) پرچمی وجود ندارد در حالی که تمامی گنبدهای ائمه اطهار(علیهم السلام) پرچم دارند؟ پرچم نمادی به نشانه خون‌خواهی و طلب تقاص است و تقاص خون امام علی(علیه السلام) توسط فرزندش امام حسن(علیه السلام) از ابن ملجم ملعون گرفته شد؛ در حالی که سایر امامان معصوم(علیهم السلام) در انتظار قیام امام منتظر برای قصاص قاتلان هستند. گنبد حضرت زینب(سلام الله علیها) نیز پرچمی نداشت تا اینکه بارگاه نورانی اش به دست شمر صفتان بمباران شد و مدافعان حرم حضرت زینب پرچم تقاص را بر گنبد ملکوتی اش بر افراشتند. @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸گوهر شاد یکی از زنان با حجاب که همیشه نقاب داشته و خیلی هم مذهبی بوده.. @ranggarang
🍃🍂ســرگذشـــت ارواح ســــــرگردان بـــــ😱ــــرزخ🍃🍂 〖دهم〗 🔰 بررسی اعمال عمر 🔴 چیزی نگذشت احساس کردم که دو نفر، یکی خوش صورت و دیگری زشت و کریه منظر، در یمین (راست) و یسار (چپ) سر من نشسته‌اند، و اعضای مرا از پا تا سر، هر یک را جداگانه بو می‌کشند و چیزهایی در طوماری که در دست دارند می‌نویسند و نیز قوطی‌هایی کوچک و بزرگ آورده و در آنها هم چیزهایی داخل می‌کنند و سر آنها را لاک می‌کنند و مهر می‌زنند. بعضی از اعضا، از قبیل دل و قوّه خیال و واهمه و چشم و زبان و گوش را، مکرّر بو می‌کشند و با هم نجوا می‌کنند (سخن در گوشی) و به دقّت و با تأمّل دوباره و سه باره بو می‌کشند، پس‌از آن می‌نویسند و در آن قوطی ها مضبوط می‌سازند. من نیز هیچ‌گونه حرکتی به خود نمی‌دادم که نفهمند من بیدارم ولی از جدّیت آنها در تفتیش و کنجکاوی در صادرات و واردات من، در نهایت وحشت بودم. اجمالاً فهمیدم که زشتی‌ها و زیبایی‌های مرا ثبت و ضبط می‌نمایند و آن خوش صورت خیرخواه من است، چون در آن نجوا و گفت و گویی که با هم داشتند معلوم بود که خوش صورت نمی‌گذاشت بعضی از زشتی‌ها ثبت شود و عذر می‌آورد که از آنها توبه نموده و یا فلان عمل نیک، آنها را از بین برده، یا آن زشت را همچون اکسیر که مس را طلا می‌نماید، زیبا و نیکو کرده، و از این جهت او را دوست داشتم. پس از [نوشتن و ضبط] تمامی کارهای من، دیدم آن طومار نوشته را لوله کردند و طوق گردنم ساختند و آن قوطی‌های سربسته را در میان توبره پشتی نمودند✨ ⏮ادامه دارد ... @ranggarang
بـرایتان🕊✨ شبــی آرام🕊✨ خوابـی شیرین🕊✨ و رویـاهـایـی زیبـا 🕊✨ ودست یافتنی آرزو میکنم🕊✨   شبتون گــرم از نـگــاه خــــــدا  🕊✨ @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خودمـانیم‌کسي‌جزتونفهمیدمــرا...🙂💔 صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚 🍃رو به شش گوشه‌ترین قبله‌ی عالم هر صبح بردن نام حسیـــن بن علی میچسبد: چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست اَبــاعَبـــــدالله... هرکسی داد سَلامی به تو و اَشکَش ریخت ،،، او نَظـَرکَــرده‌ی زَهــراست... اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ وعَلی العباس الحسُیْن... ارباب بي‌کفن ســــــــلام... @ranggarang
❤️✋ آب از سرم گذشتہ صدا میکنے مرا؟ در یڪ قنوٺِ سبز، دعا میکنے مرا؟ این شوقِ  پر زدن ڪه بہ جایے نمیرسد بال و پرم شڪستہ، هوا میکنے مرا؟ السلام‌علیک‌یا‌ابا‌صالح‌المهدی ≽ ✦السّلامُ عَلَیْڪَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ، ✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا شَریڪَ الْقُرْآنِ ، ✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ ❣ ❣ 🌹 اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج صلوات 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚         "بحق فاطمه(س) " @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ یاران امام زمان (عج) در عصر حاضر 🍀 چهار حلقه از افراد همیشه و در هر عصری در کنار حضرت هستند... 💐 تا نیایی گره از کار بشر وا نشود درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود 💐 ‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‌ @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 عج پدری مهربان 👌شیعه هیچ وقت نا امید نمیشه 🤲اللهم عجل لولیک الفرج 🔰 @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹سلام ،صبح‌ چهار شنبه‌ی‌ همه‌ی شما دوستان عزیز و گرامی بخیر و شادی 🔸گفتم که دیدار تو باشد آرزویم🔸 🔸گفتا که در کوی عمل کن جستجویم🔸 چهار شنبه های امام رضایی @ranggarang
❤️💚 آنکه را حُبِّ علی(ع) نیست به دل، از ما نیست هرکه شد شیفته ی عشق علی(ع)، تنها نیست سائل و ریزه خور و خادمِ درگاهِ توأیم جز علی(ع) هیچکسی بر دل ما مولا نیست 🌺🍃 (ع)🌺 🌺 @ranggarang
🌹 مراسم معنوی اعتکاف از امشب هم زمان با شب میلاد خجسته امیر المومنین علی (علیه‌السلام) در سراسر کشور آغاز می شود . @ranggarang
🌺 اعمال  شب سيزدهم رجب : ♦️آغاز شبهاى بيض [يعنى شبهاى روشن و تابناك كه عبارتند از شبهاى سيزدهم، چهاردهم و پانزدهم ماه] است و در آن سه عمل مستحب است: اوّل: غسل كردن دوم: چهار ركعت نماز بخواند، در هر ركعت يك بار سوره «حمد» و بيست وپنج بار سوره توحيد سوم: دو ركعت نماز، كه در اعمال شب سيزدهم رجب و شعبان بيان شد، در هر ركعت پس از سوره «حمد» سوره هاى «يس» و«تبارك الّذى بيده الملك»و«قل هو اللّه احد»را بخواند. و در  شب چهاردهم: اين نماز خوانده میشود به صورت چهار ركعت با دو سلام. ♦️ و در شرح "دعای مجير" بيان شد، كه هر كه آن را در ايام البيض ماه رمضان بخواند، گناهانش آمرزيده میشود هرچند به تعداد قطرات باران، و برگ درختان، و ريگ بيابان باشد. 📚 مفاتیح‌الجنان @ranggarang
اعتکاف آن‌است که انسان به قصد عبادت وبندگی خداوند متعال درمسجد بماند واز آن خارج نشود. ✍🏼اصل اعتکاف مستحب است،ولی گاهی به سبب نذر، عهد،قسم یا اجاره انجام آن واجب می‌شود 🟪شرایط اعتکاف صحیح‌بودن اعتکاف هفت شرط دارد 1⃣ عقل 2⃣ نیّت 3⃣ روزه 4⃣ حضور درمسجد واحد 5⃣حداقل سه‌روز متوالی بودن 6⃣ استمرار حضور درمسجد 7⃣ اجازه‌داشتن برای اعتکاف ✳️ بلوغ شرط صحیح بودن اعتکاف نیست،بنابراین کودک ممیّز نیز می‌تواند مُعتَکف شود. ⛔️ محرّمات اعتکاف برکسی که اعتکاف می‌کند انجام کارهای زیر حرام است: ⓵بوییدن موادمعطّر و گیاهان خوشبو برای لذّت‌بردن ؛ ⓶آمیزش‌جنسی و بنابراحتیاط لمس و بوسیدن همسر ازروی شهوت که علاوه بر حرمت، موجب باطل‌شدن اعتکاف نیزمی‌شود ⓷خودارضائی(اِستِمنا) بنابراحتیاط واجب؛ ⓸خرید و فروش و بنابراحتیاط واجب هرنوع دادوستد مانند اجاره ⓹مجادله و نِزاع در اموردینی و دنیوی(درصورتی که برای چیره شدن برطرف مقابل و اظهار دانش و برتری باشد)اما اگر مجادله برای اظهار حق و برگرداندن طرف مقابل از اشتباه باشد،اشکال ندارد 🚫توجه: محرّمات اعتکاف اختصاص به روز ندارد و در شب نیز بایداز آنها پرهیزشود ✅ملاحظات: هرگاه اعتکاف مستحب را پس از روزدوم باطل کند،باید قضای آن را به‌جا آورد؛ولی ◽️اگـر در روز اول و دوم باطل کند، قضای آن واجب نیست اعتکاف نباید کمتر از۳روز پی‌درپی باشد،ورها کردن آن قبل ازپایان روزدوم جایزاست، ولی ◽️اگـر ۲روز بماند،ماندن روز سوم واجب می‌شود کفّاره باطل‌شدن اعتکاف، همانند کفاره افطار عمدی در ماه رمضان است،یعنی دو ماه روزه که ㉛‏ روز آن پی‌درپی باشد،یاغذادادن به ۶۰ فقیر @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕋بهشت عالم امکان مقابل مستجار محل تولد علی علیه السلام @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حسین بن منصور حلاج را در ظهر رمضان، گذر به کوی جذامیان افتاد! جذامیان به نهار مشغول بودند و به حلاج تعارف کردند. حلاج بر سر سفره نشست و چند لقمه بر دهان برد. جذامیان گفتند: دیگران بر سر سفره ما نمی نشینند. حلاج گفت آنها روزه اند و سپس برخاست. غروب، هنگام افطار حلاج گفت: خدایا روزه مرا قبول بفرما. شاگردان گفتند: استاد ما دیدیم که روزه شکستی! حلاج گفت: ما مهمان خدا بودیم. روزه شکستیم ولی دل نشکستیم... @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ 📣📢✍👈 هشدار هشدار هشدار 🕹هیچ‌وقت Wi-Fi خونتون رو 24 ساعته روشن نذارید ! اگر وای‌فای خانه شما، و یا دیتای تلفن همراه شما همیشه روشن است، پس حتما این کلیپ رو ‎‌ببینید @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 مادر قهرمان سال روسیه 🌷پوتین مدال مادر قهرمان سال روسیه را به همسر رئیس جمهور چچن (رمضان قدیرف) به خاطر داشتن ۱۵ فرزند اهدا کرد.... این مادر مسلمان ۹ پسر و ۶ دختر دارداینهم تبلیغات وتشویق فرزندآوری درکشورهمسایه،، ،،،،،،،،،،،،،،،،،،،، درکشورماتنهاچیزیکه مصرف بالاداردوجایگزین نمیشود نیروی انسانیه،،، آنوقت چطورمیخواهیم دردنیاحرف اول رابزنیم هیچکدام ازمسئولین برای آنهاییکه بچه کم دارند،،تره هم خوردنمیکندچه برسه فرزندزیاد،، @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: روزها مثل برق و باد می گذشت، فاطمه دور درس و دانشگاه را خط کشیده بود و آرامشی نسبی بر زندگیشان حاکم شده بود و انگار همین کار باعث شده بود فتانه اندکی آرام گیرد و از طرفی روح الله در امتحان استخدامی یک نهاد دولتی پذیرفته شده بود و محل خدمت او شهرستانی بود که فاصله زیادی تا زادگاهش داشت، با انتقال محل زندگی فاطمه و روح الله، انگار تمام اتفاقات بد به ارامش و اتفاقات خوب تبدیل شده بود. فتانه درگیر زندگی بچه هایش شده بود و طوری رفتار می کرد که روح الله کمترین تماسی با محمود نداشته باشد و به نوعی می خواست رشتهٔ پدر و فرزندی را ببرد و روح الله که مشغله هایش زیاد شده بود، اصلا به کارهای فتانه فکر نمی کرد تا بفهمد هدفش چیست؟ اما فاطمه با فراغ بال همه چیز را زیر نظر داشت و از طرفی خوشحال بود که از فتانه دور شده و خوشحال تر بود که فتانه به دلایلی خواهان این است که بین روح الله و خانواده اش ارتباط زیادی نباشد. این سالها،یکی از بهترین سالهای زندگی این زوج محسوب میشد، زینب قد می کشید و هر روز شیرین زبان تر از قبل می شد و فاطمه فرزند دومش را به دنیا آورد. عباس که به دنیا آمد انگار تمام آرامش دنیا را در کامشان ریختند، عباس بچه ای ارام بود که خوب میخورد و خوب می خوابید و مانند زینب که شبها نا ارامی می کرد و از گرفتن سینه مادر امتناع میکرد، نبود، روح الله هم پله های ترقی را یکی پس از دیگری پشت سر می گذاشت و اوازهٔ کار و موفقیتش شهر به شهر می گشت و این بین به گوش فتانه و فرزندانش می رسید. هر چه محمود به بودن و موفقیت های روح الله بیشتر افتخار می کرد، کینهٔ و حسادت فتانه بیشتر تحریک می شد، خصوصا اینکه سعید پشت سر هم بد بیاری می آورد، دست به هر کاری میزد، اخرش خراب می شد و سرمایه اش از بین میرفت و فتانه مجبور بود به نوعی روی شکست های سعید سرپوش قرار دهد تا مسخره خاص و عام نشود. تا اینکه به فکر سعید رسید که بنگاه معاملاتی ماشین بزند و ماشین های خارجی را وارد کند و این ما بین سود کلانی نصیبش شود و همین زمان ماجرایی تازه شروع شد.. ادامه دارد 📝به قلم:ط_حسینی بر اساس واقعیت @ranggarang
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: شراره آهی کشید و نگاهش را به پنجره ای که پرده اش کشیده بود دوخت، تا اینجای خاطرات، روایات مادربزرگش بود و اینک به جایی رسیده بود که تکرار قصه های خودش بود. شراره خیره به نقطه ای نامعلوم بر روی دیوار شد و غرق در خاطرات چند سال پیش شد، درست یادش می آمد آن روز را: با دوست پسر جدیدش قرار گذاشته بود، سیامک پسری پولدار که تک پسر خانواده بود و توی یک روز بارانی جلوی پارک شراره را که چتری قرمز با توپ های سفید برسر گرفته بود سوار کرد و شراره متوجه شد اگر قاپ سیامک را بدزد شاید بتواند عمری راحت بخورد و بخوابد و کیف دنیا را کند و مطمئن بود که میتواند، چرا که او دختر جمشید بود، جمشید قمار باز که سر همه را کلاه میذاشت و هیچ کس هم بو نمیبرد، به گفتهٔ پدرش، از بین بچه هایش شبیه ترین فرد به او شراره بود و همیشه روی شراره حساب ویژه ای داشت. حالا بعد از یک مدت ارتباط با سیامک، قرار بود باهم بروند به نمایشگاه اتومبیل تا سیامک با پسند شراره،یک ماشین شاسی بلند و شیک پسند کند. شراره زیباترین لباسش را تنش کرد، مانتویی جلوباز و کوتاه و مشکی با یقه کتی و قرمز رنگ و آستین های قرمز، شاید نزدیک یک ساعت از وقتش را جلوی آینه گذرانده بود تا با آرایشی ملیح، دل سیامک نگون بخت را بلرزاند. سر موعد ماشین سیامک، جلوی همان پارکی که اول آشنایی همدیگر را دیدند، منتظر شراره بود. شراره با ناز و افاده ای پسرکش سوار ماشین شد و سلام کرد، سیامک خیره در چشمان او لبخندی زد و همانطور که لپ شراره را در دستش میگرفت گفت: سلام خانم خانما، بزنم به تخته چه خوشگل شدی...راستش را بگو پیش کدوم آرایشگر رفتی که همچی حوری ساخته؟! شراره همانطور که لبخند میزد دست سیامک را آرام از گونه اش جدا کرد و گفت: هیچ ارایشگری، فراموش نکن اولا من کلا زیبا هستم درثانی از هر انگشتم یه هنر میباره و باید یادآوری کنم که انگار خودم عمری توی آرایشگاه هنرنمایی کردم.. سیامک دنده را عوض کرد و گفت: آی قربون خانمی هنرمند خودم و پایش را روی گاز گذاشت و ادامه داد: پیش به سوی مقصد، میخوام یه ماشین بگیرم که خانمم عشق کنه.. شراره لبخندی زد و گفت: حالا قبل ماشین گرفتن، بگو‌به پدر و مادرت راجع به من نگفتی؟! سیامک اخمی کرد و گفت: خودت میدونی بابام خارج از کشوره، مامان هم که بدون اجازه بابا آب نمیخوره، بعدم از نظر اونا من نامزد دارم، اونا رزی را برام لقمه گرفتن، باید کم کم پیش برم، آروم آروم و با نقشه بگم که همون اول راه با خانم خانمی مخالفت نکنند. شراره آه کوتاهی کشید و سرش را به نشانه تایید تکان داد و در ذهنش به اینهمه وابستگی سیامک به پدرش فحش میداد، سیامک اونی نبود که نشان میداد، اما میشد تیغش زد، پس حالا حالاها باهاش کار داشت. بعد از یک ربع رانندگی، جلوی نمایشگاه ماشین بزرگی که انگار از دور به آدم چشمک میزد ایستاد. سیامک پیاده شد و در ماشین را برای شراره باز کرد، شراره با ناز و افاده پیاده شد، کیف قرمز رنگش را روی شانه اش مرتب کرد، سیامک همانطور که میخواست دست شراره را بگیرد متوجه شد شراره به نقطه ای خیره شده،انتهای نگاه او به پشت در شیشه ای نمایشگاه اتومبیل، پسری که پشت میز نشسته بود میرسید. شراره خیره به آن مرد پلک نمیزد ، ذهنش او را به سالها قبل میبرد،خاطرات در ذهنش جان گرفته بود و زیر لب تکرار کرد: آره خودشه، اینکه...اینکه..اما خیلی خوشگل شده،یعنی اینجا متعلق به.‌‌... ادامه دارد 📝به قلم:ط_حسینی بر اساس واقعی @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا