eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
34.9هزار دنبال‌کننده
19.4هزار عکس
4.3هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 عروس خواهرم چند مدت بود به خونه ما رفت اومد میکرد به بهانه های مختلف شب و روز می‌اومد راحت با منو همسرم شوخی بی جا میکرد و میخندد همسرم خیلی مرد سربه زیری و متینی بود هیچ نگرانی راجب همسرم نداشتم بیچاره ساعت ها اتاق می‌نشست تا عروس خواهرم سارا بره ولی برای پسر جونم خیلی نگران بودم حس خوبی نداشتم به این رفت اومدها مخصوصا که سارا هیچ حرمتی رعایت نمی‌کرد یه روز اتفاقی متوجه شدم سارا تو اتاق منه با کسی تلفنی حرف میزنه نمیخاستم گوش کنم ولی وقتی اسم پسرمو شنیدم همه وجودم گوش شد باورم نمیشدج سارا چه بلایی سرمون اورده همونجا پشت در خشکم زده بود تا سارا مکالمه کوفتیش تموم شد اومد بیرون منو دید هول شد زبونم قفل شده بود با لکنت گفتم چکار کردی افریته رنگ سارا به وضوح پریده بود دستش گرفتم کشون کشون بردم سر جواهراتم هیچ کدوم نبود نمیدونم از کی کارشو شروع کرده بود همه طلاها فدای یه تار موی پسرم ولی چطور پسرمو معتاد کرده بود حالم بد گرفته بود سارا هم از فرصت استفاده کرد منو محکم هول داد افتادم سرم خورد به میز از هوش رفتم وقتی چشامو باز کردم فرید همسرم بالا سرم بود پرسید چی شده ؟ دزد زده؟؟میخاستم دزدی سارا قایم کنم گفتم نه گفت بعضی وسایل عتیقه خونه و طلاهات نیست ک سرتم شکسته دیگه بغضم شکست با گریه گفتم کار ساراس ولی نتونستم بگم که فرزان هم معتاد کرده هنوز شک داشتم تا شب منتظر فرزان بودم خبری نشد که نشد زنگ زدم‌ به خواهرم ماجرا رو گفتم بیچاره خواهر زاده ام از خجالت و شرمندگی رنگش کبود شده بود گفت سرم مشغول به کار بود نفهمیدم چی شده گفتم تو تلفن میگف فرزان حسابی گرفتار مواد شده همه طلاهای مادرشو داده بهم فعلا دستمون پره چند شب گذشت از فرزان خبری نشد که نشد با تموم خجالت جریان مفصل به همسرم گفتم هم جارو گشت تا یه هفته بعد فرزان لرزون ضعیف اومد خونه سارا بهش گفته بود مادرتو هول دادم فهمیده تو طلاها رو دزدی اینم از خجالت نیومده چند شب آواره کوچه ها بود تا از درد خماری نتونسته دوم بیاره برگشته خونه فرزان کمپ بستری کردیم از سارا خبری نشد بعد چند ماه وقتی که داشته با یه غریبه از مرز قاچاقی خارج می‌شده گرفتن الان هم زندان سارا این مدت پسرمو معتاد کرد بود از خونه من مادرشوهرش و شوهرش و برادر خودش دزدی میکرده وقتی ازش پرسیدم چرا گفتم منو دوست مجازیم که رابطه پنهانی داشتم آلوده کرد بعد فهمیدم یه مواد فروش هست ولی من دل باخته اش شدم بخاطر همون دزدی میکردم تا از این جا بریم گفتم چرا به فرزان قرص و مواد دادی گفت فرزان اولش میخاست شبا بیدار بمونه درس بخونه انرژی زیاد داشته باشه منم کمکش کردم خودش خواست مصرف کنه خودش میگفت وابسته نمیشه ولی شد منم از فرصت استفاده کردم تهدیدش کردم به شما میگم معتاد شده اونم طلاها و پولای حسابش داد تا ساکت باشم نمیدونم چرا ایقدر سرگرم روزمرگی شدم پسرم زندگیم اینجوری بهم خورد ولی خداشکر فرزان حالش داره بهتر میشه توروخدا دعا کنید براش😔😔😭 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌