#تقاضای_همفکری ❓
#ارسال_مجدد👌
سوال اولم اینه
من ۳۲ سالمه پسرم ۱۲ سالشه و دخترم ۸ سال راستش تو فامیل و همسایه ها میشه گفت ۹۹ درصد همسن و سالای پسرم گوشی دارن و مال خودشون هست بعد پسرم تا همین چندوقته قبل خیلی میگفت برام گوشی بخرین پدرش میگفت برات زوده ولی همین ۱۰ روز قبل پسرعموش که دقیقا همسنش هست گوشی خرید فقط همین یه نفر نداشت تو فامیل و دوستاش که اونم خرید بعد پسرم خیلی اصرار کرد بخرین دیگه ماهم دیدیم گناه داره درسته میدونم براش زود بود خریدیم ولی به خدا گفتیم اگه نخریم هرجا بریم ممکنه اعتماد به نفسش بیاد پایین ببینه همه دارن حتی بچه های کوچیکتر ازش واسه همین خریدیم حالا میخواستم ازهمه ی مادرای عزیزکه پسر همسن پسر من دارن بخوام راهنماییم کنن از الان به بعد چطوری براش قانون بزارم یا چطوری کنترلش کنم که خیالم راحت باشه درست استفاده میکنه از گوشی خیلی نگرانم ممنون ازهمگی
راستی شرمنده طولانی میشه ولی وقتی بهش گفتیم مثلا اجازه نداری بعضی ازبرنامه هارو نصب کنی مثل روبیکا و اینستا و .... قبول کرده و اینکه خودش گفت هروقت خواستین بیاین چک کنین گوشیم و ولی نگرانیم ازاینه که بره بیرون دوستاش گوشیش و بگیرن بعدش برن توسایتای مسخره یا چیزای بدی بهش یاد بدن چیکارکنم
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
خانمای عزیز من ۳۲ سالمه الان نسبت به قدم ۱۵ کیلو اضافه وزن دارم ولی ۲ ساله اینطوری شدم قبلا وزنم ۵۴ بود به خدا رو ترازوی داروخونه نوشته بود ایده آل ولی الان ۲ تا بچه دارم نمیتونم برم باشگاه کسی میدونه تو خونه چطوری میتونم یکی دوماهه لاغر کنم میشه لطفا راهنمایی کنید
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام...روز همگی بخیر...
از ادمین عزیز خواهش میکنم که پیام منو داخل کانال خوبشون فوری بزارن...من دوسالی هست ک عضو هستم و همیشه از مطالب نفید کانال لذت برده و میبرم...
من دختر خانومی هستم ساکن قم...
شرایطم طوری شده که لازم میبینم شروع به کار کنم و دستم تو جیب خودم باشه...
از یازده سالگی نقاشی میکنم و نمونه کار زیاد دارم
نمیدونم دقیقا برای شروع باید چکار انجام بدم
میخوام از دوستان راهنمایی بخوام جایی تو قم میشناسن که محیطش مناسب باشه مثل مسجدی موسسه ای که بتونم برای بچه ها آموزش نقاشی بزارم ؟
و اینکه به این کار احتیاج دارم
برای شروع میتونم به بچه های کوچیک آموزش بدم و کم کم برای نوجوون ها و جوون ها...
ولی برای شروع راحت ترم با بچه ها کار کنم...
اگه مهدی مسجدی یا مسئولی که بتونه راهنماییم کنه بتونم شروع به کار کنم ممنون میشم منو معرفی کنید
@Qwe_mm
ایدی من هستش لطفا نادیده نگیرید و در اولین فرصت پیشنهاد هاتونو باهام در میون بزارید ممنونم
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
سلام بی زحمت سوالم را در گروه قرار بده دوستان راهنمایی کنن.دوستان عزیزم من ی مقدار طلا دارم حالا ک ماشین بدون قرعه کشی میدن شوهرم میگه بفروش بده ثبت نام کنیم از ی طرف ی ماشین داریم مدل ۹۴ منم میگم اونو بفروش تا ثبت نام کنیم طلا هیچی بهش نمیاد قیمت خودشو داره هر وقت بفروشی اما ماشین ن میگه ن طلاهات بفروش نمیشه ماشین بفروشم بدون ماشین سخته حالا نظر شما چیه چیکار کنم تو دو راهی موندم ک ایا برای ثبت نامی ماشین طلاهام بفروشم یا ن
❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓
#همفکری
#حرف_دل
#تقاضای_همفکری
آیدی ادمین: @Fatemee113
منتظر نظرات زیبا شما عزیزان هستیم.😍😊
در این #دورهمی_بزرگ_همراه_ما_باشید
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
تجربه خانم معلم کانال🍃🍃🍃🍃🌹
سلام به همگی و فاطمه بانو جان ✋🌺
دوست داشتم تجربه ام رو باهاتون در میون بذارم
امسال ، سال اولمه که تدریس میکنم
شاگردامم همشون کلاس چهارم ابتدایی ان، یه روز زنگ تفریح یکیشون یه کاغذ دستم داد و فرار کرد ، وقتی بازش کردم ، روش نوشته بود :
معلم عزیزم خیلی خیلی خیلی دوستت دارم ... تو بهترینی
اولین سالیه که میبینم معلممون مهربونه و فحشمون نمیده 🥺
حقیقتا هم خوشحال شدم ، هم ناراحت، خوشحالیم واسه این بود که یه بازخورد خوب ازشون گرفتم و دلیل ناراحتیمم این بود که چرا معلمای عزیزمون ، با بچه ها برخورد خوبی نداشتن 😢😢از همتون میخوام که اخلاق براتون مهم تر از درس بچه ها باشه، هدف ما اول از همه پرورش انسانیت توی بچه هاست ، وگرنه جدول ضرب و مساحت اشکال و ... در درجه های بعدی قرار میگیره
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#حیفا
😱 بچه ها به هم ریخته بودند... من صدای تپش قلب خودمو میشنیدم... همه مون بی اختیار «یافاطمه الزهرا» میگفتیم...
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃🌸
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #حیفا 😱 بچه ها به هم ریخته بودند... من صدای تپش قلب خودمو میشنیدم... همه مون بی اختیار
🍃🍃🍃🍃🌸🍃🌸
#حیفا-
😱 بچه ها به هم ریخته بودند... من صدای تپش قلب خودمو میشنیدم... همه مون بی اختیار «یافاطمه الزهرا» میگفتیم... ثانیه ها به سختی و دیر میگذشت... حتی بیسیم زدم و آماده حمله به اون خونه شدیم... نمیدونستم تصمیم درست چیه... خودمون را برای همه چیز آماده کرده بودیم مگر اینکه در همین دیدار اول با اون شیطان رجیم، بهش حمله کنه...
💠 دوربین موجود در گردنبند رباب داشت سقف را نشون میداد... میزان دریافت سمعی و بصری دوربین را به حداکثر رسونده بودم... چرا اتفاقی نمیفتاد... داشت چی میگذشت... همه این احساسات مال حدودا 20 ثانیه بود که داشت همه مون را میکشت و نمیدونستیم باید حرکت بعدیمون چی باشه...
💠 همینطور که دوربین داشت سقف را نشون میداد، ناگهان سر دو تا زن را دیدیم که یکیش زن ابومحمد بود و اون یکی هم زن ابومحمد بهش میگفت: «حفصه» ... دوتاشون با ظاهری وحشت زده بالای سر رباب حاضر شده بودند و صورتشون پیدا بود... باکمال تعجب بهم گفتند:
🔸حفصه: این چش شد؟!
🔹زن ابومحمد: نمیدونم... من که کاریش نکردم... فکر کنم فشارش افتاده...
🔸حفصه: برو یه لیوان آب بیار... فقط ابومحمد نیاد اینطرف که دردسر میشه و بهش دقت میکنه...
🔹زن ابومحمد: باشه... اما صورتش خیلی قرمز کرده...
حفصه: نمیدونم... فقط زود براش آب قند بیار...
😳 ما داشتیم دیوونه میشدیم... ینی چی❓‼️ ... ینی حفصه به رباب حمله نکرده بود... آخه رباب که غشی نبود...
🤔😊مطمئن شدیم که رباب خودش را از عمد به حالت غش زده بوده که هم توجه حفصه را از گردنبندش برداره و هم بتونه کاری کنه که بیایند بالاس سرش و به راحتی بتونیم صورت و چهره نحس حفصه را در دوربینمون داشته باشیم...
😳😊من که دهنم باز مونده بود و به ظرافت کار رباب فکر میکردم، فقط تونستم بگم: آفرین رباب... مرحبا رباب... طیب الله رباب...😊😊
👈حالا دیگه چهره کامل حفصه را هم داشتیم و فورا اسکن کردیم...
💠 رباب مثلا به هوش اومد و به حالت طبیعی برگشت... وقتی آب و قند را خورد و بقیه کار زن ابومحمد هم روی موهای رباب تموم شد، رباب به اون دو نفر گفت: از زحمات شما تشکر میکنم... فشارم بعضی وقتها می افتند... اما شما به خوبی از من پرستاری کردید... چطور میتوانم زحمات شما را جبران کنم؟!
🔹زن ابومحمد: فقط اگر زود بروی ما خیلی خوشحال میشویم... هیچ چیز هم از تو نمیخواهیم... فقط مواظب خودت باش و برو که میهمانیتان دیر میشود...
🔹رباب گفت: تشکر میکنم... اما شما چه حفصه جان! خدمتی از من برای شما برمی آید؟!
🔹حفصه به او گفت: نه... کاری نکردیم... همین که شما امشب بدرخشید و به میهمانیتان برسید کافی است... خدا به شما برکت بدهد...
😘رباب جلو رفت و با هر دوی آنها روبوسی کرد ... خدا حافظی ... بیرون آمدن از خانه...
👈 آن شب رباب حرفهای جالبی زد. گفت: بعضی چیزهای ریز و درشت است که نظرم را جلب کرد: حفصه بدن ورزیده ای دارد... پوستش با زن های آن منطقه تفاوت ریزی دارد... کف دستانش نرم نیست... دستانش تقریبا مردانه به نظر میرسد چون کمی زبر و خشن تر از بقیه زن هاست... عربی را خوب حرف میزند اما فقط من میتوانم بفهمم که عراقی نیست... چون یرملونش کمی میلنگد...
🤔👈رباب ادامه داد: در خانه ابومحمد، هیچ اثری از چیز مشکوکی ندیدم و همین باعث عدم آرامشم میشد... یک موتور زرد رنگ گوشه حیاط، یکی از دخترانش در حال بازی، تمام پنجره خانه اش پرده داشت... حوض خانه اش آب داشت و جلبک... کثیف به نظر میرسید... اتاقش خیلی ساده بود... فقط یک قرآن داشت و اسباب و وسایل آرایش زن ابومحمد...
پرسیدم نظر آخرت چیست؟
🤔رباب گفت: کاملا مشکوک و غیر طبیعی... تنها راه نفوذ به خانه ابومحمد، فقط یک چیز است...
🔹پرسیدم: چه؟
رباب گفت: راستی کو گردنبندم❓‼️‼️
🔹گفتم منظورت چیست؟!
😳رباب گفت: گردنبندم کمی شل شده بود... بعد از خدا حافظی و روبوسی با آنها، وقتی خم شدم که کیفم را بردارم و بیایم، گل وسط گردنبدنم که شل بود را آنجا انداختم... در دید و چشم نیست... ینی بعید است که در دید باشد... چون کنج اتاق است... جا گذاشتم که بهانه برای برگشتن داشته باشم‼️‼️
😳الله اکبر از این زن ها... فورا به پای سیستمم برگشتم... روشنش کردم... خدای من! ... داشت کار میکرد...👍🙏
ادامه دارد...
#نویسنده:محمدرضا حدادپور جهرمی
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃🍃🌸
#گوجه_سبز
و
#دستگاه_گوارش
خوردن گوجه سبز به شما کمک میکند تا فیبر مورد نیاز بدن را تامین کرده و #گوارش خوب و منظمی داشته باشید. اگر تمایل دارید که گوارش شما بدون هیچ مشکلی انجام شود، حتماً در فصل #بهار و #تابستان گوجه سبز بخورید. گوجه سبز منبعی غنی از #ویتامین C است که از #یبوست جلوگیری کرده و به دور شدن #نفخ از سیستم گوارش و بدن انسان کمک میکند.
2. تقویت دستگاه ایمنی
گوجه سبز میتواند دستگاه ایمنی بدن را #تقویت کرده و از ابتلا به بسیاری از #بیماریها جلوگیری نماید. از ویتامینهای گوجه سبز برای تقویت سیستم ایمنی میتوان به ویتامین C اشاره کرد که مصرف آن به افزایش تعداد گلبولهای سفید خون و #بهبود عملکرد سیستم ایمنی کمک میکند.
🍃🍃🍃🍃🌸🍃
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🌸🍃🌸 سلام ... من امسال انتخاب رشته دارم از طرفی خیلی دارم از طرف اقوام اذیت میشم همهی اقوام
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃
بابام باهام سروسنگین شده مامانم که همش دعوا خواهرامم اذیتام میکنن
الان توی یکسال نزدیک به ده باره
پسرعموم اومده خواستگاری من من چندتا خواهر بزرگتر از خودم دارم ومجردان ودرضمن از سن پایین ازدواج ام کلأ بدشون میاد همه اما چون پسرعمومه انگار از خداشونه🚶🏻♀
واینکه من واقعأ میترسم از ازدواج احساس میکنم خیلی سخته راضی نگهداشتن یه نفر دیگه مناز مردا نفرت دارم چون بچه که بودم بابام خیلی مشکل برامون ساخت
پسرعموم 20سالشه اوایل نمیدونستم اما وقتی زنعموم توی مهمونی ها بهم میگفت عروسم حدسایی میزدم اما نه در این حد تا اینکه خواستگارامو یواشکی رد میکردم
تا اینکه یکی از رفیقام از مامانم شنیده بود وبه گوش پسرعموم رسید ازهمون روز شروع شد خسته شدم از بس دوره میگیرن منو راضی کنن
درضمن یه چیزی من بابام خیلی رو من حساسه چون اصلأ شبیه خواهرام نیستم یکم پر جنب و جوش ترم
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
🍃🍃🍃🍃🌸🍃🍃
#حیفا
💠 رباب برای ادامه عملیات خیلی مشتاق بود و پیشنهاد داد که خودش هم در طرح و عملیات شرکت داشته باشه. منطقی هم بود... چون هم شناسایی رفته بود و هم عملیات...
🍃🍃🍃🌸🍃🌸
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🌸🍃🍃 #حیفا 💠 رباب برای ادامه عملیات خیلی مشتاق بود و پیشنهاد داد که خودش هم در طرح و عملیات
🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#حیفا-
📵 دکتر در جلسه عصر، ادامه عملیاتشان را اینگونه شرح داد:
💠 رباب برای ادامه عملیات خیلی مشتاق بود و پیشنهاد داد که خودش هم در طرح و عملیات شرکت داشته باشه. منطقی هم بود... چون هم شناسایی رفته بود و هم عملیات... وقتی در ایران دوره دیده بود، حتی سابقه 10 ماه تعقیب و گریز هم در پرونده اش داشت. این یعنی رکورد تعقیب و گریز زنان طرح و عملیات جهادی جهان اسلام را به نوعی به خودش اختصاص داده بود... و خیلی چیزهای دیگر که اگر لازم شد در ادامه بهش اشاره میکنم...
💠 رباب، مادری به نام «حنّانه» داشت که زنی پارسا و زاهد و از مجاهدان مبارز در زمان صدام بود که حدودا دو سال در یکی از چاه های حزب بعث زندانی بوده است... حنّانه تا قبل از بیماری اش، به خاطر شدّت علاقه به ساحت مقدس حضرت آیت الله سیستانی و شاگردان شهید صدر، مسئول آموزش تیم بانوان گارد امنیتی بیت مرجعیت بود...
💠 رباب، مسئله جالبی را از حنانه نقل کرد، که فصل جدیدی در کنترل و تعقیب حفصه به روی ما باز کرد...
🔴 رباب گفت:
«وقتی ماجرا را برای مادرم تعریف کردم، مادرم یاد خاطره ای افتاد و گفت: عزیز مادر! تو شیر کسی را خورده ای که شبی که خانه امنش را در منطقه کرکوک محاصره کردند و خودش را در محاصره بعثی های از خدا بی خبر دید، باردار بود و تو را در رحم داشت... آخرین باری که من محاصره شدم، مصادف با اولین باری بود که تو قبل از تولد محاصره شدی...
🔴 در همان حین، با یکی از افسران استخبارات (وزارت اطلاعات حزب بعث) درگیر تن به تن شدم... او که هیکلش دو برابر من بود، بالاخره پیروز شد و مرا دستگیر کرد... لحظه ای که میخواست مرا به درون ماشین بیندازد، حرف بسیار رکیکی به ساحت آیت الله خویی و آیت الله سیستانی زد...
🔴 من که باید خودم را کنترل میکردم، فکری به ذهنم رسید که بتوانم بعد از آزادی ام او را تعقیب کنم و به سزای حرف زشتش برسانم... به او ضربه ای فکری وارد کردم تا بلکه بتوانم حرفی را از زبانش بیرون بکشم... به او گفتم: باید همان دیشب که زنت را در حالت مستی با یکی از سربازانت در منطقه بطیره دیدم میکشتم!...
🔴 آن افسر که انتظار این حرف را نداشت، گفت: اما زن من که در آن منطقه نبوده... و هیچ سربازی هم در شهرک ما زندگی نمیکند... به دیوار خوردی ضعیفه... دروغی گفتی بلکه بتوانی دلت را خنک کنی...
😉 او ندانست که در آن لحظه چه خط و ربطی به من داده است... او به من فهماند که ما در شهرکی زندگی میکنیم که هیچ سربازی نیست... و ما فقط یک شهرک در زمان صدام داشتیم که سرباز نداشت و همه درجه دار بودند و آن هم «شهرک نظامی الفیصل» بود...
😡 دیگر تمام شد... آن افسر احمق از همه جا بی خبر، حتی فکرش هم نمیکرد که یک روز مادرت از زندان بعث عراق آزاد شود و بدون هیچ معطلی، مستقیم سراغ شهرک بدون سرباز الفیصل رفته و به بهانه نظافت خانه، به درون شهرک الفیصل نفوذ کند و آن افسر را از ناحیه دهان مورد ضرب و جرح قرار دهد و در نهایت به تقاص همه خون های شاگردان شهید صدر که ریخته بود برساند...😡✌️
👈 رباب جان! ضربه ای به حفصه بزن که یا معادلاتش را به هم بزند یا بتوانی حرکات بعدی او را کشف کنی... اگر این کار را کردی، موفق خواهی شد که هیچوقت او را گم نکنی و همیشه مانند سایه مرگ، دنبالش باشی... حتی در خواب»
🔵 خب حرف بسیار عاقلانه ای بود... ریسک بزرگی هم داشت... اما رباب، دختر همان مادر بود و آن شب تا صبح همه ما فکر کردیم... فرصت را نباید از دست میدادیم... باید زودتر کاری میکردیم...
🔵 جواب استعلام درباره حفصه هم آمده بود... طبق حدسمان، بچه های سپاه قدس هم گفتند که خبرهای مخبران حاکی از آن است که فایل پرسنلی حفصه یا همان حیفا از فایل منابع انسانی اداره متساوا حذف شده و حتی برایش سه سال قبل جلسه تشییع و ترحیم هم گرفته اند...
⚫️ عجب! معادلات زمانی را باید حل میکردیم و از سوی دیگر، فرصتی هم نداشتیم... باید تا قبل از طلوع آفتاب، نقشه میکشیدیم...
⚫️ تا اینکه نقشه را تعیین کرده و ... رباب برای ادامه ماموریت آماده شد... اولین مرحله را باید انجام میدادیم... رباب خودش را در اختیار واحد ضد شکنجه قرار داد ... آنها کارشان را خوب بلدند... به همین خاطر، بنا به دستور خودم، زحمت یک ربع شکنجه را کشیدند و رباب را تا سر حد مرگ زدند...😐
ادامه دارد...
#نویسنده:محمدرضا حدادپور جهرمی
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
#نکات_تربیتی
پایههای اساسی فرزند پروری مثبت👆🏻
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
#حدیث
امام هادی -علیه السلام- میفرماید:
داشتن فرزند موجب آسایش روحی و فکری انسان میگردد و انسان را از دغدغه درونی و افسردگی روحی نجات میدهد.
وسایل الشریعه. جلد ۱۵.صفحه ۹۶
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"
[• #حدیث •]
🔰امام صادق علیه السلام:
☀️ لا يَنْبَغى لِلْمَراَةِ اَنْ تُجَمِّرَ ثَوْبَها اِذا
خَرَجَتْ مِنْ بَيْتِها
💠 شايسته نيست كه زن مسلمان، آن گاه
كه از خانه خويش بيرون مىرود، لباس خود را
وسيله جلب توجّه ديگران نمايد[خوشبو و يا جذاب نمايد.]
📚 كافى | ج ۵ | ص ۵۱۹ | ح ۳
⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱
"« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"