5.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📍زندهبهگور کردن اُسرای ایرانی 🥺
🔺خواهرم
خواهرم
خواهرم .....
حجابت را با هر قیمتی حفظ کن
و دشمن شادمون نکن با پوشش بد
این سرزمین امنیتش و آزادیش را مدیون این شهداست و راضی نشو خون این شهدا پایمال بشه ....
#تلنگر
#حجاب
#چادر_ارثیه_حضرت_زهرا_سلاماللهعلیها
🔹 شهدا دلها را تصرف میکنند .....
🔹 با ذکر صلوات نثار ارواح شهدا این پست را برای مخاطب هاتون هم ارسال کنید .
✨ الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@ranggarang
#تلنگر 🔔
✅پنج فـــــریب شیطان ‼️
1⃣هنـوز جوانـی ، خوش بگذران!
2⃣زندگی طولانے است می توانی هر چیزی را تجربہ کنے ، پس از آن لذت ببر!
3⃣هنگام عصبانیت ، آرام نمان؛ صبر ، کار انسانهای ترسو و بزدل است!
4⃣همه دارن این کار رو انجام میدن پس افراطی فکر نکن و به زندگی هیجان ببخش !
5⃣وای تو خیلے گنهکاری ، خداوند دیگر تو را نخواهد بخشید، پس بہ گناهانت ادامه بده...
#وسوسه_های_شیطان #راه_های_ترک_گناه
@ranggarang
#تلنگر
از عارفے پرسیدند...
از کجا بفهمیم در خواب غفلتیم یا نه؟!
او جواب داد:
اگر براے امام زمان کارے مےکنی، یه تبلیغی انجام میدهی و خلاصه قدمی برمیداری و به ظهور آن حضرت کمک میکنی،
بدان که بیداری.
و الّا اگر مجتهد هم باشی در خواب غفلتی
بیایید درخواب غفلت نباشیم🌹
@ranggarang
#داستانک
#تلنگر
💫قبری در مغازه
ابن بطوطه : در سفرنامه اش می نویسد: در شیراز سه روز بودم و این سه روز در مسجد جامع شیراز ماندم، مردم در این مسجد اعتکاف می کردند که این مسجد مربوط به ششصد سال قبل است
بعد رفتم بازار شیراز چشمم به دکانی افتاد که یک نفر نورانی اهل تقوی ظاهر الصلاح در آن نشسته قرآن می خواند،
رفتم نزدیک سلام کردم نشستم او هم پذیرایی کرد، گفتم شما اینجا چه می کنی؟
گفت: من شغلم تجارت است هرگاه مشتری نباشد قرآن می خوانم، نگاه کن فرشها را عقب زد دیدم قبر است،
گفت: این گور خودم است، کنار قبر خودم می نشینم برای خودم قرآن می خوانم، قبرم را در مغازه ام قرار داده ام که گول دنیا را نخورم.
💜 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 💜
#یاد_مرگ
#قیامت
@ranggarang
~🕊
#تلنگر💥
میگنآدمها
خیلـیشبیهڪتابهاییڪه
میخونند؛میشـن...
رفیق . . . !
نزارخاڪبخوره روۍتاقچه
اگرمیخواۍبندهواقعیباشی،
قرآنبخون وعملڪن
بعدشبیهاونۍمیشیڪهخدامیخواد...
"یکمبشیمشبیهشهدا":)✨🍂
@ranggarang
#تلنگر ✨🌹✨
قطره عسلی بر زمین افتاد، مورچه کوچکی آمد و از آن چشید
و خواست که برود اما مزه ی عسل برایش اعجاب انگیز بود،
پس برگشت و جرعه دیگری نوشید...
باز عزم رفتن کرد،
اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمی کند
و مزه واقعی را نمی دهد،
پس بر آن شد تا خود را در عسل بیندازد ،
تا هر چه بیشتر و بیشتر لذت ببرد...
🐜🐜🐜🐜🐜🐜🐜
مورچه در عسل غوطه ور شد و لذت می برد...
اما افسوس که نتوانست از آن خارج شود،
پاهایش خشک و به زمین چسبیده بود و توانایی حرکت نداشت...
در این حالت ماند ، تا آنکه نهایتا مرد...
🐝🐝🐝🐝🐝🐝
بنجامین فرانکلین می گوید:
دنیا چیزی نیست جز قطره ی عسلی بزرگ !!!
پس هرکه به نوشیدن مقدار کمی از آن اکتفا کرد ، نجات می یابد،
و آنکه در شیرینی آن غرق شد ، هلاک می شود...
این است #حکایت_دنیا ...
ایام شیرین تر از عسل به کام
#دنیا
#داستان_دنیا_مورچه_عسل_درباره_دنیا
@ranggarang
از شهـید بابایی پرسیدند :
عباس جان چه خبر ؟
چہ کار میکنی؟
گفت : به نگهـبانی دل مشغولیم
که غیر از خدا کسی وارد نشود
#تلنگر
شهید #عباس_بابایی
@ranggarang
#تلنگر
🔸هرحقی از دیگران بر گردنت باشد ،
تا ادا نکنی باب قرب و معرفت باز نمی شود.
خداوند رضایتش را در رضایت مردم قرار داده.
📚سید علی آقا قاضی(ره)
@ranggarang
3.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تلنگر
#استورے
شخصی به قصد تحقیر کردن؛
مورچه ای را آزار داد.
مورچه خندید و گفت:
ای انسان! مغرور نباش
کهتو درقبرت برایمن وعدهی غذایی بیش نیستی
👌در اوج قدرت، خودت را گم نکن و حتی به حیوانی هم به دیده حقارت نگاه نکن؛ چه برسد به انسانی
🌸امیرالمومنین عليهالسلام فرمودند:
خداوند ۴ چيز را در ۴ چيز پنهان نموده است و شاید تو ندانی
یکی از آن ۴ چیز ، این است:
خداوند ولىّ خود را در ميان بندگان خويش پنهان داشته است.
پس به هيچ بندهاى از بندگان خدا با چشم حقارت نگاه مكن كه شايد همان ( كسى كه به او بیاعتنا هستى ) ولىّ خدا باشد و تو ندانى.
📚خصال شیخ صدوق ، ج۱، ص۲۰۹
#در_محضر_اهلبیت
#یاد_مرگ
#قیامت
@ranggarang
#پندانه
✍ چه کشکی؟ چه پشمی؟
🔹چوپانی گوسفندان را به صحرا برد و به درخت گردوی تنومندی رسید.
🔸از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد كه ناگهان طوفان سختی در گرفت. خواست فرود آید، ترسید.
🔹باد شاخهای را كه چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف میبرد. دید نزدیک است كه بیفتد و دست و پایش بشكند.
🔸مستاصل شد و صورتش را رو به بالا کرد و گفت:
ای خدا، گلهام نذر تو برای اینکه از درخت سالم پایین بیایم.
🔹قدری باد ساكت شد و چوپان به شاخه قویتری دست زد و جای پایی پیدا كرد و خود را محكم گرفت.
🔸گفت:
ای خدا راضی نمیشوی كه زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی. نصف گله را به تو میدهم و نصفی هم برای خودم.
🔹قدری پایینتر آمد. وقتی كه نزدیک تنه درخت رسید، گفت:
ای خدا نصف گله را چطور نگهداری میكنی؟ آنها را خودم نگهداری میكنم در عوض كشک و پشم نصف گله را به تو میدهم.
🔸وقتی كمی پایینتر آمد گفت:
بالاخره چوپان هم كه بیمزد نمیشود. كشكش مال تو، پشمش مال من بهعنوان دستمزد.
🔹وقتی باقی تنه را سُر خورد و پایش به زمین رسید، نگاهی به آسمان کرد و گفت:
چه كشكی چه پشمی؟ ما از هول خودمان یک غلطی كردیم. غلط زیادی كه جریمه ندارد.
🔸در زندگی من و شما چند بار این حکایت پیش آمده؟😢🤔
#تلنگر
@ranggarang
از شهـید بابایی پرسیدند :
عباس جان چه خبر ؟
چہ کار میکنی؟
گفت : به نگهـبانی دل مشغولیم
که غیر از خدا کسی وارد نشود
#تلنگر
شهید #عباس_بابایی
@ranggarang
"حدیث قدسی"
جبرئیل به داود گفت:
ای داود! خداوند می فرماید:
به درستی که من صدای این کِرم را از میان سنگ درون دریا می شنوم، آیا تو گمان کردی صدای آن کس که مرا می خواند، از من مخفی می ماند؟!
(الجواهِرُ السَّنِیَّة ص ۱۷۵)
#تلنگر
#حرف_خیلی_قشنگ
@ranggarang