رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
#درد_دل_اعضا با شنیدن حرفش زدم زیر خنده و با ذوق بهش خیره شدم..! لبخندی بهم زد و ادامه داد: تازه
#درد_دل_اعضا
مامان لبخندی بهم زد و رژ کمرنگی به سمتم گرفت و گفت: دختر اینو بزن رو لبت... رو گونه هاتم یه کم بزن سرخ شن...!
با تعجب نگاهی بهش انداختم و گفتم: بابا دعوام نکنه...!
مامان بیخیال گفت: نه... بدو بدو... حاضر شو...!
با دو به سمت اتاقم رفتم و لباسمو پوشیدم... و بعد با ذوق لب و گونه هامو با رژی که مامان داده بود سرخ کردم...
با هیجان جلو آینه رفتم و به خودم خیره شدم... خیلی خوشگل شده بودم...! لباس قرمزی که مامان بهم داده بود با پوست سفیدم ترکیب جذابیو به وجود آورده بود...!
همینجوری که داشتم گردنبندو دستبندم و مینداختم مامان اومد تو اتاقم...!
با لبخند بهم خیره شدو گفت: ماشاالله مادر.. چشم نخوری...!
و سرشو انداخت پایین و چند ثانیه ای سکوت کرد...!
پرسشی نگاهش کردم گفتم: چیزی میخوای بگی مامان؟
سرشو آورد بالا و گفت: دخترم... تو دیگه بزرگ شدی... ماشاالله خانومی برا خودت... کمی مکث کرد و ادامه داد: مادر... دیگه باید بهت بگم امشب کی قراره بیاد...!
لب زدم: کی قراره بیاد...؟
مامان لبخند محوی زد و گفت: خواستگار... برات داره خواستگار میاد...!
اول با تعجب بهش نگاهی انداختم... ولی بعد یاد حرف سینا افتادم... از اون موقع که بهم گفته بود صبر کنم بیاد خواستگاری خیلی گذشته بود... پس... پس بالاخره ما دیگه قراره مال هم شیم...!
با فکر کردن به این موضوع ناخودآگاه اشک شوقی رو گونه هام ریخت و با لبخند به مامان خیره شدم....
مامان که از واکنش من تعجب کرده بود پرسید: مادر چرا اینجوری شدی؟ الان ناراحتی یا خوشحال...؟
با خجالت خندیدم و گفتم: چرا ناراحت باشم...
و زیر لب جوری که مامان نشنوه ادامه دادم: بالاخره قراره به عشقم برسم...!
مامان که از خوشحالی من حسابی ذوق کرده بود با سرعت از اتاق رفت بیرون و بعد از چند دقیقه همینجوری که میگفت ماشاالله با اسفند به اتاق برگشت...!
همه حاضر منتظر اومدن خواستگارا نشسته بودیم، برام عجیب بود، چرا نوید و بابا قیافه هاشون عصبی نیست...؟ مگه از سینا بدشون نمیومد...!؟
شونه ای بالا انداختم و همینجوری که برای بار هزارم با استرس تو اتاق جلو آینه میرفتم و خودمو چک میکردم تا خوب بنظر برسم با خودم گفتم: شاید هنوز نمیدونن سینا قراره بیاد....!
جلو آینه داشتم با موهام ور میرفتم که زنگ خونه به صدا دراومد...
مامان با سرعت تو اتاق اومدو گفت: تا وقتی صدات نکردیم از اتاق بیرون نیایا...!
و بدون اینکه منتظر جواب باشه رفت بیرون.
نوید رفته بود درو باز کنه....!
و مامان منتظر بود مهمونا وارد شن تا به استقبالشون بره..
بابا هم بی تفاوت گوشه ای ایستاده بود...!
گوشمو چسبونده بودم به در تا بفهمم چی میگن...
صدای احوال پرسی میومد و بعد حرف های روزمره...
خسته شدم... از پشت در کنار اومدم و گوشه ای نشستم...!
نمیدونم چقدر گذشته بود... غرق فکر بودم... فکر به آیندم با سینا... که یهو مامان اومد داخل اتاق و گفت: برو چای بریز دخترم...!
برای آخرین بار تو آینه به خودم نگاهی انداختم و بسمت آشپزخونه رفتم...!
تو آشپزخونه مشغول چای ریختن شدم...!!
از استرس دستم میلرزید و سینی پر چای شد..!
یهویی بغضم گرفت... یاد نرگس افتادم... کاش بود الان کمکم میکرد...
باهام حرف میزد... استرسم کم میشد...!
پوفی کشیدم و سینی دیگه ای برداشتم و این بار سعی کردم با دقت بیشتری چای بریزم..
سینی رو برداشتم و به سمت سالنی که مهمونا نشسته بودن راه افتادم... بی اختیار مشغول جوییدن لبم شدم...
چند تا نفس عمیق کشیدم و رفتم تو سالن...!
سرم و تا جایی که میتونستم پایین نگه داشته بودم...
با صدای ماشاالله ماشاالله گفتن خانومی سرمو کمی بالا گرفتم و همینجوری که چای پخش میکردم زیر چشمی دنبال سینا بودم...
هر چقدر چشم چرخوندم ندیدمش..!!
پسر جوون بیست، بیست و یک ساله ای تو کت شلوار شیکی رو اولین مبل نشسته بود... فکرم درگیر بود... مگه خواستگاری بدون داماد میشه..!؟
#ادامه_دارد
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
#نصایح_ننه_بزرگ 🤶
👏تو لباس پوشیدنتون #تنوع داشته باشین👗👚👙
مثلا: یه بار تیپ #دخترونه بزنید؛
#موهاتونو خرگوشی ببندین و ...
یه بار تیپ #خانومانه تر..
✌️آی خانومایی که همیشه ی خدا فقط #شلوار میپوشید تو خونه😁 یه وقتایی هم #دامن یا #پیرهن بپوشید👗
#تیپ_مردونه رو بذارید واسه تنوع نه اینکه تیپ غالبتون باشه؛
#خانومه و #زنانگیش 😍
لازم نیست لباستون #گرون قیمت باشه ولییییی لاااازمه "تمیز" و "مرتب" و "آراسته" باشه...
😉تمیز باشه یعنی: چند روز دائم یه لباس تنت نباشه، با لباسی که #آشپزی میکنی شب نرو تو #بستر پیش شوهرت
🙂لباستون باید #آراسته باشه یعنی: وقتی #شوهرتون بهتون نگاه میکنه چشمش #نوازش بشه 😉
😊مرتب باشه یعنی: #اتو داشته باشه و...
سعی کنید لباساتون همیشه با هم هماهنگ باشه،از نظر #رنگ و ...
✅همیشه سعی کنید یه گیرمویی، تلی، چیزی رو با #لباستون ست کنید،
مثلا #لاک ست رنگ لباستون...💅
😌راستی یه سری به #کمد لباستون بزنید؛
چند دست لباس دارید؟
خیلی.....
درسته؟
پس چرا دائم یه دست لباس رو میپوشید فقط؟
برنامه ریزی کنید روزی یه دست از لباساتونو بپوشید...
حتی #لباس_مجلسی ها رو..
چه #اشکالی داره؟؟؟
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
#پرسش_اعضا 🌸🍃
سلام وقت بخیر
دوستان ممنون میشم وسایل کاملا ضروری برا جهیزیه رو بگن و وسیله ای که واقعا بلا استفاده میمونه راهنمایی کنن.
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام میشه بزارید تو کانال؟
کسی مشاور مذهبی و مزاج شناسی در رابطه با ازدواج تو قم میشناسه؟
که خیلی کارش خوب باشه؟
شنیدم ی کسی تو قم استاد اسیب های ماورایی بودن خوب بودن
ولی متاسفانه در دسترس نبودن
کس دیگه یی نمیشناسین؟
اگه میشه زودتر جواب بدید خیلی عجله ییه
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام دوستان نیاز به کمکتون دارم من خانم هستم 37ساله تقریبا دوسه سالی میشد که عضلات پام میگرفت وقتی که خواب بودم زیاد اتفاق می افتاد دکتر زیاد رفته بودم که میگفتن از کمبود کلسیم وکم خونی هستش تا سه ماه پیش که زانوهام ورم شدید کرد رفتم دکتر تهران با آزمایشاتی که نوشته بود گفتن روماتیسم دارم دارو برام نوشتن که یکی از داروها برای بینایی ضرر داره دارم دیوانه میشم گفتن باید تا آخر عمرت داروها تو مصرف کنی کسی اینجا هست که روماتیسم داشته که با طب سنتی خوب شده باشه ممنون میشم که کمکم کنید
ایدی #ادمین ❤️👇
@nabat1389
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
#نکته_روز 🌱
وقتی می بینم مادر شوهرم کاری می کند که واقعاً از روی حسادت است و اصلاً محبتی به من نمی کند با وجود احترامی که به او می گذارم و فقط به پسر خود توجه می کند، آیا جایز است که برای آرامش زندگی و به وجود نیامدن اختلاف، از او دوری کرده و رفت و آمد را کمتر کرد؟
پاسخ اجمالی
پاسخ پرسش شما را در ضمن چند نکته بیان می نماییم:
1. متأسفانه در بسیاری از موارد حبّ و بغض ها در داوری هایمان نیز تأثیر گذار است از این رو چه بسا در شرایطی مساوی دو برخورد همسان و همانند را دو نوع تعبیر کنیم بر این اساس در مرحله اول لازم است نگاه هایمان را نسبت به اطرافیانمان درست کنیم و بد گمانی هایی که احیاناً وجود دارد از بین ببریم. شما نیز باید نگاهتان را نسبت به مادر شوهرتان عوض نمایید و خوش گمان باشید که اگر نگاه ها تغییر یابد طبعاً داوری ها نیز عوض خواهد شد؛ به عنوان نمونه اگر همین سخن ها را مادرتان به شما می گفت چه بسا با لبخند و تأیید از آن می گذشتید و هیچ به دل نمی گرفتید و این دلیلش این است که نگاه شما به مادرتان نگاه خوش بینانه است پس شما نخست باید سعی کنید که مادر شوهر خود را مانند مادر تان بدانید نگاه تان نسبت به او خوش بینانه باشد نه بدبینانه و بر این اساس نیز با او به نیکی برخورد نمائید و اگر احیاناً برخورد ناپسندی داشت، دوستانه و به شوخی بگیرید و اگر هم جدی بود خیر خواهانه تلقی کنید و از باب نصیحت بپذیرید و صبر پیشه نمایید و در صدد جبران آن بر آیید و بیشتر به زندگی موفق خود و شوهرتان فکر کنید و از افکاری که آرامش زندگی شما را به هم می زند بپرهیزید.
2. خویشاوندان، مانند شاخ و برگ های یک درختند و گل های یک بوستان. پس، ارتباطشان هم طبیعی است و قطع رابطه و رفت و آمد میان اقوام، یک آفت اجتماعی و خانوادگی و از نظر شرعی نیز حرام به حساب می آید.
حضرت علی (ع) فرمود : «پیوند با خویشاوندان (صله رحم) محبّت مى آورد»
پس، بر اساس آموزه های دینی شما حق ندارید رفت و آمد خود را با ایشان قطع کنید؛ زیرا چه بسا به برکت رفت و آمدها الفت، مهربانی و محبت نسبت به هم دیگر بیشتر شده و ترک مراوده و رفت و آمد، موجب کینه و دشمنی می شود.
3. شما هم باید حتی المقدور طوری برخورد کنید که نه مادر شوهرتان ناراحت شود و نه شوهرتان، به این شکل که وظائف خود را نسبت به آنها به طور کامل انجام دهید و نیکی خود را در حقشان بیشتر و کامل تر کنید و باید توجه داشت که این خداوند است که قلب ها را به یک دیگر نزدیک می کند پس از او بسیار کمک بخواهید قطعاً شما را در این کار یاری خواهد کرد.
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
#حرف_حساب ✅
"نکاتی مهم در مورد برخورد با مردان!"
مردها همیشه دوست دارند در برابر همسر خود یک مرد پیروز باشند. پس اگر خطایی از مردها دیدید در جمع آن را بازگو نکنید، با او خلوت کنید و خطای او را بگویید.
هیچ وقت در مواجه با اشتباهات آنها را تحقیر نکنید. مردها همانطور که خیلی قدرتمند دیده میشوند؛ خیلی هم ضعیف هستند. پس با او همدردی کنید نه اینکه با سرزنش او را ناراحت کنید.
پول و ثروت همه چیز نیست. درست هست شاید گره گشا باشد اما برای بیپولی همسرتان را تا حد امکان سرزنش نکنید. نیمه پرلیوان را هم ببینید. گاهی یک محبت مرد از هزاران ثروت دنیوی برتر هست!
نکته بعدی در مورد مردهای ایرانی باید بدانید وقتی کسی را دوست دارند کمتر دوست داشتن خود را ابراز میکنند مخصوصا در جمع خانواده خودشان این موضوع بیشتر دیده میشود!
حرف آخر، با همسرتان رفیق شوید. گاهی خانمها وقتی با هم جنس خود دوست یا اشنا هستند؛ احساس راحتی بیشتری دارند اما با همسر خود کمتر رفاقت دارند و بیشتر دعواهای زندگی را پیش میکشند!
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
#درد_دل_اعضا ❤️🍃 #پرسش من ۳۱ سالمه،سال ۸۸ وقتی ۱۸ سالم بود با تمام مخالفت های خانوادم،مخصوصا براد
الکی یه چیزایی سرم کرد و گفت تموم شد...
کلی گریه کردم..داد زدم..ولی اون خیلی آروم میگفت داری اشتباه میکنی اون فقط زنه دوستم بود..دوستم میخاست ازش آتو بگیره تا طلاقش بده..اینارو هم واسه مدرک نگه داشته بودیم...
خلاصه روزها میگذشت و من همش به خیانت همسرم فکر میکردم...
بعد از چن وقت فهمیدم باز باردارم..پسرم ۴سال و نیم داشت...مادرشوهرم میگفت بندازش هنوز زوده.پسرم بچه ست الان باید بابای دو تا بچه بشه...ولی من قبول نکردم.گفتم بچه بود زن نمیگرفت...۴ ماهه بودم که احساس کردم باز داره بهم خیانت میکنه...رفتارش عوض شده بود
یه روز خیلی مهربون بود
یه روز خیلی عصبانی...نگو با یه زن تو تهران اشنا شده..یه شب عجله ای اومد خونه و گفت باید برای کاری برم تهران...بعدا فهمیدم واسه دیدن اون رفته...
دخترم به دنیا اومد...۳ ماهه بود که پدرمو از دست دادم.حال روحیم خراب بود و اون ازش استفاده میکرد و معمولا منو میزاشت خونه مامانم که مثلا تنها نباشم و خودش به عشقش میرسید...چن بار پیاماشونو دیدم و اون هر بار یه دروغی گفت...اما بعدا خیلی سریح میگفت همینه که هست.نمیخای خوش اومدی...
ولی من کجا میرفتم با دو تا بچه..که الان پدرمم نبود که پشتم باشه و برادرام چون از اول ناراضی بودن فقط دنبال بهونه بودن که زهرشونو بریزن و بگن حقته....من هر روزم شده بود گریه.همش با اون بود.زنگ میزد.پیام میداد.منو نمیدید.نزدیک یه سال حتی انگشتش بهم نخورد.عین نامحرم ها رفتار میکردیم خونه.وقتی عصبانی میشدم و زنه رو فحش میدادم ناراحت میشد و پامیشد کتکم میزد..بعد گوشی رو برمیداشت و هی با اون پیامک میدادن...حالم بد بود.شماره زنه رو پیدا کردم و بهش پیام دادم ولی اون انقدر بی حیا بود که منو فحش داد و گفت میگم امشب عشقم انقد بزنتت تا بمیری...خیلی وقیح بود..یه روز وسایلمو جمع کردم و یه نامه نوشتم و گذاشتم رو میز و رفتم.تو نامه نوشتم:تو لیاقت منو نداری.لیاقت یه زنه پاک و با آبرو...لیاقتت دست خورده اینو اونه..لیاقتت زنای خیابونیه..زنی که به شریک زندگیش و بچه هاش خیانت میکنه،به تو خیلی زودتر خیانت میکنه..برات متاسفم...
رفتم خونه مادرم..اما نگفتم به قهر اومدم
گفتم امیر رفته سفر کاری
گفتم خونه تنها نباشیم....
همسرم که اومده بود خونه ....
نامه رو دیده بود
به کارای اشتباهش فک کرده بود
اومد دنبالم..به غلط کردن افتاد
گریه کرو و التماس که ببخشمش..ولی زنه ول کن نبود...شماره شوهرش رو به من داد و گفت بیا به شوهرش بگیم..اون زنشو جمع میکنه...بهم گفت اشتباه کردم..قول خوردم...خر شدم...بچگی کردم...
حلالم کن و ببخش...
به خاطر بچه هام جنگیده بودم و به خاطر اونا هم برگشتم ولی نمیتونم ببخشمش...
۲ سال از اون روزا میگذره
بیشتر روزا رو تو خونه پیش منه
گوشیش دیگه رمز نداره و کسی بهش زنگ نمیزنه..واسه تولدم طلا میخره و هر روز قربون صدقم میره ولی من نمیتونم اشتباهاتشو ببخشم و فراموش کنم..دوست دارم زندگی کنم آروم ولی فکر و خیال نمیزاره..فک اینکه دوباره خیانت کنه..فکر اون رفتاراش،حرفاش،کاراش...اصلا از ذهنم بیرون نمیره و داره منو داغون میکنه..بدتر از همه اینکه پارسال مادرمو هم از دست دادم و این بیشتر مریضم کرده..احساس بی کسی میکنم..با اینکه تو این مدت خیلی بهم محبت میکنه ولی من دلم ازش باز نمیشه....
حالا از همه کمک میخام...تورو خداا کمکم کنید
ببخشید طولانی شد و خسته تون کردم 🙏❤️
#ایدی_ادمین ❤️👇
@nabat1389
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
#حرف_اعضا 🌸🍃
خواهر عزیزی سومین بچه ت بارداری انشالله که قدمش خیر سقط خیلی گناه داره خیلی هارو دیدم که سقط عمدی کردند توزندگیت خیلی به مشکل خوردن خواهشاً اینکار نکنید من برای بچه دوم هردوادکتر میرم ولی موفق نمیشم بچه های خداخواسته خیلی خوب خوش قدم هستند
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
سلام وقتتون بخیر
خدمت خانم 20ساله ای دختر 10ماهه دارن وشوهرش بهشون بی محلی میکنه
عزیزم فقط برخورد شوهرت رو گفتی
برخورد خودت واینکه این اختلاف از کی وبا چه مسئله ای بوجود اومده واینکه برخورد شما چیه رو نگفتی
ولی حتما ازهمین امروز چله سوره مزمل رو بگیر برا ایجاد علاقه و محبت بین زن وشوهر عالیه
یعنی به مدت چهل روز ،روزی یک مرتبه این سوره رو بخون
وهمچنین کانال تنها مسیر
صوت های حفظ اقتدار مرد درخانه رو گوش بگیر حتما
مسبر زندگیت رو تغییر میده
اینم لینک کانال تنهامسیر آرامش
👇👇
http://eitaa.com/joinchat/63963136Ca672116ed5
به بقیه دوستان هم توصیه میکنم اگه عضو نیستید حتما عضو بشید عالیه.
روشنگری میکنن
درمورد اتفاقات روز و وظیفه ما کاربردی راهکار میدن واقعا عالیه
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
#حرف_حساب ✅
اینکه مادر 65 ساله من با تمام وجود به خانم من توجه می کند اما همیشه مورد بی مهری خانم من قرار می گیرد و خانم من به او بی حرمتی می کند . راهنمایی بفرمایید .( ایجاد عوامل اختلاف بین زن و شوهر )
پاسخ – من از این خانم تقاضا می کنم که مادرشوهر خودشان را آزار ندهند زیرا این کار خیلی آفت دارد . مرد نسبت به مادرش تعصب دارد و خانواده اش برایش مهم است . وقتی شما اینجوری با مادرشوهرتان برخورد می کنید شوهر شما این آزارها را به خودش می گیرد وبعد محبت ایشان نسبت به شما کم می شود و بعد ممکن است که شوهر شما انتقامجو بشود . حتی ممکن است که مقابله به مثل بکند . یعنی همسر شما هم به مادر شما که او را دوست دارید بی احترامی بکند . در دین ما به احترام بزرگتر خیلی تاکید شده است . حرمت بزرگتر بر همه واجب است . روزی جوانی در کنار فرد پیری نشسته بود و با پیامبر شروع به صحبت کردن کرد .پیامبر فرمود : الکبیر ، الکبیر . تمام برکت زندگی شما از بزرگترهای شما است . خیلی مواقع وقتی بزرگترهای یک خانواده از دنیا می روند برکت از آن خانواده می رود. خدا بچه ها و کهنسالان را خیلی دوست دارد . رسول اکرم فرمودند که برکت با بزرگان شما است پس احترام آنها را نگاه دارید . حضرت امیرالمومنین فرمودند : شما بزرگترهای خودتان را گرامی بدارید تا کوچکتر ها هم شما را بزرگ بدارند . این خانم باید روش خودشان را تغییر بدهند . نکند که در آینده عروس خانمی گیر شما بیاید که بدتر از رفتاری که شما با مادرشوهرتان می کنید با شما رفتار بکند . قانون کارما می گوید : رفتار ما بازتاب برخوردهای خود ما است . یعنی اگر کار بد ببینید عقوبت می بیند و اگر کار خوب بکنید صواب می بیند . این دنیا جای مکافات است . ما روایت هایی دارمی که این قانون را تایید م یکند . در قرآن داریم : آیا پاداش نیکی به جز نیکی است ؟ در روایت داریم که اگر کسی کار خوب و صالح انجام بدهد به خودش برمی گردد و اگر کار بد انجام بدهد ، باز به خودش برمی گردد . این هم یکی از عوامل ایجاد اختلا بین زن و شوهر است .
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
#داستان_اشنایی ❤️😍
سلام ادمین منم میخواستم داستان زندگیمو بگم
تو یه خانواده ۴ نفره بزرگ شدم از لحاظ مالی پایین ترین سطح شهر زندگی میکردیم و اصلا وضعیت مالی خوبی نداشتیم همون اوایل که خواهرم به دنیا اومد مادرم پدرمو بیرون کرد چون معتاد بود و هر روز از یجا دزدی میکرد و دردسر بود و یا موقعی که خمار میشد میگرفت هممونو میزد
مادرم بافتنی میکرد کلاه میبافت منو خواهرمو میفرستاد دست فروشی که بفروشیمش شرایط خیلی سختی بود تو گرما و سرما هیچ وقت یادم نمیره یه شب از سرما پاهام یخ زده بود نمیتونستم از جام بلند شم به هر بدبختی بود روزگارمونو میگذروندیم
مادرم با همسایمون خیلی رفت و امد داشت چون اون کامل بافتنی رو بلد بود و کمو بیش به مادرم یاد میداد تا اینکه همون همسایمون واسه من خواستگار پیدا کرد و اون اقا اومدن خواستگاری من اون موقع ۱۸ سالم بود و اون اقا تقریبا ۴۰ سال داشت و چون همون اول گفت من خونه با وسایل دارم لازم نیست شما جهیزیه بخرین مادرم قبول کرد اصلا از من نپرسید میخوای یا نه منم جرات مخالفت نداشتم با خودم گفتم ازدواج میکنم از این وضعیت نجات پیدا میکنم ازدواج کردیمو رفتیم خونمون اوایل همه چیز خوب بود تا اینکه کم کم دیر میومد خونه ولی با خودم گفتم عیب نداره شکمم که سیره
دفعه اخر که رفت بیرون تا سه روز نیومد دلشوره گرفته بودم ولی خب کسیو نداشتم ازش خبر بگیرم تا اینکه در خونه رو زدنو مامورا ریختن تو خونه و چندتا سوال پرسیدن و گفتن برای تحویل جنازه باید با ما بیاین
دنیا رو سرم خراب شد مطمئن بودم اشتباه میکنن خلاصه متوجه شدم ایشون دزد بودن و تو یه درگیری کشته شده
دوتا النگو برام خریده بود فروختم خرج کفن و دفنش و اجاره خونه کردم و خونه رو پس دادم و دوباره برگشتم پیش مادرم و دوباره همون برنامه ها و دست فروشی و دیگه ۲۰ سالم شده بود
یک شب سرد زمستونی جای همیشگی نشسته بودم کل کلاها رو دستم مونده بود و باید همه رو میفروختم که اجاره خونه رو بدیم
یادمه تا دوازده و نیم شب تو سرما نشسته بودم از سرما به زور فشار میاوردم که اشکام بریزه از حرارت اونا گرمم بشه اما انگار اشکام خشک شده بود که سایه سنگینی حس کردم بالاسرمو نگاه کردم دیدم یه اقایی تقریبا ۴۵ ساله بالاسرم وایساده لبخند زد و گفت چرا تا این وقته شب اینجا نشستی گفتم باید همه اینارو بفروشم گفت همشون چند
از خوشحالی اشکام شروع کرد به ریختن اون اقا همه رو خرید و با اصرار منو رسوند خونه فردا صبح دیدم دم در خونمون دارن میزنن مادرم درو باز کرد و شروع کرد به احوال پرسی خلاصه اقا اومد تو دیدم ااا این همون اقا دیشبی است گفتم حتما پشیمون شده اومده پولشو پس بگیره که مادرم منو صدا زد رفتم تو هال سلام کردم مادرم گفت دختر برو چایی بریز نمیبینی مهمون داریم
باورم نمیشد اون اقا اومده بود خواستگاریم گفتم من قصد ازدواج ندارم که علی گفت من شیربها خوبی به خانوادت میدم که لازم نباشه دیگه کار کنن
خلاصه بگم که من ازدواج کردم ایشون ۵ تا بچه داشتن و خانومشون فوت شده بود بعد ازدواج منو بردن تو یکی از بهترین خونه های بالاشهر باورم نمیشد بهترین ماشینو هم داشتن همه بچه هاشون خارج از کشور بودن فقط یه دختر کوچیک با ما زندگی میکرد بعد از ازدواجم واسه مادرم خونه خرید و خواهرمو فرستاد مدرسه خودمم درسمو ادامه دادم و الان فوق لیسانس دارم این اقا هم چند ساله فوت کردن و ارث خیلی زیادی بهم رسیده و من هم بیشتر درامدمو خرج خیریه میکنم میگم این اقا دست منو گرفت منو نجات داد پس منم میتونم بقیه رو نجات بدم کارگاه زدم که ۳۰۰ تا دست فروش توش کار میکنن و تمام درامدش واسه اوناست
دختر اون اقا هم هنوز پیش منه و منو مثل مادرش دوست داره و تنها سوالی که از علی پرسیدم که چرا منو انتخاب کردی گفت چون دنبال کسی بودم که این ارثی که بهش میرسه رو جای درستی خرج کنه مطمئنم تو هم راه منو ادامه میدی و ایشون میدونستن دیر یا زود میمیرن چون سرطان داشتن
امیدوارم داستان زندگی منو بذارین و از تلاش دست نکشین که بهترینا تو راهه اگه اون شب من تا نصف شب تو سرما صبر نمیکردم شاید الان وضعیتم این نبود.
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸✨
⎾@ranjkeshideha ⏌
••-••-••-••-••-••-••-••
#درد_دل_اعضا ❤️🍃
من ی دختر17ساله ام ک توسن 14سالگی ی اشتباهی کردمو تو چت بایکی اشناشدم.رابطمون فقط درحد چت بود.ودرحددوسه هفته.تااینکه مامانم فهمیدوازاونروز زندگیمو جهنم کرد.به کل فامیل گفت.ابروبرام نذاشته ب خواهروبرادرکوچیکترازخودم یادداده زشتترین فوشارو بهم میدن.جلوی فامیل مامانم میزنه توصورتم قیافمو مسخره میکنه.یکی ک ازم تعریف کنه عصبانی میشع.هیچو قت نمیذاره باهمکلاسیام بگردمو مثل اونا شادباشم.سه ساله ک افسردگی گرفتم تومدرسه باکسی حرف نمیزنم حتی گوشیم دستم نمیدن الان باگوشی یکی از فامیلا نوشتم پیامو.چن بارقرص خردم و بابام به مامانم گفت بزاربمیره فوقش سه تومن پول خاکشه.....خدایاااااا. من. هیچوقت نمیبخشمشون.درسته نه ماه توشکمش گردونده ولی قرارنیس چون مادره زشترین فوشاروبده تادم مرگ کتکت بزنه.حالم خیلی بده خیلی
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
من یک دختر سی و هفت سالهام و دو خواهر چهل و دو ساله و سی و شش ساله دارم. پدرم از وقتی ما کوچیک بودیم مادرم رو کتک میزد و هیچ ارزشی براش بعنوان خانوم خونه قائل نبوده و نیست.به خاطر عصبی بودن بابام مادرمون دچار افسردگی شده و الان بدون دارو نمیتونه زندگی کنه. هر کدوممون یه جور اختلال شخصیتی داریم. چند سالی هم مواد مصرف کرد و ته موندهی آبرومون هم از اون طریق رفت. هیچ خواستگاری پا توی خونمون نذاشته. با اینکه تحصیلات عالیه داریم و برای خودمون هنرمندیم و درآمد مستقل داریم ولی هیشکی نیومد سراغمون. هیچوقت هیچکس بعنوان دختر ارزشی توی خانواده برای ماقائل نشد. الانم که سرطان گرفته و تحت درمانه اخلاقش بدتر شده و حتی اقوام درجه یک هم سراغی ازمون نمیگیرن. حالا که به خاطر بیمبالاتیش هممون ناراحتی اعصاب داریم، جنگ و دعوا تمومی نداره و حتی شده گاهی میگه از اینجا گورتون گم کنین برین هر جا که دوست دارین زندگی کنین. آیا اینها ظلم نیست؟ وظیفهی فرزند اینه که توی سرش بزنن و زندگیشو فنا کنند و جیک نزنه و صبر کنه. حق طلبی پس کجاست؟ عدالت خدا چی میشه؟ کی جواب کسایی که توی خونه بهشون ظلم میشه میده؟ ما رو به خاطر ظلم پذیری هم یه سری دیگه توی قیامت نمیکننمون توی آتیش؟😔
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
#پرسش_اعضا 🌸🍃
سلام ستاره بانو بابت کانال خوبتون از شما سپاسگزارم خیلی عالیه
من نزدیک یک سال عضو کانال شما هستم خیلی از مطالب عزیزان گروه رو خوندم هم براشون گریه کردم هم از ته قلب براشون دعا کردم
من پدرم نزدیک ۸ سال فوت شدن تو این ۸ سال ما خودمون از مادرم نگهداری کردیم الان یه مادر پیر و دست و پا شکسته پناه آورده به ما ۹۰ سال سن دارند چشم مادرم خیلی ضعیف بازم خدا رو شکر کارای خودشو انجام میده ما ۵ تا خواهر برادر هستیم برادر بزرگم از زنش اجازه نداره نگه داره
من و خواهرم و با دو تا برادرم با هم هر ۱۵ روز نوبتی نگهداری میکنیم
اما یه زنداداشم تو این ۸ سالی که پدرم فوت شدن خیلی سر مادرم بلا اوردن خیلی بهش بی احترامی کردن مادرم خیلی گریه میکنه به خاطر زنداداشم که این بلا رو سرش میاره الانم گفته دیگه خونه من نیا من دیگه تو رو نگه نمی دارم
چند باری به داداشم گفتیم اما جلو زن شو نگرفته
میخواستم برم خونه داداشم تا جلو زن شو بگیره اما جلو خودمو گرفتم گفتم می رم بین ما بی احترامی میشه الان موندم چکار کنم مادرم خیلی مهربون و دلسوزه تا الان به عروساش بی احترامی نکرده
از خواهر ای بزرگوارم کمک میخوام که راهنمایی کنند چطوری این مسله رو با برادرم صحبت کنم بخدا خیلی مادرم و دوست دارم الانم دارم می نویسم با گریه دارم می نویسم لطفا اعضای کانال راهنمایی کنند
برای امام زمان عج یک صلوات بفرستید
برای مادر منم دعا کنید
ستاره بانو بیزحمت زودتر تو کانال بزارید
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام وقتتون بخیر
من حدود چند ماهه ک بی اشتها شدم و زیاد غذا نمیتونم بخورم اگه هم بخام بزور بخورم بالا میارم یا بعضی موقعها خیلی گرسنم میشه ولی نمیتونم غذابخورم خیلی هم ب بوی غذا و بعضی چیزا حساس شدم اگه هم یذره بوی بدی بهم بخوره بالا میارم
دکتر تغذیه هم چند جلسه رفتم یمشت قرص و شربت بهم داد ک گرسنم میشه ولی نمیتونم چیزی بخورم
کلا ب همه غذاها بی میل شدم
خیلی هم حالت تهوع و سرگیجه دارم
تروخدا راهنماییم کنید ک چیکار کنم
بخاطر شغلمم وقت نکردم ازمایش هم بدم
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
سلام.
پسری دارم که بتازگی وارد سه سالگی شده.متاسفانه هنگامیکه چیزی میخواهد یا کاری میکند که با مخالفت ما مواجه میشود خود را به زمین میزند و جیغ و داد میکند و از همه مهمتر با کف دست به صورت خود ضربه میزند! سوال اینجاست که ریشه این رفتار چیست؟ آیا این رفتار را از کسی دیده و تکرار میکند؟ چون در خانواده ما چنین رفتاری وجود ندارد. مردد هستم از همسرم چگونه بپرسم که آیا در خانواده شما کسی این کار را انجام داده که بچه یاد گرفته؟
به احتمال قوی او هم رد خواهد کرد. پس ریشه این حرکت فرزند من چیست و چگونه آن را حل کنیم؟
دلیل این رفتار فرزند من چیست؟چون بچه نه با من و نه با مادرش و خانواده هامان چنین رفتاری را شاهد نبوده
ایدی ادمین❤️👇
@nabat1389
#ستاره : عزیزای دلم سوالات رو بی پاسخ نزارید لطفا🙏🌸
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"