eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
34.9هزار دنبال‌کننده
19.4هزار عکس
4.3هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام فاطمه خانم میشه لطفا این پیام رو در کانال قرار بدین تا دوستان هرکس تجربه داره راهنمایی بدن بهمون راستش یکی از بستگانمون دخترش 19 ساله هست جوش زده بود الان بعد چند ماه اینطوری شده جای جوش ها مونه در نمیره اصلا، بعد اینکه کرم هیچ چیزی هم به صورتش نمیزنه هم طرف راست و هم چپ صورتش دکتر رفت تمام آزمایش هارو داد خدارو شکر مشکلی نداشت فقط دکتر راکوتان نوشت براش 2ماه و نیم مصرف کرد بعد دیگه نتونست خیلی حالش بد می شد اصلا بهش نساخت قطع کرد بعد دکتر فقط بهش گفت قرص رو مصرف کنه دیگه پماد یا کرم یا ژل و.... هیچ چیزی بهش نداده بعد جای دیگه رفت دکتر گفت نورم اسکین مصرف کنه این دارو هم نساخت بهش قطع کرد بعد خیلیا که اونجا بودن و صورتش رو می دیدن گفتن اصلا قرص نخوره خیلی عوارض داره هنوزم که سنی نداره بخواد قرص مصرف کنه امکان داره به کلیه و... آسیب برسونه در آینده الان مونده چیکار کنه مادرش میگه هرروز خودشو تو آینه میبینه گریه میکنه آخه یه دفعه ای اینطوری شد داغون شد صورتش نمیدونه چرا، یعنی اصلا کنار نیومده که چرا اینطوری شده صورتش الان هم افسرده شده😔 فقط ناراحته و خیلی خیلی گریه میکنه خواهش میکنم هرکس تجربه داره و میدونه چیکار کنیم الان لطفا بگید خیلی خیلی ممنون میشم ازتون آخه مادرش میگه دختره دیگه بعدا بخواد بره سر زندگیش میترسم سر کوفتش بزنن و مسخرش کنن😔، کمک کنید ممنون خداخیرتون بده 💐💐 ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ @Fatemee113 :آیدی ادمین
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
#تقاضای_همفکری 🌱 سلام وقتتون بخیر من دختری ۱۶ ساله هستم دستام و پاهام خشک میشن زبر میشن خون میاد
سلام فاطمه جان عزیزم من خودم از بچگی دست وپام مثل اون دختر خانمی که 16 سالشونه اونطوری بود واقعا عذاب آوره من خوب شدم تا زایمان اولم دوباره بعد از زایمان همین طور شدم وبا دوادکتر خوب شدم دوباره زایمان بعد هم همین طور شدم ویه دکتری دکتر عابدیان متخصص پوست رو بهم معرفی کرد خدارو شکر 18 ساله این بیماری از بدنم رفته لطف میکنی به این دختر گلم بگی بره ودار های ساختنی داره این مریضی بگیره 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 و خواهر عزیزی که در ناحیه واژن بثورات داره نیز دو احتمال هست یا و یا تب خال تناسلیه که هر دو نیاز به درمان داره به متخصص زنان مراجعه کنید و از خود درمانی یا نظر عمه و خاله بپرهیزید. سلامت بمونید❤️❤️ 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 سلام عزیزم در جواب اون خانم عزیزی که پرسیده بود دهانه واژنشون دونه برجسته زده، باید بگم که خانم احتمالا مبتلا شدی که از روابط خارج از زناشویی میاد، حتما به یه پزشک زنان مراجعه کن زودتر🌷
🌱 ممنون وتشکرازکانال خوبتون.🙏 فاطمه خانم واقعابابت کانال خوبتون کمال تشکردارم قصه زندگی من بسیارتلخ وناراحت کنندست ،درزندگی ازمحبت وهمکاری درخرج خانه وکلا امرارومعاش کمک همسرم بودم وهستم ،ایشان ازاول مخالف کارکردنم بودن ولی باهزارمشقت وسختی ودردسرایی که برام درست می کردوکلی تحقیروناسزامن سعی کردم کارم راازدست ندم ،معلمم وشغلم رابسیاردوست دارم.نمی دونم والله ،کلا اخلاقش تندوخشن وبددل بودازاول، ولی باهرحال با صحبت بزرگتراوتلاش های خودم اعتمادش راجلب کردم وکارم راازدست ندادم،چون می دونستم زندگی مشکلات بسیاری دارد وبایدمنم دراین مشکلات سهیم باشم وبسیارهم نگران آ ینده فرزندانم هستم..سه تابچه دارم ،خداراشکرهرسه تاالان موفق درپی تحصیلاتشون هستن ...درحق همسرم به ولله کوتاهی نکردم ،چون ازشون محبت نمی دیدم باعث شدتامنم ازشون سردبشم وکم‌ کم زندگیمون روال سردی گرفت ،قهرهای طولانی وعاطفی ،ایشون حتی با بچه هاهم تندبرخوردمی کنن دردل شایددلسوزباشن ولی تورواصلا نشون نمیدن ،ناراحتی اعصاب دارن وکنترل رفتاریشون درحدصفر،اصلا به پزشک ومشاورهم رجوع نمی کنن وقبول ندارن فقط بامصرف داروهای شیمیایی خودشون راآرام می کنند...بگذریم ،یکباربه من خیانت کردن که متوجه شدم وچون طرف آشنابود وازدوستان قدیمی خودم بودن باصحبت ونصیحت تمومش کردم ،بازدراین جامن کوتاهی کردم وبخشیدمش ولی نسبت به ایشان دیگه احساسی نداشتم تا کم کم داشتم کارناربطش رافراموش می کردم هرچندهیچ وقت انسان مخصوصا مازن ها نمیتونیم فراموش کنیم وهرزگاهی بایادآوری اعصابم می ریخت به هم وتپش قلب می گرفتم. بعدازسه چهارسال ازمهرامسال دوباره دیدم پیام بازیهاش شروع شده چنان دیگه حرمتمون شکسته که گناه کردن براش عادی شده .خداخودش بهترمی دونه ..متوجه شدم دوباره واردرابطه بازن نامحرم شدن ..پیاماش راندیدم ونخوندم ولی ازرفتاراش کاملا معلومه هرموقع هم می خوام باهاش صحبت کنم دلایل غیرموجه واین که توبرام کم گذاشتی وازین حرفابازبحثون بالا می گیره بیچاره بچه هام دلم براشون می سوزه خیلی اذیت میشن ،،خداگواهه هیچ کم وکسری درزندگیش نزاشتم ازبس نامرده خودش باعث شده نسبت بهش سردبشم بازم بااین حال هرموقع کاری ازم می خواست کوتاهی نمی کردم وبرای آبروی زندگیمون شکایتی هم ازش نکردم دراین مورد ،دررابطه باتنداخلاقیش قبلنا شکایت دومورد داشتیم باصحبت رضایت می دادم وتمام هرچندمی دونستم فایده ای نداره ...روزی تعقیبش کردم باآژانس وازدوردیدم بایه خانمی رفتن تفریح یک ساعتی باکمی فاصله درجای تفریحی نشستن ،ازحرصم نتونستم خودم رانگه دارم رفتم پایین وازدور شروع کردم دادوبیداد وسروصدا طرف راهم نشناختم ....ازاین کارمم پشیمون شدم ....برگشتم خونه به مدت دوماه نه حرفی نه کلامی هیچ وقتم عذرخواهی ومعذرت توکاراش نیست ونبوده بعددو ماه باقسم ودست گذاشتن روقرآن بازبخشیدمشون ولی هرموقع میزنه بیرون هزارفکرناجورسراغم میادیاهرموقع گوشی به دست میشه همین طور، بهشونم گفتم گوشیتاقفل نکن گوش نمی کنه ...موندم چکارکنم ادامه زندگی بدم یانه ؟؟؟؟ بچه هام گناه دارن ..دوست ندارم آبرومون بره ...به نظرتون چکارکنم ؟؟؟؟؟خواهشا راهنمایی کنید...مشاوروروان پزشک وازین مواردرااصلا نمی پذیره ،،،،، عذرخواهی طولانی شد ...سرگذشت زندگی که دارم😔 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
آغاز انتشار داستان"مستند" 《کف خیابون》 ان شاءالله از امروز عصر امشب 👈 وقت آن رسیده که مخاطبان این کانال، کمی جزء نگرتر به زمینه بحران ها دقت کنند. ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
☘☘☘☘ ﻛﺸﺎﻭﺭﺯﯼ ﺍﻻ‌ﻍ ﭘﯿﺮﯼ ﺩﺍﺷﺖ ﻛﻪ ﯾﻚ ﺭﻭﺯ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﯾﻚ ﭼﺎﻩ ﺑﺪﻭﻥ ﺁﺏ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﻛﺸﺎﻭﺭﺯ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺳﻌﯽ ﻛﺮﺩ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺍﻻ‌ﻍ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﭼﺎﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ.  ﭘﺲ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﻜﻪ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﺯﯾﺎﺩ ﺯﺟﺮ ﻧﻜﺸﺪ، ﻛﺸﺎﻭﺭﺯ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﭼﺎﻩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﺎﻙ ﭘﺮ ﻛﻨﻨﺪ ﺗﺎ ﺍﻻ‌ﻍ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺑﻤﯿﺮﺩ ﻭ ﻣﺮﮒ ﺗﺪﺭﯾﺠﯽ ﺍﻭ ﺑﺎﻋﺚ ﻋﺬﺍﺑﺶ ﻧﺸﻮﺩ. ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎ ﺳﻄﻞ ﺭﻭﯼ ﺳﺮ ﺍﻻ‌ﻍ ﺧﺎﻙ ﻣﯽ ﺭﯾﺨﺘﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﺍﻻ‌ﻍ ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﺧﺎﻙ ﻫﺎﯼ ﺭﻭﯼ ﺑﺪﻧﺶ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺗﻜﺎﻧﺪ ﻭ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯾﺶ ﻣﯽ ﺭﯾﺨﺖ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺎﻙ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯾﺶ ﺑﺎﻻ‌ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ، ﺳﻌﯽ ﻣﯽ ﻛﺮﺩ ﺭﻭﯼ ﺧﺎﻙ ﻫﺎ ﺑﺎﯾﺴﺘﺪ. ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﻫﺎ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﮔﻮﺭ ﻛﺮﺩﻥ ﺍﻻ‌ﻍ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﻻ‌ﻍ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﺑﻪ ﺑﺎﻻ‌ ﺁﻣﺪﻥ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﻜﻪ ﺑﻪ ﻟﺒﻪ ﭼﺎﻩ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺣﯿﺮﺕ ﮐﺸﺎﻭﺭﺯ ﻭ ﺭﻭﺳﺘﺎﺋﯿﺎﻥ ﺍﺯ ﭼﺎﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ ... ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﺧﻼ‌ﻗﯽ : ﻣﺸﻜﻼ‌ﺕ، ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺗﻠﯽ ﺍﺯ ﺧﺎﻙ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﺎ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﻧﺪ ﻭ ﻣﺎ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺩﻭ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺩﺍﺭﯾﻢ: ﺍﻭﻝ ﺍﯾﻨﻜﻪ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﻫﯿﻢ ﻣﺸﻜﻼ‌ﺕ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﮔﻮﺭ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺩﻭﻡ ﺍﯾﻨﻜﻪ ﺍﺯ ﻣﺸﻜﻼ‌ﺕ ﺳﻜﻮﯾﯽ ﺑﺴﺎﺯﯾﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺻﻌﻮﺩ! ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 ❣پول نوشابه‌ای که یک دعوتگر ساخت! 🌼🍃 اگر غم و اندوه ما دعوتگران برای الله متعال بود حالمان الان اینگونه نبود. آخ که چقدر وقتمان را بیهوده صرف کرده و ایاممان را بدون هدف گذرانده‌ایم ... ❣دکتر "عبدالرحمن السمیط" رحمه الله ، دعوتگر مشهور کویتی اينگونه تعریف میکند: 🌼🍃در آن روز هنگامیکه در مکانی توقف کرده بودم یک خانم آفریقایی را دیدم که در حال گریه و زاری است و از یکی از دکترهای مسئول کمک و درمان اطفال درخواست کمک می‌کند. 🌼🍃در آن روز که یکی از سفرهایم به آفریقا بود با دیدن این صحنه و اصرار بسيار شديد آن مادر که بدنبال تحقق خواسته‌اش بود بسیار متأثر شدم ، به همین خاطر با دکتر حرف زدم و دلیل را جویا شدم ، دکتر به من گفت: فرزند شیر خوارش در آستانه‌ی مرگ است و امیدی به زنده ماندنش نیست و او از ما طلب میکند که کودکش را در لیست کودکانی که کمکهای بشر دوستانه دریافت میکنند قرار دهیم ، در حالیکه فرزندش از شدت مرض غیر از چند روز دیگر زنده نخواهد ماند و کودکانی دیگر هستند که از او مستحق‌تر هستند و آنها در اولیت هستند و نمیتوانیم به فرزند این خانم کمک کنیم. 🌼🍃آن مادر و دکتر با نگاههای لطف‌آمیز و معصوم به من نگاه میکردند ، پس به مترجم خود گفتم از او سوال بپرس هزینه روزانه فرزندش چقدر است و آن زن مبلغی گفت که دریافتم که در کشورم هزینه خریدن یک نوشابه گازدار است ، پس به او گفتم مشکلی نیست من این مبلغ را از پول خود پرداخت میکنم و به او اطمینان خاطر دادم ، بسیار خوشحال شد و خواست دستم را ببوسد که به او اجازه ندادم و به او گفتم بفرمایید این هزینه یک سال فرزند شما است ... و در همین حال به منشی خود اشاره کردم و گفتم از این پس او مبلغ مورد توافقمان را به تو پرداخت می‌کند. 🌼🍃ماهها و سالها گذشت و من آن کودک را بنا بر کلام دکتر مرده پنداشته بودم و آن مبلغ را برای دلداری آن مادر که تازه مسلمان بود انجام دادم و این موضوع را به کلی فراموش کرده بودم. بعد از گذشت ۱۲ سال در دفتر کارم بودم که یکی از کارمندانم در دفترم حاضر شد و به من گفت که یک خانم آفریقایی خیلی اصرار میکند که شما را ملاقات کند و چندین بار برای دیدار شما تلاش کرده است و موفق نشده است.. به کارمندم گفتم که اجازه بده آن خانم داخل شود. 🌼🍃هنگامیکه آن خانم آفریقایی داخل شد همراهش پسری زیبا با چهره‌ای آرام و معصوم بود. او به من گفت این پسرم عبدالرحمن است که حفظ قرآن را به اتمام رسانده است و بسیاری از احادیث پیامبر صلی الله علیه و سلم را نیز حفظ نموده است و آرزو دارد که همراه شما یک دعوتگر به دین اسلام باشد. 🌼🍃تعجب کردم و به آن زن گفتم چرا همچنین درخواستی از من می‌کنید؟ و از حرف زدن و زبان آن زن چیزی نفهمیدم و به آن پسر نگاه کردم و او را دریافتم که با زبان عربی بسیار فصیح و خوب حرف می‌زند ... سپس آن پسر به من گفت: اگر اسلام و رحمتش نبود مرا اکنون اینگونه زنده در کنار خود نمی‌دیدید. مادرم داستان شما را را برایم بازگو کرده است که چگونه به ما کمک کرده‌اید و هزینه من را در زمان کودکیم پرداخت کرده‌اید ... 🌼🍃میخواهم تحت نظر شما باشم و من لغت آفریقایی را به کاملی بلد هستم و با آن سخن میگویم و دوست دارم همراه شما کار کنم و یک دعوتگر بسوی الله باشم و چیزی از شما نمیخواهم فقط طعام من را تامین کنید ... و دوست دارم کمی از آیات قرآن را برای شما تلاوت کنم ... 🌼🍃سپس او با صدایی زیبا و غمگین شروع به تلاوت آیاتی از سوره بقره کرد و با چشمان زیبایش با نگاهی معصومانه به من خیره شده بود که میخواست او را به عنوان داعی در نزد خود قبول کنم ... 🌼🍃در این لحظه به یاد آوردم و گفتم این همان کودکی است که از کمک به او سر باز زدند؟ و آن پسر گفت بله من همان کودک هستم و برای همین مادرم اصرار داشت که من با شما کار کنم و اسم شما را نیز برایم انتخاب کرده است ، عبدالرحمن ... 🌼🍃دکتر عبدالرحمن السمیط میگوید: با شنیدن این حرفها پاهایم سست شد و دیگر توان تحملم را نداشتند و بر زمین نشستم و در حالیکه از شدت خوشحالی و تعجب مانند فلج‌ها شده بودم سجده‌ای کردم و در حالیکه گریه میکردم گفتم: هزینه یک نوشابه یک انسان را از مرگ نجات میدهد (بإذن الله) و یک دعوتگر که امت اسلامی به آن نیاز دارد به ما هدیه می‌دهد! 🌼🍃این کودک الان از بزرگترین و مشهورترین دعوتگران در بین قبایل آفریقا و همگی او را قبول کرده‌اند. ❣چقدر زیباست بهشت الله متعال و چقدر نزدیک شدن به آن آسان است ... 🌼🍃چقدر از صدقه‌های ناچیز تغییرات بسیار بزرگی در زندگی مردم به وجود خواهد آورد و آنان را خوشبخت می‌سازد ... ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
13.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۳ نوشیدنی ساده برای پاکسازی ریه در روزهای آلوده هنگام بالا رفتن سطح آلودگی هوا با مصرف برخی نوشیدنی‌ها میتوان سموم را از ریه‌ها پاکسازی کرد ▫️دمنوش لیمو، عسل و زنجبیل: زنجبیل دارای خواص ضد التهابی است که می‌تواند سرفه و احتقان را کاهش دهد. عسل از سرفه‌های متوالی جلوگیری کرده و لیمو به دلیل دارا بودن ویتامین سی سیستم ایمنی را تقویت می‌کند. نوشیدن این دمنوش ریه‌ها را به طور طبیعی پاکسازی می‌کند. ▫️چای سبز: این دمنوش علاوه بر آن که به کاهش وزن کمک می‌کند، حاوی آنتی اکسیدان است که مواد سمی را از بدن دفع کرده و گوارش را بهبود می‌دهد. ▫️نوشیدنی زردچوبه و زنجبیل: خواص دارویی زردچوبه در کنترل سرفه، احتقان و سرماخوردگی تایید شده است. کورکومین موجود در زردچوبه خواص ضد التهابی، آنتی‌اکسیدانی و ضد سرطانی دارد. زنجبیل حالت تهوع را برطرف کرده و احتقان را کاهش می‌دهد. ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
💎روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید:چرا منو دوست...نفس روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید:چرا منو دوست داری؟چرا عاشقم هستی …؟پسر گفت:نمی توانم دلیل خاصی رو بگم اما از اعماق قلبم دوستت دارم …دختر گفت :وقتی نمی تونی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چطوری عاشقمی؟؟؟پسر گفت… :واقعا دلیلشو نمی دونم اما دختر اصرار کرد که اللا و بللا باید دلیل بگی, پسر هم با بی میلی گفت :خب …من تو رو دوست دارم …چون …زیبا هستی…چون…صدای تو گیراست …چون …به من توجه و محبت می کنی …تو را به خاطر لبخندت …دوست دارم …به خاطر تمامی حرکاتت…دوست دارم …دختر از سخنان پسر بسیار خشنود شد…چند روز بعد …دختر تصادف کرد و به “کما” رفت…پسر نامه ای را کنار تخت او گذاشت…نامه بدین شرح بود …:عزیز دلم …تو رو به خاطر صدای گیرایت دوست دارم …اکنون دیگر حرف نمی زنی …پس نمی تونم دوستت داشته باشم …دوستت دارم …چون به من توجه و محبت می کنی …چون اکنون قادر به محبت کردن به من نیستی…نمی تونم دوستت داشته باشم…تو را به خاطر لبخندت و تمامی حرکاتت دوست دارم …آیا اکنون می توانی بخندی …؟می توانی هیچ حرکتی بکنی …؟پس دوستت ندارم …اگر عشق احتیاج به دلیل داشته باشد…در زمان هایی مثل الان…هیچ دلیلی برای دوست داشتنت ندارم…آیا عشق واقعا به دلیل نیاز داره؟نه هرگز…و من هنوز دوستت دارم!!! ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌱🌻 حضرت فاطمه سلام الله علیها مَن أصعَدَ إلَى اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، أهبَطَ اللّهُ عز و جل إلَيهِ أفضَلَ مَصلَحَتِهِ. هر كه عبادت خالصانه خود را به درگاه خدا فرا برد، خداوند عز و جل بهترين كارى را كه به صلاح اوست برايش فرو فرستد. عدّة الداعي : ص ٢١٨ ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌱 عروس خواهرم چند مدت بود به خونه ما رفت اومد میکرد به بهانه های مختلف شب و روز می‌اومد راحت با منو همسرم شوخی بی جا میکرد و میخندد همسرم خیلی مرد سربه زیری و متینی بود هیچ نگرانی راجب همسرم نداشتم بیچاره ساعت ها اتاق می‌نشست تا عروس خواهرم سارا بره ولی برای پسر جونم خیلی نگران بودم حس خوبی نداشتم به این رفت اومدها مخصوصا که سارا هیچ حرمتی رعایت نمی‌کرد یه روز اتفاقی متوجه شدم سارا تو اتاق منه با کسی تلفنی حرف میزنه نمیخاستم گوش کنم ولی وقتی اسم پسرمو شنیدم همه وجودم گوش شد باورم نمیشدج سارا چه بلایی سرمون اورده همونجا پشت در خشکم زده بود تا سارا مکالمه کوفتیش تموم شد اومد بیرون منو دید هول شد زبونم قفل شده بود با لکنت گفتم چکار کردی افریته رنگ سارا به وضوح پریده بود دستش گرفتم کشون کشون بردم سر جواهراتم هیچ کدوم نبود نمیدونم از کی کارشو شروع کرده بود همه طلاها فدای یه تار موی پسرم ولی چطور پسرمو معتاد کرده بود حالم بد گرفته بود سارا هم از فرصت استفاده کرد منو محکم هول داد افتادم سرم خورد به میز از هوش رفتم وقتی چشامو باز کردم فرید همسرم بالا سرم بود پرسید چی شده ؟ دزد زده؟؟میخاستم دزدی سارا قایم کنم گفتم نه گفت بعضی وسایل عتیقه خونه و طلاهات نیست ک سرتم شکسته دیگه بغضم شکست با گریه گفتم کار ساراس ولی نتونستم بگم که فرزان هم معتاد کرده هنوز شک داشتم تا شب منتظر فرزان بودم خبری نشد که نشد زنگ زدم‌ به خواهرم ماجرا رو گفتم بیچاره خواهر زاده ام از خجالت و شرمندگی رنگش کبود شده بود گفت سرم مشغول به کار بود نفهمیدم چی شده گفتم تو تلفن میگف فرزان حسابی گرفتار مواد شده همه طلاهای مادرشو داده بهم فعلا دستمون پره چند شب گذشت از فرزان خبری نشد که نشد با تموم خجالت جریان مفصل به همسرم گفتم هم جارو گشت تا یه هفته بعد فرزان لرزون ضعیف اومد خونه سارا بهش گفته بود مادرتو هول دادم فهمیده تو طلاها رو دزدی اینم از خجالت نیومده چند شب آواره کوچه ها بود تا از درد خماری نتونسته دوم بیاره برگشته خونه فرزان کمپ بستری کردیم از سارا خبری نشد بعد چند ماه وقتی که داشته با یه غریبه از مرز قاچاقی خارج می‌شده گرفتن الان هم زندان سارا این مدت پسرمو معتاد کرد بود از خونه من مادرشوهرش و شوهرش و برادر خودش دزدی میکرده وقتی ازش پرسیدم چرا گفتم منو دوست مجازیم که رابطه پنهانی داشتم آلوده کرد بعد فهمیدم یه مواد فروش هست ولی من دل باخته اش شدم بخاطر همون دزدی میکردم تا از این جا بریم گفتم چرا به فرزان قرص و مواد دادی گفت فرزان اولش میخاست شبا بیدار بمونه درس بخونه انرژی زیاد داشته باشه منم کمکش کردم خودش خواست مصرف کنه خودش میگفت وابسته نمیشه ولی شد منم از فرصت استفاده کردم تهدیدش کردم به شما میگم معتاد شده اونم طلاها و پولای حسابش داد تا ساکت باشم نمیدونم چرا ایقدر سرگرم روزمرگی شدم پسرم زندگیم اینجوری بهم خورد ولی خداشکر فرزان حالش داره بهتر میشه توروخدا دعا کنید براش😔😔😭 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌