⭕️ امیرالمؤمنین علی علیهالسلام:
● آگاه باشید من شب و روز، پنهان و آشکار، شما را به نبرد با این قوم دعوت کردم و گفتم پیش از آن که آنها با شما بجنگند با آنان نبرد کنید.
● به خدا سوگند، هیچ ملتی در خانه اش مورد حمله قرار نگرفت مگر اینکه ذلیل شد. اما شما مسئولیت جهاد را به یکدیگر حواله کردید و به یاری یکدیگر برنخاستید تا دشمن از هر سو بر شما تاخت.
● عجبا عجبا! به خدا سوگند که اجتماع اینان بر باطلشان، و پراکندگی شما از حقّتان دل را می میراند، و باعث جلب غم و غصه است. رویتان زشت و قلبتان غرق غم باد.
● به شما حمله میکنند شما حمله نمیکنید! با شما میجنگند شما نمیجنگید! اینگونه معصیت خدا میشود و شما رضایت میدهید!
📚 فرازهایی از خطبه ٢٧ نهجالبلاغه
#اف_بر_ادامهدهندگان_خط_جامزهر
#اف_بر_تردیدافکنان_در_انتقام
#اف_بر_تفوهکنندگان_به_تلهی_جنگ
@ranggarang
50.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 فیلم کامل بیانات امام خامنهای
ارواحنافداه
در دیدار پیشکسوتان
و فعالان دفاع مقدس و مقاومت. ۱۴۰۳/۷/۴
@ranggarang
🔴 آیت الله خامنهای برای آزادسازی قدس حکم جهاد عمومی صادر فرمودند
🔻حوادث لبنان و فلسطین هم جهاد فی سبیل الله است؛ یک کشور اسلامی یعنی فلسطین به وسیله خبیثترین کفار عالم غصب شده، حکم قطعی شرعی این است که بر همه واجب است تلاش کنند، کمک کنند؛ فلسطین را به مسلمانان، به صاحبان اصلیاش برگردانند؛ مسجدالاقصی را برگردانند.
@ranggarang
📷 تصاویری ویژه از حضرت آیتالله خامنهای در دوران دفاع مقدس
🌷 #هفته_دفاع_مقدس
@ranggarang
👌این حرف امروز اقا ، تحلیل نبود ،
بلکه #خبر_قطعــــــــی است.
✅ قطعاً جبهه مقاومت پیروز است به مدد الهــــــی.
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✔️🌷 این نوای جانسوز شهید نوجوان نادر دیرین است.
🍀 نه داد زد و نه بالا پایین پرید و نه دستی تکان داد.
🍃فقط تمام عشق و ارادت پاک خود را از نای حزین خود سر داد.
🍃تمام مجلس محو نوای جانسوز او و در دست اوست.
🌹شادی روح پاک و مطهر شهید والامقام نادر دیرین و همۀ شهداء و اموات صلوات🌹
شهید #نادر_دیرین
🌸🍃🇮🇷🍃🌸
هفته دفاع مقدس برهمه رزمندگان ۸ سال دفاع مقدس مبارکباد.
#دفاع_مقدس
#جنگ_تحم
@ranggarang
29.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹هفته دفاع مقدس با یاد و نام امام امت و شهدای عزیزمان گرامی باد.
فیلمی بسیار زیبا و دیدنی از دوران دفاع مقدس و حال و هوای رزمندگان اسلام در جبهه های حق علیه باطل با آهنگی شنیدنی و خاطره برانگیز از استاد شهرام ناظری.
🎙 میگذرد کاروان، روی گل ارغوان
قافله سالار آن، سرو شهید جوان
در غم این عاشقان، چشم فلک خون فشان
داغ جدایی به دل، آتش حسرت به جان
خورشیدی، تابیدی ای شهید
در دل ها، جاویدی ای شهید
میگرید در سوگت آسمان
میسوزد از داغت شمع جان...
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷✌️ این فرمانده دلیر و شجاع لشکر ایران عزیز را که فقط کمتر از ۴۰ سال از شهادتش میگذره، هیچکسی نمیشناسه
درود بر قهرمانان ۸ سال جنگ تحمیلی
🦋روحشان شاد و نامویادشان گرامی
#هفته_دفاع_مقدس
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه تعبیر قشنگی داره از مهربونی شهدا🥀
#هفته_دفاع_مقدس
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قابل توجه بعضیا که امروز تیکه مینداختن به رهبری میگفتن کجا آخه sرائیل شکست خورده ؟
حالا همین حرف رو مرشایمر دانشمند آمریکایی امروز زد که همان کلام رهبری است که فرمودند حزب الله پیروز است و sسرائیل شکست خورده است .
@ranggarang
رنگارنگ 🌸
قابل توجه بعضیا که امروز تیکه مینداختن به رهبری میگفتن کجا آخه sرائیل شکست خورده ؟ حالا همین حرف
کاش یک رسانه پر قدرت داشتم در دنیا فریااااد میزدم یادتونه همون روزهای اول ۷ اکتبر رهبری فرمودند اسرائیل شکست خورده میدان است ؟
بعد از ۱۱ ماه خودشون به حرف رهبری رسیدند.
حرف سِد علی اصلاً خطا نمیره
@ranggarang
#افزایش_ظرفیت_روحی 86
✅ یکی از راه های راحت تر شدن امتحانات الهی این هست که انسان بره در خونه ی خدا و به ضعف های خودش #اعتراف کنه.
همین که انسان به ناتوان بودن خودش اعتراف کنه خداوند متعال امتحاناتش رو آسون میکنه و کمک های مختلفش رو براش میفرسته.
🔸 اگه آدم اهل دقت باشه توی ...
#تنها_مسیر_آرامش
@ranggarang
#رمان
ازسیمخاردارنفستعبورکن
#قسمت_88
احساس کردم از این سردیام خوشش نیامد، چون لبخندش جمع شد.
مادرش خدارو شکر از جایش بلند نشد، من هم جلو نرفتم و از همانجا احوالپرسی کردم.
او هم تعجب کرد. مامان فکر می کرد به خاطر این که نمی خواستم از اتاق بیرون بیایم، اینطور رفتار می کنم.
هنوز چند دقیقه ایی از نشستنم نگذشته بود که شهداد خانم پرسید:
– خوب آقا آرش، خبر خوشتون چی بود؟
کمی جا خوردم، فکر نمی کردم مامان به آنها گفته باشد. سعی کردم دست به سرش کنم و گفتم:
– چیز مهمی نبود.
خنده ایی کردو گفت:
–آهان پس خصوصیه.
بالبخند زورکی گفتم:
–نه، آخه هنوز هیچی معلوم نیست...
یک لحظه از فکرم گذشت، اتفاقا گفتنش بهتر است، برای این که از دستشان راحت شوم. چون اصلا از این نیلوفر خوشم نمی آمد. هر دفعه یه مدل میزد دکور خودش را عوض می کرد. و احساس می کرد آخرت خوشگل هاست.
مامانم با چشم و ابرو اشاره ایی به من کردو گفت:
– بگو مادر، شهداد و نیلوفر جون که غریبه نیستند.
نگاه دلخوری به مامان انداختم و گفتم:
– راستش مامان جان خواستم بگم، توی دانشگاه از یه دختری خوشم امده. امروز ازش خواستگاری کردم...
احساس کردم با شنیدن حرفهایم همه وا رفتند، حتی مامانم.
یک سکوت چند ثانیه ایی باعث شد مامان کمی خودش را جمع و جور کند و بگوید:
–واقعا؟
خنده ایی کردم.
– منظورتون چیه؟
مامان با تعجب گفت:
– آخه اصلا چیزی نگفته بودی، یهو چی شد؟
ــ نه، مامان جان، یهو نبود. خیلی وقته...
از روی عمد می خواستم در مورد راحیل بیشتر بگویم،
–راستش قبلا یک بار ازش خواستگاری کرده بودم ولی جواب رد شنیدم. امروز برای بار دوم خواستگاری کردم. گفت خودش موافقه باید با خانوادهاش هم صحبت کنه...
همه با تعجب نگاهم می کردند. فکر کنم حرفهایم را باور نکردند.
مامانم با تعجب پرسید:
–چرا بار اول جواب منفی داد؟
خیلی خونسرد گفتم:
–خب دلایل خودش رو داشت دیگه...
مامان باشک و تردید نگاهم کردو انگار حرفم را جدی نگرفت و گفت:
–من برم چایی بریزم.
گفتم:
–شما بشین، من می ریزم.
موقع بلند شدن چشمم به نیلوفر افتاد. احساس کردم خیلی دمغ شد.
هنوز پایم به آشپزخانه نرسیده بود که شهداد خانم بلند شدو گفت:
– آرش جان زحمت نکش ما دیگه باید بریم. دیرمون شده.
مامان هاج و واج گفت:
–وا کجاشهداد جون؟ شام اینجایید.
ــ نه عزیزم کلی کار داریم. حالا یه وقت دیگه...الان باید زود برگردیم.
اصرارهای مامان نتوانست به نشستن مجابشان کند.
بعد از رفتنشان گفتم:
– مامان میشه زودتر شام بخوریم.
مامان عصبانی شروع به چیدن میز کرد.
شاید از این که قبل از هر تصمیمی با او مشورت نکرده ام ناراحت است. در سکوت غذایمان را خوردیم. بعد از مدتها به خاطر خبر خوبی که راحیل داده بود، یک دل سیر غذا خوردم.
ولی برعکس من مامان خوب غذا نخورد.
برای این که از فکرو خیال بیرون بکشمش پرسیدم:
–مامان جان حالا اونا اگه از خواستگاری کردن من خوشحال نشدن تعجبی نداره، شما چرا خوشحال نشدید؟
در حال جمع کردن ظرف ها گفت:
– خب بهمون شوک دادی. من اصلا فکرشم نمی کردم. تازه داشتم براشون مقدمه چینی می کردم واسه خواستگاری نیلوفر.
اونوقت تو یهو...
حرفش را بریدم و باتعجب گفتم:
–چی میگی مامان؟ بدون این که به من بگید؟ مگه عهد...
این بار مامانم حرفم روبریدو گفت:
– خب می خواستم بگم، البته حرفی که بهشون نزدم. شرایط نیلوفر خیلی خوبه مادر، هم بابای پول دار داره هم...
خنده ایی کردم وبی تفاوت به حرفهاش گفتم:
– ولی انگار مقدمه چینیتون کار خودش رو کرده بود، چون بد جور به هم ریختن.
مامان آهی کشیدو گفت:
– آره دیگه، وقتی تو خودسر...
حرف مامان رابریدم:
–مامان از شما بعیده، وقتی هنوز هیجی معلوم نیست چی بیام بگم.
مامان حرفی نزدوبه آشپزخانه رفت ولی بعدازنیم ساعت امد کنارم نشست وبالبخند گفت:
–خب از دختره بگو، چه شکلیه؟ چقدر درس خونده؟
اصلا چی شد که ازش خوشت امد؟ باباش چیکارس؟
با چشم های گرد بهش نگاه کردم.
– چه خبره مامان جان؟ نه به این که دوساعت چیزی نمیگید نه به این که ...
ــ بگو بهانه نیار، زود...
یکم در مورد راحیل با مامان حرف زدم و در آخر گفتم:
مامان فقط دعا کن مادرش جواب منفی نده.
مامان با اخم گفت:
– اصل کار پدرشه.
وقتی سکوتم را دید پرسید:
–نکنه پدر نداره؟
سرم را به علامت تایید تکون دادم.
باتعجب گفت:
–چی میگی؟ واقعا؟
ــ مامان جان من خودمم...
نذاشت ادامه بدم.
– همون دیگه، پس کی پشتیبان شما باشه. نه اون پدر داره نه تو... اصلا معلوم نیست این دختره از کدوم...
عصبانی شدم.
– مامان این چه حرفیه؟ راحیل فرشتس، خیلی با حیاو مودبه. من دختری رو تو دانشگاه مثل اون ندیدم.
@ranggarang