eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
35هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
4.5هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 : «حسادت در محبت» ✍️ بابا جان با همه-ی باباها فرق داشت! شاید بشود گفت که جنس مهربانی و لطافتش را کمتر در کسی می‌شد پیدا کرد. فامیل که سهل است، تمام روستا عاشقش بودند و برای همه بابا بود! روزی هم که رفت انگار یک روستا بی‌پدر شد. • یادم هست با باباجانم رفته بودیم شمال! همه باهم. همه که میگویم یعنی همه خواهرها و برادرها و بچه ها باهم. • برادرم اما اصرار داشت در اتاق باباجان باشد فقط! از کودکی همینطور بود، انگار باباجان فقط بابای او بود. اما باباجان ترجیح داد شب را تنها باشد داخل اتاقش، آخر او عادت داشت سحر نماز بخواند و قران گوش کند. • سحر بود، دو ساعتی مانده بود تا اذان صبح. برخاستم و آرام لباسهایم را پوشیدم و تسبیحم را برداشتم و از اتاق بیرون زدم و خودم را به ساحل رساندم. • تا وقت نماز آنجا ماندم، صدای آب با همه آرامشی که داشت در جانم رسوخ کرد و آرام شدم. با صدای اذان برگشتم تا هم خودم نماز بخوانم، هم بقیه را برای نماز بیدار کنم. • همینطور که درب اتاق را باز کردم، دیدم در رختخوابش نشسته و زل زده به در! تا مرا دید گفت: کجا بودی؟ از این سوالش تعجب کردم، اما جوابش را دادم : رفته بودم لب ساحل! نفس راحتی کشید و گفت : فکر کرده بودم رفته بودی اتاق باباجان! یکساعت است کلافه ام از اینکه باباجان نگذاشت من بمانم کنارش ولی تو را به اتاقش راه داد! • چیزی نگفتم و رفتم سجاده‌ را پهن کنم، با خودم گفتم؛ چه بد دردیست هاااا ! یک ساعت نه از هوای سحر و ساحل آرامش استفاده کرد این پسر، که ممکن است یکسال دیگر هم گیرش نیاید، و نه اینکه توانست بخوابد و لذت خواب را ببرد! نشسته بود ببیند من کنار باباجانم هستم یا نه ؟ اگر این جهنم نیست، پس چیست؟ 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #تا_آخرین_نفس رفتم توی سالن وبعد از احوالپرسی رو مبل کنار مامان نشستم . بعد تعارفات
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 در حقیقت امشب اومدم خواستگاری دخترم برای شما پسرم خوب فکراتو بکن و بعد به پیشنهادم جواب بده. وقتی پا به اتاق گذاشتم، کلی افکار هجوم آوردن به مغزم و همش فکر میکردم با شنیدن این حرفها هم دارم به پریسا خیانت میکنم . تا صبح خواب به چشمانم راه پیدا نکرد و همش تو فکر بودم که کار درست چیه. صبح خسته از رختخواب پاشدم و با خوردن مختصری صبحانه به دانشگاه رفتم تو طول کلاسها فقط حواسم به پیشنهاد آقای محمدی بود . ظهر که از دانشگاه بیرون اومدم وطبق معمول پنجشنبها داشتم میرفتم که با پریسا درد دل کنم پریناز را دیدم که بطرف اومد و خیلی آروم سلام کرد. با هم احوالپرسی کردیم .خواستم برم طرف ماشینم که پریناز با آرامش و خجالت زده گفت :علی آقا میتونم باهات صحبت کنم گفتم بریم داخل ماشین سوار شدم و در ماشینو براش باز کردم وقتی سوار ماشین شد و با خجالت گفت: پیشنهاد پدرم از طرف خودش نبود. از طرف من بود من به بابام گفتم که اگه بشه میخام با شما ازدواج کنم چون همیشه فکرم این بود که پریسا اگه با شما زندگی میکرد بی شک خوشبخترین بود. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #تا_آخری_نفس در حقیقت امشب اومدم خواستگاری دخترم برای شما پسرم خوب فکراتو بکن و بعد
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 و از ماشین پیاده شد و من را با افکارم تنها گذاشت. وقتی از ماشین پیاده شدم مثل همیشه گیتارم را برداشتم و بطرف جایگاه همیشگی قدم بر داشتم. نزدیک که شدم گفتم سلام عزیزم خوبی. گیتارم را تنظیم کردم و شروع کردم به خوندن آهنگی با تموم قلب و روحم نوشته بودم. تو با قلب ویرانه من چه کردی ببین عشق دیوانه من چه کردی در ابریشم عادت آسوده بودم تو با بال پروانه من چه کردی ننوشیده از جام چشم تو مستم خمار است میخانه من چه کردی مگر لایق تکیه دادن نبودم تو با حسرت شانه من چه کردی مرا خسته کردی و خود خسته رفتی سفر کرده با خانه من چه کردی جهان من از گریه ات خیس باران تو با سقف کاشانه من چه کردی😭 و به پهنای صورتم اشک ریختم و وقتی به خودم اومدم آدمهای زیادی دور برم جمع شده بودن و اشک میریختن . کم کم همه یک فاتحه خوندن و رفتن ومن شروع به درد دل با پریسا کردم و ازش خواستم بهم کمک کنه وبگه چیکار کنم . و راهو نشونم بده . روزها از پی هم میگذشتن آقای محمدی از اونشب دیگه به دیدنمون نیومدن وانگار منتظر بودن ما پا پیش بزاریم اونروز خسته از دانشگاه بخونه بر گشتم ویکراست رفتم به اتاقم لباسمو عوض کردم و رو تخت دراز کشیدم .خیلی زود خوابم برد. چشم که باز کردم تو یک جنگل سر سبز بودم پر از درخت . داشتم به صدای پرندگان گوش میکردم که شنیدم کسی صدام میزنه. بطرف صدا برگشتم پریسا بود. بطرف اومد . غمگین بنظر میومد گفتم چیشد عزیزم با ناراحتی به جمعی اشاره کرد گفت میخام با اونا باشم گفتم من اومدم تو را ببینم .چشمهاش پر از اشک شد ولبهاش تکون میخورد هر چه دقت کردم نمیفهمیدم که چی میگه که ناگهان با ترس زیاد از خواب پریدم . صبح که شد به مامان گفتم که میخام برم مشهد مامان با تعجب بهم نگاه کرد گفت پس دانشگاهت؟ گفتم آخر هفته کلاس ندارم . به اتاقم رفتم یک دست لباس با حوله برداشتم وقتی اومدم تو سالن از مامان خدا حافظی کردم واومدم بیرون سوار ماشین شدم و راه افتادم .... ادامه دارد.... 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🌸🍃 👱 دلایل ناراحتی زن ها خانوم های که همیشه نق میزنند یا بهانه گیری میکنند ی سری دلایل دارد که آقایون باید درجریان باشند و مهمتر از ان اینست که به یاد بسپارند که موقعی درمقابل اعتراض ها و نق زدنای همسرشون عصبانی نشوند. نزدیکی به دوران عادت ماهیانه دوری از همسر زمانی که احساس تنهایی و بی پناهی میکنند نیاز به میل جنسی نیاز به آغوش همسرشون 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 حرفهای 🥰جونم سلام فاطمه جان يه آیه از قرآن رو می خواستم معرفی کنم به دوستان زمانی که می خوان به کسی حرفی بزنن و می خوان طرف مقابل حرفشون رو بی چون و چرا قبول کنه آیات زیر رو بخونن و بعد شروع به صحبت کنن اينو رو معلم قرآن بهمون یاد داد و من این چندین ساله خیلی استفاده کردم 😉 خوب آیات مربوط به سوره طه هستش که خدا به موسی امر فرمود به سوی فرعون برو و موسی از خداوند درخواست کرد قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي ﴿۲۵﴾ گفت پروردگارا سينه‏ ام را گشاده گردان (۲۵) وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي ﴿۲۶﴾ و كارم را براى من آسان ساز (۲۶) وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي ﴿۲۷﴾ و از زبانم گره بگشاى (۲۷) يَفْقَهُوا قَوْلِي ﴿۲۸﴾ [تا] سخنم را بفهمند (۲۸) 🍃🍃🍃🌼🍃 *
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 یکی از ویژگیهای خوبی که باعث میشه در ارتباط با دیگران ، آرامش بیشتری رو تجربه کنین داشتن مناعت طبع و کم توقعیه . 🍃یعنی چه طوری ؟ یعنی اینکه توقعتون رو از هرکس در حد خودش بذارین .توقع نداشته باشین که در حق هر کس همونطور که لطف میکنین همونطوری هم جبران کنه. واقعا دنیا اینطوری نیست. اگر اینجوری توقع داشته باشین وقتی که به اندازه خودتون براتون جبران نکنن اعصابتون خورد میشه و خودخوری میکنین. به خودتون بگین" مگه چند سال زنده ایم؟ یا "من بزرگتر از اونم که بخوام منتظر محبت اونها باشم ..." بهتر از خودخوریه که 🍃🍃🍃🌼🍃 *
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 🍀سلام طریقه پوست گرفتن مغز بادوم رو براتون بگم،مغز بادومو یک دقیقه بجوشونین و بعد بریزین توی آب سرد،راحت پوستش جدا میشه.. خواص شیر گیاهی بادام تقویت مو و پوست تقویت استخوان و داشتن استخوان قوی سرشار از آنتی اکسیدان تقویت سیستم ایمنی رفع کمخونی و هر گونه کمبود ویتامین در بدن جلوگیری از پیری و رفع چروک مناسب برای آسم تقویت دستگاه گوارش تقویت  کودکان ضعیف و....... 🍃🍃🍃🌼🍃 *
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙آیت الله العظمی جوادی آملی یک بیان نورانی از حضرت امیر مؤمنان سلام الله علیه است که فرمود: «إِذَا أَمْلَقْتُمْ فَتَاجِرُوا اللَّهَ بِالصَّدَقَة»؛[۱]، فرمود: اگر شما یک وقت گرفتار شدید، دَینی دارید و مشکل مالی دارید، صدقه بدهید که این ده برابر می‌آید! ما اینها را باور نکردیم که کار به دست دیگری است. فرمود هر وقت کمبودی دارید و وضع شما قدری ضعیف شد، فوراً صدقه بدهید... [۱]حکمت ۲۵۸ نهج البلاغه درس تفسیر ۹۴/٨/١۶ 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❓ 🍃🍃🌸🌸
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #تقاضای_همفکری ❓ 🍃🍃🌸🌸
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❓ سلام فاطمه خانم کانال شما خیلی عااااااالیییییییییییه 🙂 راستش یه سوال و مشورت اورژانسی میخوام برای دوست صمیمی خودم که خواستگار داره ایشون 20 ساله هست دانشجو واگر خدا بخواد شاغل داره میشه خیلی دختر آروم و خیلی خوبی هست من ازکلاس سوم باهم بودیم در اصل دیگه خواهریمه از رفیق گذشته 😍💖خیلی دوسش دارم و برام مهمه 💕رفیقم از 16 سالگی که خواستگار چند تایی داشت همه هم پیگیر بودن ولی خوب پدرشون گفتم که بچه هست لااقل درس بخونن و پخته تر بشن و بعد حالایه چندتایی خواستگار خیلی پیگیر داره ولی خوب همرو رد کرده به جز یه نفر که به مادرش مادر آقا پسر گفتن که ما میخوایم بیایم برای دخترتون خواستگاری تازگی گفتن بیرون دوستم رو دیدن مادر آقا پسر و به مادرش گفتن و شماره گرفتن و گفتن تا آخر هفته زنگ میزنن مادر دوستم گفتن بهش که مادر ایشون همه چیز رو مطرح کردن و گفتن تحصیلات و سن و.... و بعدفقط تحصیلات آقا پسرشون از دوستم بالاتره یکم رفیقم دل نگرانه از این بابت هنوز که چیزی نشده 😅واینکه فقط بایددوطرف همو ببینن و بقیه ماجرا دوستم گفت مادرش ازش نظرشو پرسیده ولی نمیدونه چی بگه حالا از من کمک خواست منم که هیچی تجربه ندارم فعلا البته 😅 میگه مادرش بهش گفته زنگ زدن چی بگم میگه بگم عکس بفرسته ببینی یا حضوری هم ببینید میگه هرطور خودت میخوای،آخه اولین خواستگاری هست که میخوان پیگیر بشن و بگن بیاد چون پدردوستم اجازه داده اینو بگم که رفیقم ترس داره از ازدواج میگه کلا میترسم ،الان رفیقم نمیدونه چی بگه که مادرش به مادر آقا پسر بگن حالا منم از شما دوستان از همگی کمک میخوام که راهنمایی بدین و من به دوستم بگم خیلی ممنون میشم🙏🌹🌹 فقط لطف کنید یکم زودتر راهنمایی بدین چون وقت بسیار کم هستش ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ آیدی ادمین: @Fatemee113 منتظر نظرات زیبا شما عزیزان هستیم.😍😊 در این 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c