eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
35.1هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
#پرسش_اعضا ❣ سلام وخداقوت خدمت ادمین محترم واعضای خوب کانال ممنون میشم مشکل منو بذارید تا دوستان را
💚 سلام در جواب خانمی که قرار بوده زمین بنامش بزنن وحالا مشکل پیدا کرده، خانمی شما که الحمدلله باهمسرتون مشکل نداری فکرشو نکن ولی اگه خدای ناکرده مشکل داشتی و بخوای اقدام به گرفتن مهر کنی خانم مهریه حق زنه در موردی که تعییین نشده باشه هم به زن مهرالمثل تعلق میگیره(یعنی معادل مهریه که اطرافیان شما دارن) بنظرم زیاد خودتو درگیر نکن صبرکن و چیزی نگو که برات بد بشه 💛💛💛💛💛 سلام من در جواب اون خانمی که گفتن خانمای کارمند تو محل کار هواسشون باشه واقعا بهشون حق می دم من خودم یه آدم درونگرایی هستم زیاد اهل معاشرت نیستم تو محل کارمون خیلی اوقات می دیدم خانما و آقایون باهم خوش و بش دارن و وقتی من این طوری نبودم یه طورایی تو جمعشون بایکوت بودم و محلم نمی دادن خیلی از همکارای خانم به من می گفتن تو از شوخی خوشت نمیاد تو خودتو می گیری خب من از شوخی بدم نمیاد اما از هر و کر با مردا چرا بدم میومد خلاصه من شده بودم تافته جدا بافته اونا باهم صبحانه می خوردن من خونه صبحانه می خوردم چایی ام می‌آوردم سر میز خودم خلاصه سکوت مطلق و برام رنج آور بعدش خدایی که بالاسره هوامو داشت و کارم شرایطش طوری شد که من از تو خونه انجام بدم و کارا رو ارسال کنم این طوری خیلی راحت ترم درسته حقوقم پروژه ای شد و شاید کمی کمتر ولی بلحاظ روحی خیلی بهترم تو خونم دستم آزاده هر وقت که بخوام کار می کنم بیشتر شبا که همه خوابن بکارام می رسم و فکرم آرومتره مقصودم اینه خیلی جاها تو محیطهای کاری اینو دیدم و متاسفانه اگر بخوای همرنگ جماعت نباشی بایکوت می شی من حال اون خانم رو درک می کنم که حساس شده اما عزیزم زیاد اهمیت نباید بده چون هر چی شوهرشم سوال پیچ کنه قبحش بیشتر می شکنه و اعتماد به نفس شوهرشم الکی می ره بالا فکر می کنه واقعا خیلی جذابه واسه زنای همکارش و اگه چیزیم نباشه اون خانم با این رفتار خودش شاید شوهرش رو هول بده وسط یه رابطه باید سعی کنه اصلا به روی خودش نیاره آخه یه چیزم بگم اگه یه موضوعی بود شوهرش نمیومد همه رو بذاره کف دست زنش مردا اگر انگی بهشون باشه اکثرا مخفی کاری می کنن باید سعی کنه دلشو آروم کنه و با توکل بخدا به زندگیش برسه ان شاءالله وقتی شوهرش دید این موضوع اهمیت واسه خانمش نداره کمتر تعریف کنه چله سوره نور برداره برای اصلاح رفتار همسرش ان شاءالله جواب می گیره عزیزم 💚💚💚💚💚💚💚 سلام به خانمی که ۲تادخت ۶و۸ساله دارند،،ودوست دارندبچه سومشون پسرباشه خانم دعای معراج بخون قبل حاملگیت هرشب بخون نیت کن پسرمیشه من خودم بادعای معراج خوندم قبل حاملگیم ک پسرشدبچم،،ممنون 💚💚💚💚💚 سلام جهت پسردار شدن دعایی تومفاتیح الجنان هست که درچهارماهگی شما با همسرتان وضوبگیرین همسرتان دستش روسمت پهلوی راستتون بزاره وایت الکرسی روبخونه بعدبگه خدایا اسمشو محمد گذاشتم تومفاتیح نوشته دعاجهت حمل پسر 💚💚💚💚💚 سلام درجواب خانمی که گفتن قصد بارداری دارن میخوام بگم به هیچ عنوان واکسن نزنند چون واقعا عوارض داره
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
#بخش_سوم صورتم رو خشک کردم و از در دستشویی خارج شدم. کامران از در همون اتاق داشت خارج می شد که من
از حرفای ژاله اصلا خوشم‌ نیومد. نمیدونم چرا اما انگار از اینکه من با کامران تموم کرده بودم خوشحال بود. کامران هیچ وقت از ژاله خوشش‌ نمیومد میگفت خیلی حسوده حواست بهش باشه. الان دقیقا همین حس بهم دست داد. کم کم توی بخش پیچیده بود که ما دیگه با هم نیستیم. مدام از همه زخم زبون میشنیدم. دیگه خسته‌ شده بودم از حرفای که مدام پشت سرم میشنیدم. هیچ کس کامران رو‌ مقصر نمیدونست... همه فقط به من تیکه مینداختن.. انگار که اون خیلی از من بالاتر بوده و این من بودم که باختم.. مجبور بودم همه رو تحمل کنم و به روی خودم نیارم. تا اینکه یه روز توی بخش مشغول معاینه مریض ها بودیم.. سر یک بیمار من و ژاله بحثمون شد و ژاله جلوی همه ی مریض ها و پرستارها برگشت با صدای بلند به من گفت: -بی‌ خود نیست دکتر دهقان ولت کرده.. تو‌ هیچی نیستی جز یه مشت ادعا.. هیچ کس‌ نمیتونه این اخلاق گندت رو تحمل کنه. حرفاش مثل سیخ داغی بودن که بهم فرو ‌میکردن. از عصبانیت داشتم آتیش میگرفتم اما خودم رو کنترل کردم که عکس العملی نشون ندم.. نمیخواستم بیشتر از این جلو ‌بقیه این بحث رو‌ ادامه بدم. با عجله از در اتاق اون بیمار بیرون اومدم. باز هم نگاهم به اون نگاه افتاد.. روم و اون طرف کردم و رفتم سمت حیاط.. تا تونستم گریه کردم.. دلم واقعا شکسته بود.. صداش رو‌ شنیدم.. حتی صمیمی ترین دوستم هم راجع به من این فکر رو‌ میکرد... یکی از پرستار ها اومد پایین توی‌ حیاط پیشم و بهم گفت: -شکوفه جان خودت رو‌ ناراحت نکن. ما همگی هم شما رو‌ میشناسیم هم ژاله رو. اینکه شما چرا به هم زدید به خودتون ربط داره و‌ مسئله شخصی هست.. اما از من به شما نصیحت پیش یه مشاور برید و باهاش حرف بزنید. آدم گاهی اوقات با غریبه ها بهتر میتونه حرف بزنه و دردش رو‌ بگه. اون هم میتونه کمکتون کنه. حرفاش من و یاد حرفای اون روزِ اون بیمار انداخت. همون نگاه آشنایی که امروز ‌هم باهاش رو به رو‌ شدم. درسته امروز چهارشنبه هست و اون اینجاست. از سر جام بلند شدم و به سمت اتاقش رفتم. همین طور با لبخند نگاهم میکرد. منم چیزی نمیگفتم. باز رفتم سمت پروندش و شروع به ورق زدن کردم. در همین حین اون گفت: -می دونستم میای. +از کجا؟ -حرفای اون دختره خیلی بد بود.. خوب تونستی چیزی بهش نگی. +من مثل اون نیستم.. فقط حرمت چند سال دوستیمون رو نگه داشتم. -همه میگن حیف دکتر دهقان بوده که با تو بوده.. +آره.. این چند روز زیاد این حرف رو شنیدم. -چرا این حرف رو‌ میزنن.. واقعا حیف تو‌ هست که بخوای با اون باشی.. به نظرم بیشتر به نفعت شد. +نمیخوام راجع به این چیزا حرف بزنم. -پس چرا اومدی اینجا؟ +نمیدونم.. حس کردم شاید اینجا آروم‌ شم.. هیچ کس‌‌ و هیچ جا نمیتونه آرومم کنه. -طبیعیه. تو الان باید این دردها رو‌تحمل کنی و دورَش رو بگذرونی.. به این زودی که یادت نمیره. +تو‌ به مریض هاتم اینطوری مشاوره میدی. -مگه تو‌ مریضمی؟ +فکر کن هستم. -پس از قبل برای مشاوره باید هماهنگ میکردی. +چه مشاور بداخلاقی -خانم دکتر یه ذره به حال و روز من نگاه کن.. من کسی بودم که هر روز صبح میرفتم دفترم تا شب کار میکردم.. بد از کار ورزش میکردم.. میومدم خونه پرونده هام و ‌مرور میکردم.. وقت سر خاروندن هم نداشتم چون واقعا عاشق کارم بودم.. اما الان ببین.. باید بشینم اینجا مدام در و دیوار نگاه کنم.. بعدش برم خونه تا چند روز بالا بیارم و از سر جام نتونم بلند شم.. همه به چشم ترحم بهم نگاه کنن و مدام نشون بدن چیزیم نیست و دلداریم بدن.. کاش مشکل منم الان فقط این بود که عشقم رو از دست داده بودم... یک لحظه فقط خودت رو جای من بذار.. اون وقت روزی صدبار خدا رو شکر میکنی که سالمی و بزرگترین دردت از دست دادن دکتر دهقانه. +متاسفم.. اشتباه کردم اصلا اومدم اینجا. از در اتاق اومدم بیرون. حرفاش مغزم رو‌ شدیدا درگیر کرده بود. یک لحظه هم از فکرش بیرون نمیرفتم.زحرفاش کاملا درست بود.. واسه همین هم اون لحظه هیچ جوابی براشون نداشتم... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❣ سلام من خیلی دیر به دیر عصبی میشم ولی وقتی هم عصبی بشم خیلی رفتار تندی دارم. مثلا امروز دارو خانه بودم ی خانمی گفت ک ما خیلی وقته وایسادیم چرا شما نسخه رو تحویل دادید منم به حالت تندی گفتم نسخم تحویل دادم ببینم داروهارو داره یا نه یا مثلا داخل اتوبوس رانتده دوبار منو جابه جا کرد بار اخر با تندی گفتم اینجا بشینم دیگه منو جابه جا نمیکنی؟؟😡 خیلی بدم میاد از این رفتارم به خاطر همین سعی میکنم کمتر با مردم بحث کنم چون خیلی تند میشم 😩😩نمیتوانم مثل بقیه با شوخی حرفم بزنم سریع تند میشم . لطفا بگید چیکار کنم. ممنون از همیگتون❤️❤️❤️ 💚💚💚💚💚💚 ...سلام، ۷ سال میشه که یه پسرمذهبی و از خانواده اسمو رسم داری بهم قول ازدواج داده، حتی جلو حرم امام رضا، جلو خوده امام رضا از من خواستگاری کرد، وقول داد تا شاهرگش پام بمونه، خیلی عاشق اشم، واون هم میگفت من بیشتراز تو عاشقم،منم عشقش رواز اعماق وجودم باورکردم،تواین ۷ سال هرچی گفت رو اطاعت کردم،من یه لحظه هم فکرنکردم به اینکه اگه زیر حرفاش بزنه چه بلایی سرم میاد فکرمیکردم هیچوقت زیر قولش نمیزنه،بعد بهونه اوردکه مادرم راضی نمیشه ولی هرجور هست راضیش میکنه، تا اینکه عیدامسال گفت برج ۹ هرجورهست میاد،یکماه پیش گفت برج ۷ میام تا حضوری همه حرفامو بگم، منم لحظه شماری میکردم واسه روزی که ببینمش،هیچ مشکلی بینمون نبود، کلی وعده وعید سوپرایز بارها هم بهش گفتم خوب فکراتو کردی پشیمون نمیشی مامانت راضی میشه، گفت نگران هیچی نباش من حلش میکنم....بعد یهو گفت ما به دردهم نمیخوریم انگار دنیا خراب شده رو سرم، درصورتی که کامل شرایطمو میدونست که پدرومادرو برادرم مریض ان من تاچشم باز کردم زجر کشیدم وتمام امید و دلخوشیم اون هستش،،برای اون انگار هیچ اتفاق مهمی نیفتاده راحت بلاک مسدود تمام.... ولی من انقدر حالم بده حتی خواب به چشمام نمیاد، هرچی خداو امام رضا رو صدا میزنم،،، من حتی داداشمم تازه فوت کرده، دوتا داغ همزمان برای منکه سالهای زندگیمو زجر کشیدم درد بزرگی هستش،حتی دلیل کارش روهم نگفت، سالها ذهنم درگیراین خواهد بود که دلیلش چی بود کاش دلیلش رو میگفت،،،میخوام ازطریق این کانال دوستان بهش بگن که چه ضربه بدی بهم زد میدونم که میخونه، شاید وجدانش بیدار شه،یکی پیداشه باهاش حرف بزنه، بهش بگه من چه گناهیی کردم که تاوانش بایدنابود شدنم باشه، مگه توقول دادی همه جوره پشتمی،توکه اینقدربه خودت مطمعن بودی،چراباید با احساس یه دختر پاک که هیچکس رو غیرتونداشت بازی کنی پیشاپیش ممنونم از همدردیتون، بگما از ارتباطمون خانواده ها خبر داشتن حتی اینکه تلفنی حرف میزدیم جلو بقیه اعضای خانواده بود 💚💚💚💚💚💚💚💚💚 سلام به مدیر و اعضای محترم من نت ورک محصولاتی در واتساپ هستم اما همسرم مخالفت میکنه و میگه اگه مشکلی پیش بیاد چی میخوای جواب بدی ؟موندم چه کارکنم ! ادامه بدم یانه راهنمایی کنید ممنون ایدی ادمین👇🏻🌱 @baharakjan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
#پرسش_اعضا ❣ سلام من خیلی دیر به دیر عصبی میشم ولی وقتی هم عصبی بشم خیلی رفتار تندی دارم. مثلا امر
💚 سلام در مورد اون خانمی که گفتن دیر به دیر عصبانی میشن باید بگم که عزیزم ببین اول اینکه منم مثل شما بودم از کسی ناراحت یا عصبانی میشدم روی خودم نمیاوردم تا اینکه این ها همه جمع میشد بعد یه دفعه فوران میکردم ببین ناراحتی یا عصبانیت تو همون لحظه که اتفاق میوفته بروز بدی با شدت کمتر خیلی بهتر از اینکه که یه دفعه فوران کنه و بعدا برات مشکل اعصاب و خیلی چیزای دیگه پیش بیاره دفعه بعد که عصبانی شدی چیزی نگو سعی کن جلو خودتو بگیری یا اگه هم گفتی تا اخر خودتو خالی کن حتی اگه شده بزنی همه چی رو داغون کنی یا بری یه جایی داد بزنی یا هر چیز دیگه فقط این انرژی که مال عصبانیت ت هست رو خالی کن بعد اون آروم میشی و دیگه اجازه نده عصبانیت هات روی هم جمع بشه چون این جوری خیلی بد تره 💙💙💙💙💙 اون خانمی که گفتن همسر شون مخالفه و گفته که مشکل پیش میاد به نظر من نباید به کار شون ادامه بدن چون اگه مشکلی پیش بیاد واقعا اصلا روی حمایت همسر شون نمیتونن حساب باز کنن و این واقعا بده حتی ممکنه این مخالفت یه فاصله بین شون بندازه چون آقایون یه چیز رو چند بار میگن وقتی میبینن فایده نداره نمیگن اون موقع که مشکل میشه تا اخر عمر میزننن تو سر آدم به نظرم کار تو ول کن بهش بگو دوست داری کار کنی اگه موافقه که بزاره بری سر کار کاری ام باشه که اونم موافق باشه اگه نیست هم ماهیانه یه مبلغ از حقوق خودشو براتون واریز کنه و بده به شما 💚💚💚💚💚 سلام، دختر خانمی که پیش حرم امام رضا بهش قول ازدواج دادن و منصرف شدن، عزیزم به خدا توکل کن و به خودش بسپار، شاید همون بهتر که بهم خورد و قسمت هم نبودین، چه بسا اگه میرفتی تو زندگیش چون خانوادش موافق نبودن بیشتر اذیت میشدی و کارت به طلاق می کشید و بیشتر عذاب میکشیدی، شاید حکمتی توش بوده، ما که سر از اسرار خدا در نمیاریم دیگه فراموشش کن، کسی که 7 سال شما رو علاف کرده بدردت نمیخوره عزیزم خیلی سختی کشیدی، خدا رحمت کنه برادرتو و به خانوادت سلامتی بده، امیدت به خدا باشه، از امام رضا بخواه دلتو آروم کنه و یه خواستگار خوب ازش بخواه، بی جوابت نمیزاره ان شاءالله که خوشبخت بشی🤲♥️ 🧡🧡🧡🧡🧡 سلام ادمين جان برای خانمی که ۷ سال با اطلاع خانواده با پسر مذهبی برای آشنایی ازدواج در ارتباط بودن،عزیزم خوشحال باش که این رابطه رو بهم زد،چون اون پسر اختیارش دست مادرشه،پس نمیتونه یه زندگی رو اداره کنه،چرا تا حالا براش صبر کردي؟؟چرا خانوادت تو رو متوجه انتخاب اشتباهت نکردن؟؟کسیکه از قسم و قول پیش امام رضا شرم نمیکنه،یعنی تعهد نداره،مسئولیت پذیر نیست،فقط بگو خدایا شکرت و غصه نخور انشاءالله همسر مؤمن و مسئولیت پذیری خدا نسيبت کنه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••
😍❣ من و مادر بزرگم بزرگ کرد خرجمم عموهام میدادن هر کدوم چند سر عايله داشتن منم شده بودم بار سنگین براشون برای همین از شونزده سالگی بعد مدرسه میرفتم سرساختمان کارگری. درسمم خیلی خوب بود دوست داشتم مهندس بشم از این مهندسهایی که میومدن سر ساختمان میدیدمشون دلم پر از حسرت ميشد. يكيشون خیلی کمکم کرد کتاب کنکور برام میاورد راهنماییم میکرد. با کمک اون و تلاش خودم عمران قبول شدم یک دانشگاه خوب اونم همون سال اول . ولی تو دانشگاه اصلا اعتماد به نفس نداشتم سرو وضع و لباسم خوب نبود همش احساس میکردم بچه ها مسخره ام میکنن مخصوصا دخترها. یک جوری اخرين نفر میرفتم تو کلاس اولین نفر میومدم بیرون که با کسی ارتباط نداشته باشم شنیده بودم یکی دو بار پشت سرم میگفتن پسر غير عاديه. یک دختره هم تو کلاسمون بود خوشتيپ خوشکل ماشينم داشت یک پراید کره ایی هاچ بک که دم در دانشگاه پارک میکرد به قول بچه های امروز کراش همه پسرهای دانشگاه بود منم یواشکی ازش خوشم میومد ولی برای من بینهایت دست نیافتنی بود ترم دوم دانشگاه بودم اوضاع همون جوری بود یک روز که کلاس نداشتم از صبح سر ساختمان بودم وقت نهار با همون لباس کار رفتم نون بگیرم یک دمپایی پاره پوره بدون جوراب پام بود کمر شلوارم و با یک نوار از گونی سیمان بسته بودم تا حد ممکنم گچی خاکی بودم شانس من داشتم نون ها رو باد میدادم که همون دختره جلوم ظاهر شد با یک سری از دوستهای شیک وپیکش بود من داشتم دنبال راه فرار میگشتم اومد نزدیک جلوی اون همه ادم مخصوصا دوستهای شاخش با من سلام علیک کرد خیلی هم مودب بود منو به اونها معرفی کرد گفت شاگرد اول دانشگاهمون همش منتظر بودم تمسخری چیزی ازشون ببينم ولی همشون خیلی مودب بودن حتی خودش خیلی خودمونی كله نون و کند خورد شاید کارش خیلی خاص نبود ولی همون گپ و گفت کوتاه دوستانه باعث شد اعتماد به نفس پیدا کنم بعد اون سعی کردم یکم با بچه های دانشگاه ارتباط بگیرم تازه فهمیدم اوضاع خیلی هاشون مثل خودمه خیلی ها خوابگاهی بودن یک دونه نیمرو رو نصف میکردن میخوردن دوستی با همسالهام باعث پیشرفتم شد خوشروتر شدم مهندسهای ساختمانمون بهم کار بالاتر دادن ولی همچنان با اینکه عاشق دلخسته بودم روم نمیشد بهش بگم هنوز اونو بالاتر از خودم میدیدم. بعد تمام شدن دانشگاه هنوز باهم در ارتباط بودیم به بهانه کار و اینها شاید ماهی یک پیامک بهش میفرستادم بیشتر جرات نداشتم ولی بدون استثنا کار هر شبم این بود که اولها فيسبوك بعدها وایبر و تلگرام و اینستاش و با دلواپسی چک کنم میترسیدم کسی بیاد تو زندگیش سال نود چهار تونستم پروانه امو بگیرم یک کار با حقوق بالا تو خارک بهم پیشنهاد شد قبول کردم بهش زنگ زدم خداحافظی کنم گفت قبل رفتن بيا همو ببینیم شب تو رستوران نشسته بودم جلوش از ناراحتی پشت هم چرت و پرت میبافتم بهم یهو دیدم چشماش خیس شد گفت میری دلم برات تنگ میشه اینو که گفت طاقت نیاوردم راز دلمو بی مقدمه بهش گفتم فهمیدم اونم دوستم داره گفتم من در حدت نیستم گفت اره خیلی بالاتری من رفتم خارک دو سال کار کردم پول خوب جمع کردم تو این مدتم مرتب با هم ويديو کال میکردیم میومدم تهران هر روز میدیدمش تا اینکه حدود چهار سال پیش بلاخره تونستیم با هم ازدواج کنیم. از زبون خانمشون: من همون روزهای اول که تو دانشگاه دیدمش ازش خوشم اومد بچه جدی و مودبی بود هرچند که آدم گریز بود ولی اون روز که با اون سر و شکل تو نونوايی ديدمش درجا عاشق غيرت و دست های کارکرده اش شدم فکر نمیکردم اون از من خوشش بیاد هیچی نشون نمیداد فقط یک دوست خوب برام بود گاهی اینقدر رسمی پیام میداد که از عصبانیت گریه ام میگرفت تا اون شب که رفتيم شام خداحافظی طاقتم تموم شد همین که با من تو یک شهر بود خودش دلگرمی بود با اینکه زیاد نميديدمش ولی اون عين خيالش نبود وراجی میکرد برای خودش تا اینکه دید داره گریه ام میگیره بی مقدمه گفت دوستت دارم وقتی فهمیدم این همه مدت دوستم داشته ولی نمیگفته فقط دلم میخواست بزنمش. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••
💚 سلام ستاره جون خواهشا مشکل منم بزارید من تو11سالگی نامزد شدم و تو13سالگیم عروسی کردم الان 3ساله عروسی کردم درسته با خواست خودم ازدواج نکردم ولی خب دوسش دارم توحاملگیم پیاماشو بادوستش دیدم درمورد ی زن بود بهش گفتم قسم خورد حتی داد بادوستشم حرف بزنم دوستشم گفت که اونکارو نکرده ولی کاراش مشکوکه 19روزه زایمان کردم تو10روزگیم ول کرد رفت بهونه اورد ماشهرستان زندگی میکنیم و شوهرم کارش تهرانه دیگه نمیدونم چیکار کنم خیلی فرق کرده تروخدا پیامموبزارید توکانال به راهنماییتون نیاز دارم 💚💚💚💚💚💚💚💚 سلام وقت بخیر لطفا سوال منو توی کانال بگذارید من یه دختر سیزده ساله هستم و برای رفع موهای زائد بنظرتون از چی استفاده کنم از ژیلت و تیغ موبر استفاده کردم ولی نتیجه ای نگرفتم و وقتی ژیلت استفاده میکنم جوش و خارش دارم و تازه یه مشکل دیگه هم دارم اینه که همه همسن های من موهای دست و پاشون رو میزنن منم دوست دارم اینکار رو انجام بدم ولی مادرم اجازه نمیده هر کار میکنم راضی نمیشه بنظرتون چیکار کنم ممنون میشم راهنماییم کنید♥ 💚💚💚💚💚💚💚💚 سلام بین دوراهی موندم ب راهنماییتون احتیاج دارم.توی خونه سه طبقه زندگی میکنم با دوتاجاری .خداروشکرهیچ مشکلی نداشتم باشوهرم،ولی ی جاری دارم وقتی باهاش دردودل میکنم باهام حرف میزنه نمیدونم ازروی حسادته اینجورحرفارومیگه یاازروی دلسوزی..مثلاخواسم ارایشگاه بزنم زودترازمن روبراه کردخواسم کارتتوبزنم رفت زودترازمن کلاساش یادگرفت الانم میخوام برم واس گواهینامم همش بهم میگه من میرم میگیرم حالا چ فرقی میکنه من داشته باشم یاتو بعدشم من ی چیزایی بلدم تاتویادبگیری طول میکشه درصورتی که ماشین ازخودمه..من شوهرم نمیزاره تنهاجایی برم خودمم عادت دارم باخودش برم جاریم میادپیشم میگه ببین بهت اعتمادنداره بادوتا بچه،قهرکن بروخونه بابات بزار بعدآزادت میزاره هرجابری خیلی تحریکم میکنه..یابهش میگم پول توجیبی بهم کم میده میگه باهاش جروبحث کن بزار ب خواسته ات برسی.منوببین چجوری شوهرم ازم میترسه درصورتی که هرچی بخوام خودش میخره.یامیادپیشم میگه فلانی ببین چقدرخوشه توهم خوشی داری آخه نمیزارتت تاسرکوچه بری توپیرشدی.باز باشوهرم جروبحثم میشه واقعانمیدونم این حرفایی ک میزنه من اگ قهرکنم برم خونه بابام آیاشوهرم درست میشه ؟؟یابدترمیشه؟؟همش میگه تومثل خواهرمی ولی بعدهر حرفاش باشوهرم اینقد دعوامیکنم وجروبحث.نمیدونم چیکارکنم از ی طرف شوهرم بعدازدعوابهم میگه آخه واست چی کم گذاشتم😞از یه طرف دیگه جاریم اسرارداره من برم قهرکنم خونه بابام ب امیداینکه شوهرم درست بشه منوبزاره تنهابرم بیرون یابهم خرجی بده.. 💚💚💚💚💚💚💚💚 سلام ستاره جان پیام منو داخل گروه نزاشتین لطفا خاهش میکنم این رو بزارید چجوری ابروهام و پرپشت کنم واینکه صورتم جوش سرسیاه و منافذ باز کوچک داره چکاار کنم بره واینکه اگر کسی شماره مشاوره رایگان درمورد رشته تحصیلی داره لزفا شماره اشو بده دوتا سوال داره بپرسه ایدی ادمین👇🏻🌱 @baharakjan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••
❣ یک وقت هایی آدم ها از درون راه می افتند و می روند و دور می شوند و دورتر... بدون اینکه کسی بفهمد! علایم خاصی ندارد این رفتن ها، فقط یکهو به خودت می آیی و میبینی که رفته اند و آنقدر دور شده اند که دیگر دستت هم بهشان نمی رسد! فقط قبلش دور ایستادن ها و تماشا کردن هایشان و هر ازگاهی تلنگر زدنشان را شاید حس کرده باشی و شاید هم نه! به خودت می آیی و میبینی انقدر سرت گرم بوده و خیالت راحت بابت داشتنشان که خاطرت نبوده با حرف خشک و خالی نمیشود ماندنی ها را نگه داشت و عمل اگر نباشد، خلاصه یکجایی راه پیش رو به بن بست می رسد و برایشان، برای داشتنشان اگر نجنگی، از بودنشان کوتاه می آیند و می روند که نباشند و حواست نبوده اگر گلت کاکتوس هم باشد، سالی دوبار آب دادن را حتما لازم دارد دیگر! بعضی رفتن ها عین حق و حقیقت اند؛ مسخره است دست و پا زدن برای برگرداندن کسی که تا بود، تفاوتی با گلدان و میز اتاق نداشت و فرقی با رهگذر توی کوچه نمی کرد! این رفتن های لعنتی از آن جایی شروع می شوند که می گذاری جایت را فاصله ها بگیرند و فاصله هارا آهنگ ها و شاید هم  آدم های غریبه پر کنند و کم کم بشوند آشنا و خاطره بسازند! از آنجایی پا میگیرند فاصله ها که با خودت می‌گویی بگذار قدم اول را او بردارد، او بیاید، اوبگوید، او بخواهد... او... و وای از آن روزی که او هم خسته شود و بایستد و فاصله بیاید روی فاصله و بشود جدایی! این رفتن ها دیگر راه برگشتی ندارند، آنقدری که حرمت خاطره های خوب، دوستت دارم های گذشته، قول و قرارها و حتی تعهدهای داشته و نداشته هم نمی تواند از دست رفته ها را برگرداند! دلخوش نباشید به خیلی از بودن های ظاهری... تکانی بدهید به خودتان و روابطتان... یک وقت هایی آدم ها از درون راه می افتند و می روند و دور می شوند و دورتر... بدون اینکه کسی بفهمد! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••
روز بخیر 🌻🌞 🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨ ⎾@ranjkeshideha ⏌ ••-••-••-••-••-••-••-••
🧡💚 🏹 فروردین 🏹 🛎با شخصی روبرو میشوید و از نظر احساسی بسیار تحت تاثیر قرار می گیرید نیازی نیست این حس را از کسی و یا از او پنهان کنید. 🏹 ارديبهشت 🏹 🛎بزودی با افرادی آشنا خواهيد شد که میتوانند تاثیر شگرفی بر روی نحوه زندگیتان بگذارند.بای کمی احتیاط کنید تا با ندانم کاری مشکل برای خود پدید نیاورید. 🏹 خرداد 🏹 🛎قبل از اینکه از امری مطمئن نشدید قضاوت ناعادلانه ای درباره آنها نداشته باشید زیرا این امر موجب سرشکستگی آنها خواهد شد. 🏹 تیر 🏹 🛎مشکلاتی در خانواده بوجود میاید و ممکن است جر و بحثی با آنها داشته باشید بهتر است مشغله های کاری را وارد زندگی شخصی خود نکنید. 🏹 مرداد 🏹 🛎نباید به نظرها و سخنان منفی دیگران توجهی نشان بدهید و حرصتان را سر دیگران خالی کنید اگر کمی به اعصايتان مسلط باشید همه چیز راحتتر خواهد شد. 🏹 شهریور 🏹 🛎اگر کمی برخوردتان را با مردم بهتر کنید و با غرور و نخوت با دیگران برخورد نکنید مطمئن باشید که محبوب دل همگان خواهید شد. 🏹 مهر 🏹 🛎مشکلی که مدتها گريبانگيرتان شده بزودی برطرف خواهد شد و شما را خاطر جمع خواهد کرد مراقب باشید تا دوباره به چنین دردسری برنخورید. 🏹 آبان 🏹 🛎 در نظر دارید عمل متهورانه ای را انجام بدهید که در جهت شیوه زندگیتان بسیار تاثیرگذار است پس بهتر است خیلی مراقب باشید و با تفکری صحیح اقدام به عمل کنید. 🏹 آذر 🏹 🛎 نباید برای از دست دادن کسی که به او عشق ميورزيديد باشید چراکه او فرد مناسبی برای شما نبوده و موجب ناراحتی فراوان شما خواهد شد. 🏹 دی 🏹 🛎 نباید با هر اشتباهي که از فردی میبینید تمام خوبی های آن را بدست فراموشی بسپارید زیرا انسان جایزالخطاست و خود شما هم کاستی هایی دارید. 🏹 بهمن 🏹 🛎بعضی از کارها و تصمیم ها را نمیتوان تغییر داد پس مراقب باشید که در زندگی مرتکب چه اعمالی میشوید زیرا سهل انگاری در این مورد میتواند شما را وارد مشکلاتی جدی بنمايد. 🏹 اسفند 🏹 🛎درست است که عاطفه و احساس داشتن بسیار خوب است اما نباید از توجه عقل و منطق هم بازماند زیرا گاهی اوقات احساسات لطیف شما میتواند منجر به بروز مشکلات شدیدی بشود. ‌‌‌‌  ─┅─═ঊঈ♥️ঊঈ═─┅─ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
#پرسش_اعضا 💚 سلام ستاره جون خواهشا مشکل منم بزارید من تو11سالگی نامزد شدم و تو13سالگیم عروسی کردم ا
💚 سلام اون خانمی که جاریش تحریکش میکنه گلم ببین زن عموی من که جاری مادرم میشه یه مدت باهم‌ خیلی خوب شده بودن و همش غیبت خانواده پدرم رو میکردن‌و درد دل و ..... مادرم بهش خیلی اعتماد داشت همه چی بهش میگفت ... من همیشه به مادرم میگفتم که با این خانم کاری نداشته باش عاقبت نداره ... اما مادرم حرف به گوشش نمیرفت یه جریانی شد که زن عموم باید جلوی خانواده پدرم یه مسئله ای رو میگفت اما پشت مادرم در نیومد و مادرم مقصر شد .... مادرم خیلی ضربه‌ دید و این رو هم‌بگم که بعد سر یه جریانی که سر موضوع زن عموم بود کار به جدایی مادر و پدرم کشید ... خواهش میکنم که به این دوستی خاله خرسه پایان بده اما نه جوری که کلاااا قطع رابطه کنی و اختلاف ها زیاد شه مثلا کمتر برو و بیا اصلا به حرف هاش عمل نکن ... به نظرم شوهرت دوستت داره اخه وقتی میگه که من برای تو چی کم گذاشتم یعنی توی خیال خودش بهت اهمیت میداده که از نظر اون‌چیزی برات کم نذاشته .. برو همین امشب با شوهرت خیلی اراااام حرف بزن عذر خواهی کن که بدخُلقی کردی و بگو دوستت دارم... به فکر بچهات باش به فکر زندگی که به سختی به دستش اوردی باش .. الان اگه بری خونه پدرت هیچی درست نمیشه مطمئن باش ..بیشتر شوهرت رو هم جری میکنی برات دعا میکنم که ارام بشی امیدوارم تجربه ی من به کارت بیاد ... برای تعجیل در ظهور مولا صلوات 🍃🦋🍃 💛💛💛💛💛 سلام ادمين جان برای خانمی که توی دوراهی مونده که به حرف جاریش گوش بده بره قهر یا نه،گلم به نظر من اصلا به حرف جاريت گوش نده،خودت میگی بخاطر حرفاش دعواتون میشه،ازکجا میدونی از دعوای شما خوشحال نميشه؟؟کارای جاری شما از حسادته،اگه نيتش این باشه که بین شما و شوهرت دعوا بندازه تا دختر فامیل یا دوست خودش رو برای شوهرت بگیره چی؟؟ منم یه جاری دارم خیلی کارا واسم انجام داده ومن منکر محبت هایی که بهم کرده نیستم،اما ذاتا حسوده خدا نکنه،جایی من از اون سرتر باشم،اصلا بهم توجه نمیکنه،منم ساده بودم اوایل خیلی درد دل میکردم پیشش،اما دیدم یه وقتابین من و شوهرم با کارا وحرفاش اختلاف میندازه،مثلا با من عکس نمیگرفت اما در نبود من،کنار شوهرم عکس ميگرفت. ایندفعه که جاریت گفت شوهرم ازم ميترسه،بگو آخه من از مرداي با ابهت خوشم میاد،خوشم نمیاد شوهرم زن ذلیل باشه،بعد اون روی خودشو نشون میده. از این به بعد نگو شوهرم پول کم میده،بگو همیشه خوب ترین هارو ميخره،من راضیم ازش،اینکه طعنه میزنه تو هم زندگی داري،توهينه نزار این حرفو بهت بزنه منم شوهرم خرجی نميداد،حتی هزار تومن،بيرونم نميزاشت برم برای اینکه بتونم تنها بیرون برم پسرمو از دوسالگی کتابخونه ثبت نام کردم(خیلی سخت راضی شد)به همین بهانه هر هفته یکبار بیرون میرفتم،کتابای کتابخونه باعث شد پسرم رنگاي خیلی سخت رو هم سریع یاد گرفت،منم تنها بیرون میرفتم خودت و بچه هات رو کتابخونه ثبتنام کن،واسه بچه هاتم عاليه،ولی به جاريت نگو،این بهانه خوبی واسه بیرون رفتنه عزیزم خودت مشکلتو حل کن،سیاست یاد بگیر،از جاری کمک نگیر،اگه قهر کنی شوهرت بهت خیانت کنه همون جاريت میگه اشتباه کردی قهر کردی مگه شوهرت معتاده،دست بزن داره،یا خیانت ميکنه؟تازه اینا هم چاره داره جاريت میخواد ديگرون رو بچزونه میگه شوهرم ازم ميترسه گواهینامه رانندگی هم حتما بگير،از الان بهش با خنده بگو من ماشین بهت نميدما،تو شوهرت ازت ميترسه مجبورش کن واست ماشین بخره،بخند بگو عزیزم تو ميتوني موفق باشي 💛💛💛💛💛 سلام درمورد اون خانمی که نمیدونن جاریشون حسادت میکنه یا دلسوزی میخواستم بگم خواهر گلم صددرصد ایشون دلسوز شما نیستش شما قبل از اینکه بخوای به حرفای حسادت وارانه این خانم گوش بدی با همسرت صحبت کن بگو من دلم میخواد یکم استقلال داشته باشم و اعتمادش رو جلب کن . چه داستان هایی دیدم که جاری یه زن یا حتی خواهرش زندگیش رو بهم زده و به شوهرش حتی نظر داشته گلم با حرفای بقیه زندگیتو خراب نکن هیچکس مثل خودت نمیتوته زندگیت رو بهتر کنه . حالا شما اگر به حرفا ایشون گوش بدیم گیریم دلسوزانه باشه و شوهرت ترس پیدا کنه و حرفاتو گوش بده . اینکه از روی ترس برات کاری انجام بده چه فایده داره برای تو اخه باید بذاری از روی عشق و اعتماد این کارهارو برات بکنه . سعی کن اعتماد شوهرت رو جلب کنی کرونا که رفت ان شا الله چهارتا کلاس برو برو باشگاه استخر برو بذار شوهرت ببره و بیاره کم کم از سرش میوفته اینکه هه ی ببره و بیاره تو رو اعتمادش جلب میشه قشنگم ❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••
😍❣ خونه ما تو اخرين کوچه از محلمون بود. زمینهای پشت خونمونو هنوز نساخته بودن یک کانال آبم داشت خیلی هم کوچه دراز و خلوتی بود بابام اصلا اجازه نمیداد خواهرم تنها از در خونه بیاد بیرون میگفت نا امنه صبح ها که میخواست بره مغازه میبردش میدرسه ظهرها هم که برای نهار تعطیل میکرد میرفت دنبالش. گاهی که کار براش پیش میومد من هر جا بودم باید خودمو میرسوندم که خواهرمو از مدرسه بیارم. يكبار که با ماشین بابام رفته بودم دنبالش ته کوچه مدرسه پارک کرده بودم منتظر بودم بیاد طبق معمول این خواهر ما اخرین نفر بود از در میومد بیرون. همین طوری که منتظرش بودم دیدم چند تا دختر از مدرسشون اومدن بيرون همینطوری هم دستگیره در ماشین ها رو باز میکنن ببینن صدای دزدگیرش درمیاد یا نه کر کر هم میخندیدن نمیدونم چرا دلم خواست اذیتشون کنم صندلی و خوابوندم رفتم چسبیدم به در که من و نبینن. خيلی هم دقت نمیکردن همین طوری تند تند دستگیرها رو میکشیدن به ماشین من که رسیدن در ماشین یهو باز شد منم سریع از لای در کیف یکیشونو گرفتم دختر یک جوری ترسید توصورت من جيغ زد که هر چی تف داشت پاشید تو صورتم بعدم جيغ زنان و خنده کنان فرار کردن چند وقت بعد که رفتم دنبال خواهرم از تو کوچه پس کوچه ها برمیگشتم دیدمش که داشت زنگ در یک خونه رو میزد به خواهرم گفتم میشناسی این دختر رو گفت اره الهام از بچه های تجربیه چند روز بعدش که خواهرمو بابام میبرد خونه من ازاد بودم رفتم دم خونه الهام اینا همون ساعتی که تعطیل میشدن اومد بره تو خونه صداش کردم الهام خانم چپ چپ نگاهم کرد يکم حرف زدم دیدم محل نميده گفتم اومدم مزاحما رو شناسایی کنم چهار تا فحش غليظ ناجور داد رفت تو منم دیگه بی خیالش شدم اصلا بهش فکرم نمیکردم ولی ناخوداگاه هر وقت از جلوی خونشون رد میشدم ياد جيغ زدن و فحشاش میوفتادم خنده ام میگرفت. سه چهار سال گذشت من دیگه اصلا الهام و ندیدم خواهرمم مدرسه اش تموم شده بود دیگه میبردیمش سر کوچه و از سر کوچه میاوردیمش بقیه راه تا دانشگاهشو خودش ميرفت اون پشت مشتها تو بیابونها هم داشتن اپارتمان سازی میکردن بابام یکی برای من پیش خرید کرد مامانم تا دید خونه ام جور شد گفت زن بگیرم برات گفت کسی و نمیخوای همین جوری اصلا خودمم بعد حرفم تعجب کردم گفتم من الهام و میخوام گفت کی هست تعریف کردم مادر من زن محجوبيه گفت برو من که نمیتونم همین جوری برم در خونه مردم و بزنم بگم دختر میخوام اصلا شاید ازدواج کرده باشه گفتم اره راست میگی ولش کن همین جوری گفتم دیگه هم پی اش و نگرفتم ولی مامانم نتونست بی خیال بشه شال و کلاه کرده بود رفته بود مدرسه قدیم خواهرم با ناظمش صحبت کرده بود اینقدر اینور اونور کرد تا یک اشنا پیدا کرد که اطلاعات بگیره و بتونه قرار خاستگاری بذاره وقتی به من گفت خیلی خوشحال شدم انگار تو این چند سال همش یک گوشه ذهنم بود. خلاصه ما رفتیم خاستگاری و اونها هم ما رو قبول کردن به خوبی و خوشی هم داریم با هم زندگی میکنیم. از زبون خانمشون: اون روز که کیفمو گرفت از ترس نزدیک بود خودمو خیس کنم خیلی ناگهانی بود تا حالا اون جوری جيغ نزده بودم ولی همین طور دهنم باز بود داشتم جيغ میزدم تو دلم میگفتم چه چشم و ابروی مردونه ایی داره بعدم که دیوانه اومده بود درمون اگه داداشام ميديدنش پوست جفتمون و میکندن ولی بعدش خیلی چشم انداختم دم مدرسه ببینمش کلی از بچه ها پرسیدم فهمیدم برادر کيه امارشو در اورده بودم ولی دیگه ندیده بودمش. روز خاستگاری شاید باورتون نشه ولی تا مامانم گفت یکی زنگ زده میخوان بیان برات ته دلم گفتم همون پسره است ولی بعد به خودم گفتم برو دیوانه... وقتی اومدن تو از خوشحالی که حدسم درست بود تمام مدت میخندیدم مامانم همش چشم غره میرفت دهنتو ببند زشته😁 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-•• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
#بخش_چهارم از حرفای ژاله اصلا خوشم‌ نیومد. نمیدونم چرا اما انگار از اینکه من با کامران تموم کرده بو
تمام طول هفته فکرم‌ درگیر حرفای اون بیمار (سامان) بود. روز شماری میکردم تا چهارشنبه بشه و‌ بیاد دوباره باهاش حرف بزنم. منو واقعا با حرفاش آروم کرد. انگار که بیدار شده بودم. هنوز به خاطر قضیه کامران ناراحت بودم اما دیگه اون حس پوچی رو از دست داده بودم. میخواستم ببینمش تا این دفعه من آرومش کنم. هر چند درد اون با درد من زمین تا آسمون فرق داشت. بالاخره چهارشنبه شد. صبح زود به سمت بیمارستان رفتم سریع لباس هام رو عوض کردم و منتظرش موندم تا بیاد. مدام اتاق ها رو چک میکردم. معلوم نبود کدوم اتاق بستری میشه. بالاخره توی یک اتاق روی تخت پیداش کردم. هنوز شیمی درمانیش شروع نشده بود. این دفعه نگاهش فرق داشت. لبخند کوچکی هم رو لباش بود. رفتم سمتش و سلام کردم. -سلام. امروز چه طوری؟ درد که نداری؟ +مرسی خانم دکتر خوبم. نه فعلا که دردی نیست. شما هم انگار بهترید. -حرفات اون روز ناراحتم کرد. اما تو درست گفتی. واقعا تا حد زیادی روم تاثیر گذاشت. خیلی عجیب بود. +خدا رو شکر که حرفام مفید بودن. چیش عجیب بود؟ -کمتر کسی با حرف روی‌ من تاثیر میذاره ولی تو این‌کار رو کردی. +این شغل منه خانم دکتر. -یه سوال +بفرمایید -چرا همیشه تنها میای دارو میگیری؟ چرا همراه نداری؟ +تنها وقتی که میتونم برا خودم باشم همینه. این چند ساعت رو اینجا با خودم فکر میکنم. به آدما نگاه میکنم که چه طور برا زنده موندن تلاش میکنن. از طرفی هم به کسی اجازه نمیدم باهام بیاد. دوست ندارم این صحنه ها از من براشون بمونه. -نکنه داری به مردن فک میکنی. +به نظر نمیاد چیز دیگه ای زنده باشم. -چرا این فکر رو میکنی؟؟ مگه تو تعیین میکنی کی‌ بمیری؟ +نه خانم دکتر هم من هم شما میدونیم که وضع شکمم چندان تعریفی نداره! -از کی تا حالا پزشک هم شدی. حالت از ۹۰٪ ادمای اینجا خیلی بهتره. تو فقط روی کبدت توده دیده شده و هنوز به جاهای دیگه نرسیده. آدم اینجا هست از نوک پیشونیش تا نوک پاش سرطان گرفته ولی روحیه اش رو باید ببینی. +مرسی از روحیه دهیت دکتر جون. -روحیه نیست واقعیته. تو وقتی خودت به این زودی روحیت رو از دست دادی چه طور توقع داری بتونی به کس دیگه ای روحیه بدی. مثلا کار تو این هست. +من واقع گرا هستم. -واقع گرا کجا بود. تو علمش رو نداری. متاسفانه این روزا تا به یکی‌ میگن سرطان طرف دیگه خودش رو‌ مرده حساب میکنه. وگرنه باید بیای ببینی در روز‌ چند نفر درمان میشن و به کل خلاص میشن. +خانم دکتر یعنی میگی خوب میشم؟ -شک نکن. فقط خودتی که میتونی باهاش مبارزه کنی. بیماریت وخیم نیست و من خیلی مشابه تو دیدم که درمان شدن.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••-••-••-••-••-••-••-•• ~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha} ••-••-••-••-••-••-••-••