eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
35.1هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️🍃 سلام من ٢٣ سال سن دارم و حدود یکسال وچندماه است که با پسری جهت ازدواج آشنا شدم مادر وخواهرم آگاه به این ارتباط هستند،هفته پیش بدون تقصیر من بالحنی بد باهام صحبت کرد گفت اگه عکس نفرستی منم تصمیم جدیمومیگیرم منم از اونجایی که خیلی لجباز و مغرور هستم نفرستادم وچندین بار گفتم شما برو تصمیم جدی تو بگیر ایشونم بعدا تقاضا فرستادن عکس رو نکرد ،روز بعدش وقتی تازه رسیده بود بهم زنگ زد وبعد احوالپرسی گفتم تصمیم جدیت چی شد گفت هنوز نگرفتم ، بعدش من بالحن پرسشی بهش گفتم اگه بخوام از زندگیت برم چی میگی اونم گفت اگه میخوای بری برو منم دلخور شدم (آخه انتظار داشتم مثل قبل بگه نرو …)واسه همین چندبار گفتم من که میخوام از زندگیت برم !یه بار پرسیدم اگه بخوام کات کنیم چی میگی گفت اگه بخوای میکنیم اما بعدش إنکار کرد أخر ای مکالمه گفتم از آشناییتون خوشحال شدم اونم مثل همیشه جملات عاشقانه بهم گفت بعد که مکالمه تموم شد تو فضای مجازی پرسیدم شما چه حسی در این رابطه دارید ؟ گفت حس خوب گفتم تبدیل به عادت نشده ؟ گفت شده اما عشقم هست گفتم خیلی راحت گفتی اگه میخوای بری برو گفت نه راحت نیست بعدش شب بخیر گفتیم فرداییش ساعت استراحت بهش زنگ زدم خیلی سرد در حد یک مین باهام حرف زد گفت پیش همکارمم،از این ماجرا که گفتم یک هفته و چندروزه که میگذره من خیلی ناراحت بودم تواین مدت همش میترسم نکنه با فرد جدید آشنا شده باشه بدلیل کمی جا نتونستم کل سؤالاتمو بپرسم و همه چیز رو بگم اگه لازم بود مطلعم کنید تا بهتر بتونید راهنماییم کنید لطفا در زودترین زمان ممکن پاسخمو بدید و آرومم کنید بی صبرانه منتظر جوابتون هستم خیلی ممنون ❓🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓ والدین ،حقیر را مجبور به ادامه تحصیل در دانشگاه می نمایند و در عین حال بارها تجربه نموده ام بودن در فضای دانشگاه و همچنین گذران وقت در مطالب بعضا واهی و بلافائده(ازلحاظ اخروی) که آنجا عرضه میشود موجب تشدید کدورت باطن گشته و مرا ازهدف اصلی عبودیت و و خو گرفتن با مطالب عالیه و طمانینه و ارتکاز نفس باز میدارد و هرگاه از آن فضا و دروسی که کدورت زا است فاصله میگیرم سبکی روح و شوق به تعالی کاملا محسوس است.(این مساله بارها تجربه شده) حال جائز است باحفظ احترام و ادب نسبت به والدین ازخواسته و اجباری که آنان درخصوص ادامه تحصیل دارند صرف نظر نمایم؟؟ ❓🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓🌸❓🌸 سلام من از خانواده ای با روابط اجتماعی خیلی کم میام نه پدرم نه مادرم دوستی ندارن و فقط در حد خانواده رابطه دارند که اون هم به افراد کمی در فالمیل محدود هست و همین کنترل رو روی من هم داشت پدرم من تا ۱۸ سالگیم نه با دوستی بیرون رفتم نه خونه ی دوستی رفتم فقط در حد همکلاسی دوست داشتم و بیرون مدرسه رابطه ای نداشتم تا زمانی که دانشگاه قبول شدم شهر دیگه ای رفتم شرایط بهتر شد استقلالم بیشتر شد ولی این ضعف رو همیشه حس میکردم که نمیتونم دوستی رو بیشتر از یه هم کلاسی یا هم اتاقی داشته باشم و موفق هم نبودم دوست صمیمی پیدا کنم این مشکل رو در ارتباط با جنس مخالف هم دارم من تا الان فقط در یک رابطه بودم و اون رابطه هم اصلا خوب و سالم نبود من فقط وقت و احساس و توان میزاشتم و سراغ اون میرفتم بعد یه مدت واقعا خسته شدم و قطع کردم رابطه رو.میخواستم بدونم باید چیکار کنم که این ضعف رو از بین ببرم خیلی میترسم از اینده که نه دوستی داشته باشم و نه بتونم شریک زندگی پیدا کنم !!!ممنون میشم راهنمایی کنید؟لازمه که یک دوره ی مشاوره انجام بدم 💜👇 @nabat1389 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
#درد_دل_اعضا #مهسا ماشین رو روشن کرد و گفت شنلت رو بکش جلو کسی نبینه این خانم خوشگلم رو ... شنلم
تا شب با علیرضا تو اتاقم بودیم و مامان غذامون رو هم آورد تو اتاق .. علیرضا مدام بغلم میکردم و میبوسیدم .. تا حیاط بدرقه اش کردم لحظه ی آخر گفت بدو برو همین الان موبایلت رو روشن کن زنگ زدم صدات رو بشنوم .. موبایلم رو روشن کردم پیامها پشت سر هم میومد .. همه اش از علیرضا بود غیر از یکیش که از آرش بود .. (خوشم اومد ازت به پلیس شوهر کردی بتونی از مخمصه فرار کنی) از ترسم نمیتونستم بلاکش کنم میترسیدم دیوونه بازی دربیاره و جلوی در خونه بیاد .. مجبور بودم تحمل کنم .. دو روز بعد حاج خانوم زنگ زد و ما رو برای شام، روز جمعه به خونشون دعوت کرد.. جمعه علیرضا اومد دنبالم و ما زودتر رفتیم کوچه رو نگاه کردم خبری از آرش نبود.. قبل از رفتن کمی تو خیابونها گشتیم دلم میخواست اولین بار با خانواده ام برم کمی خجالت میکشیدم .. تو همین افکار بودم که مهتاب زنگ زد و گفت نزدیک خونه ی حاج خانوم هستند گفتم بمونند تا ما هم برسیم .. چند دقیقه بعد همگی جلوی در خونشون بودیم ... خونه ی بزرگ حیاط دار.. در کرم رنگ بزرگ باز بود، علیرضا زنگ در رو زد .. حاج آقا و محمدرضا ، برادر بزرگتر علیرضا به استقبالمون اومدند .. وسط حیاط باغچه بود از حیاط سه چهار تا پله به تراس بود .. تراس بزرگی که یک سمتش میز و صندلی حصیری چیده بودند.. حاج خانوم اسفند به دست روی تراس ایستاده بود .. اقوام نزدیکشون رو هم دعوت کرده بودند .. با ورود ما همه به استقبالمون اومدند .. مامان کنار گوشم گفت خدایی حیف این خانواده نبود ، قبول نمیکردی... نگاهشون که میکردم غیر از محبت و ادب چیزی بینشون نمیدیدم .. موقع سفره چیدن میخواستم کمک کنم که حاج خانوم اجازه نداد و به علیرضا گفت با نامزدت برو گوشه و کنار خونه رو نشون بده تا ما شام رو آماده میکنیم .. با علیرضا به حیاط رفتیم ته حیاط زیر زمین بود.. زیرزمینی که پدر علیرضا به گلخونه تبدیلش کرده بود .. علیرضا در مورد گلها و حساسیت پدرش بهشون صحبت میکرد که موبایلم تو دستم لرزید .. علیرضا گلدونی رو جابه جا میکرد و پشتش به من بود .. نگاه گذرایی به موبایلم انداختم ... آرش پیام داده بود.. (خونه ی بزرگی دارند از در کرم رنگ بزرگش معلومه .. منو دعوت نکردند بی معرفتها خیلی دلم میخواد بیام تو) تمام تنم دچار رعشه شد چشمهام سیاهی رفت و نتونستم روی پاهام بایستم و خوردم زمین... چشم که باز کردم سرم روی پای علیرضا بود و یه لیوان آب توی دستش که سعی میکرد بریزه تو حلقم .. با دستم لیوان رو عقب هول دادم و سرم رو بلند کردم .. علیرضا با نگرانی گفت مهسا چت شد یهو؟ من که مردم تو همین چند دقیقه .. دستم رو کنار سرم گذاشتم و گفتم نمیدونم چرا سرم گیج رفت .. کسی که خبر دار نشد ؟؟ دستم رو گرفت و کمک کرد بایستم و گفت نه .. میخواهی بریم دکتر؟ مانتوم رو مرتب کردم و گفتم نه .. حتما فشارم افتاده .. ناهار نخوردم .. علیرضا دلواپس پرسید ناهار نخوردی؟ چرا آخه؟؟ به سمت در کشید منو و گفت بریم بالا زود یه چی بخور.. بعد انگار که فکری به سرش زد و گفت نه .. بالا معذبی ، بشین همینجا الان برات یه چی میارم... با قدمهای بلند از گلخونه خارج شد .. سریع موبایلم رو برداشتم و به آرش پیام دادم (چی از جون من میخواهی تو آخه؟) گوشیم رو سایلنت کردم و با اومدن علیرضا کنار گذاشتم .. علیرضا سینی به دست کنارم نشست، تو یه بشقاب چند تا کباب و گوجه به همراه نون آورده بود .. خودش برام لقمه درست میکرد و مجبور میکرد که بخورم ... ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🍎 امام صادق علیه السّلام فرمودند: « لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِي شَيْ‏ءٍ شِفَاءً أَكْثَرَ مِنَ الشَّعِيرِ مَا جَعَلَهُ اللَّهُ غِذَاءَ الْأَنْبِيَاء: اگر خدا می دانست که در چیزی بیشتر از جو شفا وجود دارد، آن را غذای انبیاء قرار نمی داد.» ( مجلسى، محمد باقر؛ بحار الأنوار؛ بيروت، چاپ دوم؛ 1403 ق.؛ ج‏63؛ ص255) 🌟روش تهیه ماء الشعیر طبی ✨برای تهیه ماءالشعیر طبی، ۵۰گرم جوی پوست کنده سالم (نه پرک! و نه نیمکوب!) را با چهار لیوان آب (یک لیتر)، با حرارت ملایم، آهسته بجوشانید تا وقتی که جوها به حالت شکفته و کاملاً پخته برسند. این زمان به طور متوسط ۴۰ تا ۵۰ دقیقه طول می کشد. ✨پس از آن، تا این ترکیب سرد نشده، آن را صاف کنید و در جای خنک قرار دهید تا سرد شود. از این چهار لیوان بیش از سه لیوان ماءالشّعیر به دست می آید که حداکثر دو روز در یخچال قابل نگهداری است. ✨ جوی باقیمانده را می توانید در تهیه آش یا سوپ جو استفاده کنید. 👈ماءالشعیر طبی نباید غلیظ و ژله ای شود وگرنه تأثیر آن معکوس خواهد شد. 👈 اگر جو کاملاً مرغوب و مناسب باشد رنگ ماءالشعیر به سرخ ملایم و کمرنگ مایل می شود. 👈البته کسانی که معده سرد و یا تر داشته باشند بهتر است در هر لیوان آن، یک قاشق غذاخوری عسل حل کنند و سپس بنوشند. بنابراین اگر با خوردن این دارو، دچار نفخ، سنگینی یا ترش کردن معده می شوید، این مقدار عسل را اضافه کنید. 👈هنگام مصرفِ عادی، باید ماء الشعیر تکان داده شود تا دُردی و بخش رقیق آن با هم مخلوط شوند و فرد از غذائیت ماء الشعیر نیز منتفع شود. 👈در صورتی که نوشیدن ماءالشعیر همراه با رسوب آن برای خورنده خوشایند نباشد، می تواند فقط قسمت آبکی رقیق بالای آن را بنوشد و دُردی آن را دور بریزد، بدین ترتیب فرد از کیفیت سردی دهندگی و رطوبت بخشی ماء الشعیر طبی بهره مند می شود ولی از غذائیت آن سودی نمی برد. 👈افراد گرم مزاج، در صورت تمایل می توانند کمی آب لیموترش طبیعی هم به دارو اضافه کنند. 💥خواص: 🌠نوشیدن این مایع بهتر از هر نوشیدنی دیگری می تواند در برابر استرس، گرما، تشنگی و کاهش رطوبت های بدن، فرد را محافظت کند. 🌠مصرف این فرآورده خانگی به فرد (به خصوص فردی که مزاج گرم و خشک دارد) کمک می کند تا از خشکی پوست، زردی رنگ پوست بدن، گودافتادگی چشم ها، یبوست، غلظت خون، تحریک پذیری عصبی، آزردگی های کلیوی احتمالی و … دور بماند. 🌠این شربت در تسکین تشنگی و دفع اخلاط سوخته بسیار مناسب است. 🌠کسانی که دچار انواع اگزما و کهیر، خارش ها، تشنگی های غیرعادی، حرارت زیاد بدن، شوره سر، جوش های پوستی، برخی انواع دیابت، سنگ های کلیوی، سوزش و عفونت های ادراری و ... هستند ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌱 بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ در زمان رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله در شهر مدينه، شخصى بود بسيار ظاهر الصلاح، به طورى كه كسى در حق او در هيچ موردى، گمان سوء و ظن خلاف نداشت. شايد بسيارى از مردم در برخورد با او از وى طلب دعا مى‌كردند، ولى او بدون توجه به ظاهر آراسته خويش، در بعضى از شب‌ها به خانه مردم مدينه، دستبرد مى‌زد!! شبى براى دزدى از ديوار خانه‌اى بالا رفت، اثاث زيادى در آن خانه بود و در ميان خانه به غير از يك زن جوان تنها كسى نبود، عجيب خوشحال شد كه امشب علاوه بر به چنگ آوردن مال فراوان، در رختخواب عيش و عشرت هم شركت خواهم كرد. همان طور كه در دل تاريكى بر سر ديوار، منظره فريبنده اثاث خانه و چهره دلرباى زن را مى‌نگريست، به فكر فرو رفت: دزدى تا كى، ننگ تا چه مدت، براى چه بايد زحمات انبيا و اوليا را از ياد برد، عاقبت اين همه گناه و فساد چه خواهد شد، مگر براى من مرگ و برزخ و قيامت و محاكمات الهيه نيست، در پيشگاه حق و در دادگاه عدل، جواب اين‌ همه ظلم و جنايت را چگونه بايد داد؟!! آرى، با ادامه اين اعمال به روزى خواهم رسيد كه براى من راه گريز و فرار از چنگال عدالت نخواهد بود، آن روز پس از اتمام حجت حق، مبتلا به غضب خداوندى مى‌شوم و از پس آن به زندان آتش خواهم افتاد و در آن صورت انتقام آلودگى‌هايم را پس خواهم داد!! پس از اندكى تأمل و فكر، از دزدى و تجاوز به آن زن، سخت پشيمان شد و با دست تهى به خانه بازگشت. به وقت صبح خود را به لباس آراستگان و صلحا آراست و به مسجد به محضر مقدس رسول اكرم صلى الله عليه و آله آمد و در حضور آن جناب نشست! ناگهان ديد، زن صاحب خانه‌اى كه شب گذشته براى دزدى اثاث آن، در نظر گرفته بود به محضر رسول اكرم صلى الله عليه و آله آمد، عرضه داشت: اى رسول خدا! زن بى‌شوهرى هستم همراه با ثروتى زياد، پس از چند ازدواج ديگر قصد شوهر كردن نداشتم، اما ديشب به نظرم رسيد كه دزدى به خانه‌ام راه پيدا كرده، گر چه چيزى نبرده، ولى مرا وحشت زده كرده، از اين پس مى‌ترسم در تنهايى ادامه زندگى دهم، اگر صلاح مى‌دانيد براى من همسرى انتخاب كنيد. حضرت اشاره به آن مرد- يعنى به دزد شب گذشته- كردند و فرمودند: اگر ميل دارى، تو را به آن شخص تزويج كنم، زن به چهره مرد خيره شد، او را پسنديد و نسبت به او اظهار ميل و رغبت كرد. پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله عقد آن زن را براى آن مرد بست، سپس هر دو به منزل آمدند، دزد در كمال نشاط و شادى داستان خود را براى آن زن تعريف كرد و به او گفت: اگر شب گذشته ثروتت را مى‌بردم و دامن عفتت را آلوده مى‌كردم، علاوه بر اين كه يك شب بيشتر در كنار تو نبودم، آتش غضب هميشگى حق را، براى خود برمى‌افروختم، ولى در عاقبت كار فكر كردم و بر هجوم هواى نفس صبر و استقامت ورزيدم و در نتيجه براى هميشه به ثروت حلال و زوجه صالحه و عاقبت خوش و سعادت ابد رسيدم!!  ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❤️🍃 میلاد پیامبر اکرم(ص) بود که مهریه را معین کردند. همان روز هم با حضور فامیل ها یک مراسم عقد ساده برگزار کردیم. صیغه عقد را که خواندند، رفتیم با هم صحبت کنیم.دیدیم دنبال چیزی می گردد؛ گفت: «اینجا یه مُهر هست؟» پرسیدم«مُهر برای چی؟ مگه نماز نخوندی؟!» گفت: «حالا تو یه مُهر بده.» گفتم: «تا نگی برای چی می خوای، نمی دم.» می خواست نماز شکر بخواند که خدا در روز میلاد رسول الله به او همسر عطا کرده! ایستادیم و با هم نماز شکر خواندیم. (راوی: همسر شهید عبدالله میثمی)  ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
✅ ⚜️ از نقاط ضعـف همـسرتان محافظت کنید! 🔻 هر فردی حساسیــت‌‌هایی دارد. به‌جا یا نابجا، با دلیل یا بدون دلیـــل! یکی از دماغش خوشش نمی‌آید، یکی حرف زدن در مورد خانواده‌‌اش را دوست ندارد، یکی از تحصیلات پایینش خجالت زده است، یکی روی وزنش حساس است و دیگری ترجیح می‌دهد بحث مادی نکند و... 👈 وظیفــه‌ی ماست که مواظب حساسیت‌‌های همــسرمان باشیم.💞 ❌️ سر این حساسیت‌ها با همسرمان شوخی نکنیم. نه تنها صحبت از آنها را پیش نکشیم که حتی اگه در مهمانی‌ها و بین دوستان و آشنایان حرفی در این مورد زده می‌شود، بحث را عوض کنیــم و یا مدافع همسرمان باشیم.✅️ مطمئن باشید همسرتان محافظت شما از عیب‌هایش را متوجه خواهد شد و این عاملی برای تقویت روابط شما و افزایش محبوبیت است.🌱 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
#پرسش_اعضا ❤️🍃 سلام من ٢٣ سال سن دارم و حدود یکسال وچندماه است که با پسری جهت ازدواج آشنا شدم مادر
🌸🍃 سلام خانوم ۲۳ ساله ای که گفتن با اقایی یکسال ارتباط داشتن واسه ازدواج اما حالا بهم زدن نمیخام قضاوت کنم ولی مطعن باش اون اقا دلش باشما نیس مردی هم که دلش با ما نباشه تو زندگی به راهی کشیده میشه منم همسن شما هستم با اقایی واسه ازدواج در ارتباط بودم که بهم خورد پس حالتونو کاملا درک میکنم اون اقا اگه واقعا دوستون داشت باشه قیافه براش مهم نیست حتی اگه زشت ترین دختر رو دنیا باشین 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام در پاسخ ب اون دختر خانمی که اون اقا پسر ازش درخواست عکس کرده تا تصمیم جدی در مورد رابطه بگیره خواهش میکنم خام نشید و تحت هیچ عنوان حتی اگه گفت خودکشی میکنه عکس نفرستید اون اقا اگه واقعا بخوادتون بعد ازینکه قانونا همسرش شدین ازتون عکس میگیره و الا مطمئن باشید که این اقا فقط میخواد بازیتون بده باهاش دراین مورد صحبت نکنید که ما چه پیشنهادی به شما دادیم چون مطمئنا خنثی اش میکنه و شما رو خام میکنه در واقع زن ها با شنیدن خام میشن لطفا تحت هیچ عنوان عکس نفرستید و الا فردا چیزهای بیشتر و بدتری میخواد و با عکستون شمارو تهدید میکنه هیچ دلیلی نداره عکستونو ببینه تا بعد تصمیم بگیره ایشون به نظرم جز ی مریض جنسیکه قطعا اخرش به شما اسیب میزنه نیست خب بره با یکی دیگه مگه ادم قحطه عزیزم؟! داره گولت میزنه خامش نشو 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 شخصی که کلا دورنگرا هستن و هیچ دوستی ندارند ، من هم در کودکی و نوجوانی همینطور بودم ، طوری که خانواده به زور من رو به مراسم های خانوادگی میبردن . پیدا کردن دوست اولش سخته ، اما با اومدن یک دوست خوب ، خواهی نخواهی دوستان دیگر هم به زندگی انسان میان . پس قدم اول رو هرچقدر مشکل ، بردارید تا به راحتی برسید 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 درجواب دانشجویی که دلش میخواد ترک تحصیل کنه و خانوادش نمیذارند ، اگر کمی بیشتر تامل کنه حتما خودش به نتیجه بهتری میرسه ، علم اندوزی و کسب ایمان هم از مسائلیه که به خودی خود انسان رو به اوج معرفت میرسونه . 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام در جواب خانم ۲۳ ساله ای که با دوستشون کات کردند ،باید بگم چه بهتر که الان تموم بشه .هرچی پیشتر برید ،وابستگی شما بهش بیشتر میشه و اون زمان دیگه نمی‌تونید دوری رو تحمل کنید . اگر ایشون واقعا مرد زندگی بود و دوستتون داشت آنقدر راحت دوری نمی‌گزيد. ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❤️🍃 سلام نبات جان در مورد خانمی که پسر بیست ساله داره و اذیتش میکنه. مادر عزیز شما اول باید متوجه کم کاری خودتون باشید بعد به سراغ درمان. در این مورد بحث نمیکنم که پدر و مادر هر دو تو تربیت نقش دارند ولی مادر مهمتر. مادر هست که احترام به بزرگتر و به بچه یاد میده اجازه کوچکترین بی احترامی رو به فرزندش نمیده. ولی نامید نشید هروقت ماهی رو از اب بگیرید تازه هست الان پسر شما سن سرنوشت سازی رو داره. که میتونه اینده شو با اون مشخص کنه. شما اول سعی کنید ارامش رو به خونه تون بیارید. چطوری؟ اینکه روحیه خودتون رو با نشاط و صبور کنید نسبت به مسائل غر نزنید. نگاه مثبت به مسائل داشته باشید. در همین حین سعی کنید احترام از دست رفته رو به پدر و پسر بزرگتون برگردونید نزارید بچه های کوچکتر بدرفتاری با پسربزرگتون داشته باشند از محبت خار ها گل میشود مردها اقتدارشون حفظ بشه دنیا رو به پای اون زن میریزند. احترام و اقتدار مردهای خانواده رو حفظ کنید پسرتون خطا زیاد کرده ولی بگردید نقطه مثبت هاشو پیدا کنید. اون ها رو با افتخار برای برادرهاش بگید. وقتی اقتدار رو احترام رو تو خونه ببینه، دنبال احترام تو کوچه و خیابان، و از دخترهای مردم گدایی نمیکنه بزارید فضای خونه که اروم شد برای اینده اش یک چشم انداز با خودش بنویسید. اگه دوست داره درسش رو ادامه بده وگرنه سراغ کارهای فنی برند چشم انداز هم مثلا بگید من دوست دارم تو سن ۲۴ سالگی برات زن بگیرم. ولی قبلش امادگی هایی باید داشته باشی دنبال یه کار بگرد و پولهاتو پسانداز کن. برای اینده ات بگو میخوام بهترین عروس دنیا زن تو بشه. باید با پس اندازت دنیا رو براش زیبا کنی بزارید اینده نگر بشه شاید دفعه های اول زیر بار نره ولی هیچ وقت سرکوفت نزنید. به هرحال یه مدت کسی بهش کاری نداشته و هرکار دوست داشته کرده. مادر عزیز راه سختی رو در پیش دارید ولی میشه. حتما هم میشه گر صبر کنی زغوره حلوا سازی سعی کنید این روزها صبوریتون رو زیاد کنید ولی ولی حتما چله ی زیارت عاشورا . یس . حدیث کسا. رو برای عاقبت بخیری بچه هاتون بخونید هیچ دعایی قشنگتر از دعای پدر و مادر برای فرزندش نیست یکی از دعاهایی که خدا گفته حتما براورده میکنه دعای پدر و مادر در حق فرزندشون هست. پس دریغ نکنید ازشون. ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
. منم بهش وابسته شده بودم. من تو زندگیم هیچ محبتی ندیده بودم و نیاز داشتم به اینطور محبت بی ریا. عقد
مادرش مدام غر میزد که دختره دیگه.. دختر قربونی میخاد مگه.انقد گفت گفت تا منم حرصی شدم گفتم حالا خوبه خودتم ۷ تا دختر داری و طعنه بمن میزنی.دیگه جوابمو نداد پشتشو کرد بمن و تمام مدت همونجوری نشست. روزای خوبی بود.. تنها مشکلم این بود که هیچی از بچه داری نمیدونستم. خودم هم که بچه اخرخانواده بودم و ندیده بودم بچه داری.حتی بلد نبودم لباسشو عوض کنم .هی مینرسیدم دستشو بگیرم لباسشو دربیارم دستاشم دربیاد. با هر مشکلی بودکم کم یاد گرفتم. حالادیگه دخترم غزل یک سالش شده بود که ندانسته باردار شدم. وضعمون خوب نبود.. مجید گفت اوایل بارداریه گناه نیست الان سقطش کن.. رفتم طبقه بالا خونه خواهر بزرگم دیدم طاهره و طهورا هم اونجان و دارن صحبت میکنن. گفتم چیه چی شده. گفتن شوهر طاهره گفته حالا که بچه دار نمیشی طلاقت میدم. دلم براش سوخت ولی کاری ازم برنمیومد براش. خودمم در اون لحظه مشکل داشتم. گفتم چیکار کنم صبح چک بی بی زدم مثبته مجید میگه سقطش کن.خواهربزرگم گفت گناهه ول کن مجید بیخود کرده.اومد و پسر شد خانواده اینا هم که عشق پسرن ولش کن.طهورا برگشت به طاهره گفت یه ماه مونده به عید توم بگو باردارم بعد میگی کار خونه تکونی کردم خونریزی افتادم و سقط شد. هممون گفتیم اره فکر خوبیه. غافل از اینکه چه بلایی داره سرزندگی من میاد.طاهرم همین کارو کرد.سعید عین پروانه دور طاهره میگشت. صبحا زود بیدار میشد میرفت براش کیک و رانی میخرید میگفت طاهره ممکنه با معده خالی یهو صبحونه بخوره معدش سنگین شه اذیت شه بهتره با ابمیوه شروع کنه.من تو دلم غبطه میخوردم به طاهره. چون از وقتی باردار شده بودم هر شب که مجید میومد خونه دعوا داشتیم و مدام میگفت سقطش کن من نمیخامش. منم میترسیدم از عقوبت الهیش..شبی نبود ما دعوا نکنیم.عید شد و طاهره به سعید نگفت که خونریزی کرده و خواهر بزرگم و طهورا گفتن صبر کن خدا بزرگه.. من سر در نمی اوردم از کاراشون چون خودم کلی غصه داشتم و جایی تو دلم نبود که بخام واس کسی غصه بخورم و فکر چاره کنم.چرا که خودم بیچاره ترین ادم بودم.روزها گذشت سه ماهم شده بود.طاهره هم به ظاهر میگفت سه ماهشه. رفتم سونو گرافی.بهم گفتن بچه پسره.انگار دنیارو بهم دادن.. اومدم خونه به مجید گفتم بچه پسره ولی باز هفته بعدش بیا . خیلی خوشحال شد. دیگه هوامو داشت.مجید خیلی پسر دوست بود.به خواهرامم گفتم اصلا خوشحال نشدن.ولی من رو ابرا بودم. دیگه لازم نبود جیگر گوشمو بکشم. این یک هفته کل غصه هام رفته بود و طعم خوشبختی گذشته رو بیشتر از پیش چشیدم. تا روز سونوگرافی که گفته بود رسید با طهورا رفتم.. خابیدم روی تخت.. بعد از اینکه اون دستگاهو روی شکمم تکون داد پاشد که بره گفت سالم دختره...انگار تیری فرو کرد توی قلبم. گفتم هفته قبل که بهم گفتی پسره. گفت برای همین گفتم این هفته هم بیای چون دقیق مشخص نبود.یه دختر خوشگله عزیزم و سالم .از اتاق اومدم بیرون. کل دنیا خراب شد روی سرم.من فقط ۱۷ سالم بود توان این همه غصه رو نداشتم. میدونستم تا برسم خونه دعواهای مجید بیشتر از قبل شروع میشه.با طهورا راه افتادیم کلی گریه کردم نشستیم روی یه صندلی. توان خونه رفتن نداشتم..طهوراهم بامن ابرازهم دردی میکرد.و مدام میگفت بیچاره شدی. دعوای شوهرت از یه طرف. حرف مردم از یه طرف.طعنه خواهر شوهرات و مادرشوهرت که دیگه هیچی.با شنیدن این حرفا بدتر گریم گرفت. اخه مگه گناه من چی بود. مگه جنسیت بچم دست من بود. ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌿 خواستم یکی از تجربه های خودمو دراختیارتون بذارم من وهمسرم چند ماه پیش دعوا کردیم یه دعوایی که هیچ وقت فکرشو نمیکردم که زندگیمون دوباره روبراه بشه تمام راه های پشت سرمون خراب کرده بودیم ...به همدیگه خیلی توهین وبی احترامی کردیم من 20 روز خونه  پدرم بودم بعد این مدت پدرشوهرم یه شب اومد دنبالم گفت وسایلتو جمع کن بریم از اونجایی که دلم برای پسرم تنگ شده بود دلو زدم به دریا رفتم خونه پدرشوهرم توی راه برگشت پدرشوهرم بهم گفت شوهرت هرچی بهت گفت تو هیچی نگو فقط هم بگو خودم اومدم سر زندگیم نگو که من اومدم دنبالت منم بهش اعتماد کردم واین حرفارو زدم ...شوهرم اومد خونه پدرش منو دید شوکه شد اولش گفت واسه چی اومدی ...منم گفتم دلم براتون تنگ شده بود..خودشم دلش خیلی تنگ شده بود ولی این غرورش اجازه نمیداد که دنبال من واون یکی پسرم بیاد الان بعد گذشت 8 ماه از اون جریان وقتی که صحبتش پیش میاد میگه هیچ وقت قهر نکن اگرم قهر کردی خونه رو ترک نکن من طاقت دوری تو وپسرامو ندارم ...الان خداروشکر باهم خوبیم دیگه میدونم چطوری رفتار کنم که ناراحتی ودلخوری پیش نیاد... خواستم بگم سر هیچ وپوچ زندگیتون به هم نزنید ...من همه ی زندگیمو مدیون پدرشوهر مهربونم هستم که اجازه نداد زندگیمون از هم بپاشه... خانوما ،اقایون خیلی غرور دارن مراقب غرورشون باشیم ... الهی که همگی خوشبخت بشید... ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🍃☀️ 💕 بر آورده شدن 💙👈 امام صادق ؏ فرمود‌‌:↯↯↯ ✨ روایت شده که وقتی خداوند دستور داد این آیات : ↯↯↯ 💞 سوره حمد ، آیت الکرسۍ ، آیات ۱۸، ۱۹، ۲۶، ۲۷، سورهٔ مبارکه آل عمران را به زمین آوردند به عرش الهے چنگ زدند و گفتند پروردگارا ! ما را به سوی اهل خطا و گنهکاران می فرستی؟ 🍃🌹 خداوند به ایشان وحی فرمود که به سوی زمین بروید ، به عزّت جلالم سوگند که هریک از شما این آیات را تلاوت کند از رحمت های پنهان من به او می رسد . و از او بر آورده می شود ، هرچند بسیار باشد . 🌹🍃 📚 منبع: مفاتیح الجنان ۵۸۲: الکافی۴ : ۴۲۶ بر قله پارسایی ۲۸۱ ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
✅ سلام.این اولین و بزرگترین تجربه ای بود که بعد از ازدواج به دست آوردم.تجربه ای که با هزینه ی گران و برگشت ناپذیری و با خون دل خوردن های بسیار به دست اومد.و دارم این رو در اختیار شما قرار می دم تا شما هم مثل من نشید. اول یک مقدمه عرض کنم: همیشه با خودم می گفتم که این زن و شوهرای ازدواج کرده و به ظاهر خوشبخت چرا از خوشبختی خودشون حرفی به ما مجردها نمی زنند تا ماهم تشویق به ازدواج بشیم؟ چرا هیچ وقت نمیان از اسرار و رموز شوهرداریشون برای ما بگن؟ چرا عوامل خوشبختی شونو به ما نمی گن؟ چقدر خسیس و لووووس! من وقتی ازدواج کردم، همه چیزمو به همه می گم تا بقیه نقاط مثبت و منفی زندگیمو بدونن و یاد بگیرن و عبرت بگیرن!! ولی....هی..... زندگی خودمو با این طرز تفکر به مرز نابودی کشوندم یا داشتم می کشوندم! بازم خداروشکر می کنم که الان فهمیدم مشکل از کجا بود وگرنه تا الان از عشقم جداشده بودم. حالا خوب گوشاتونو باز کنید و بیایید نزدیکتر ، چون الان می خوام بزرگترین راز خوب زندگی کردن رو به شما بگم. و اون راز اینه: با هیچ کسی حرف نزن!هیچی نگو! درد و دل نکن.اعتراض نکن.جلوی کسی آه نکش. آخ هم نگو! خیلی خیلی خیلی که بهت فشار اومد، برو توی خیابون، جایی که هیچ کس نشناسدت، بعد فقط آه بکش،همین! راز بزرگ زنهای موفق هیچ چیز فلسفی و عمیق و پیچیده ای نبود.رازشون همین حرف نزدنشون بود.... حرف نزدن فواید زیادی داره که چند موردشو اینجا میگم:  یکیش اینکه هربار که مشکلو تکرار می کنی روحیه خودت خرابتر و بزرگی مشکل برات بیشتر میشه. دوم اینکه با یکی درد دل می کنی تو سبک می شی و شوهرتو می بخشی و اون فرد از شوهر تو که الان دوستش داری و بخشیدیش ناراحت میشه و احترام شوهرت در نظرش کم میشه.سوم اینکه تو دعواها لو می ری که با کی درددل کردی و دوباره با شوهرت دعوات میشه و دوباره میری درددل می کنی و این چرخه نابودگر همینطور ادامه پیدا می کنه! به خاطر داشته باشید که مشکلات یا تمام می شوند و یا فراموش می شوند و یا کم اهمیت می شوند و یا ما به آنها عادت می کنیم و قابل قبول می شوند. پس درد دل یا هر اسم خوبی که روی این پرحرفی هاتون می گذارید ممنوع،ممنوع،ممنوع! ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌