رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 خانه داری مامان یاسین.... 🍃🌸🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#ارسالی_اعضا ❤️🌺
سلام فاطمه جون وقتت بخیر'من میخوام از خونه داریم بگم'من خونه داریم زبانزد کل فامیله'به قول یه عده با زره بین هم کسی موفق نمیشه تو خونم آشغال پیداکنه'البته خونه ی تمییز من به خاطراینه که ریشه ی خونم تمیزه'من هرشب بدون استثنا قبل از خواب یه ربه کل خونه رو گردگیری میکنم'البته میگم یه ربع علتش اینه که چون همیشه این کارو میکنم همیشه تمیزه به خاطر همین وقتمو کم میگیره'بعدمیخوابم'هرروز صبح بیدارمیشم لقمه مدرسه بچه هارو آماده میکنم کیف ولباساشونوآماده میکنم'بعد صداشون میکنم برامدرسه'وقتی آماده شدن اول دخترمو میبرم برمیگردم خونه'بعدبه خاطر شرایط جسمی پسرم(فلج)باسرویسش میرم مدرسه وقتی بردمش مدرسه بر میگردم خونه ایی که از قبل گردگیری شده رو جارو میزنم'یه ربع جاروبرقی طول میکشه چون ریشه خونه تمیزه'ساعت میشه ۸.پس کل گرد گیری وجارو من شدنیم ساعت.ساعت ۸ موزیک رو روشن میکنم میرم سروقت ناهار'بستگی به غذاداره'اگه خورشت باشه بار میزارم شعله رو کم میکنم'تاظهربپزه'اگه چیزه دیگه باشه'میپزم اماده میزارم کنار'معمولاتا۹/۳۰آشپزیم تمام میشه'حالامن میمونم خونه ایی که برق میزنه وناهاری که آمادهه'💪💪💪کل کارمن درطول شبانه روز شده ساعت'بقیه روزو دیگه واسه خودم وهمسرجان وبچه هام زندگی میکنم'آشپزیم که تمام شدلباس میپوشم'میرم به مادرم سر میزنم بازار میرم میگردم'تاتایم مدرسه بچه ها تمام شه'وقتی که تمام شدسرویس پسرم میاددنبالم میرم دنبالش 'دخترمم اومدناهار میخوریم یه فیلم باهم میبینیم بعد میریم سردرس'تایم درس بچه ها تمام شد همسر جان میادویه دوش وناهار واستراحت ویکمم بازی با بچه ها'
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#تقاضای_همفکری ❓
سلام فاطمه جان
مشکل یکی ازدوستان وازخانمهای عزیز
گروه خواسته تاراهنماییش کنن
اززبون خودش می نویسم
خانم جوونی هستم همسرم خیلی خیلی
دوستم داره ازنظرمالی وعاطفی هیچی
ازمن دریغ نمی کنه
امامن یک مشکل بزرگ دارم اونم این
است شوهرم هرشب می خوادباهام.... کنه
وازم تقاضامی کنه حتی خواب باشم حالم
خوش نباشه بیمارباشم جالب پریود
باشم بازمی خواد
خسته شدم دیگه توان حمام رفتن ندارم
مگه میشه هرروزهرروزبری حمام
دوتابچه نوجوان دارم دخترم ازم سوال
می پرسه مامان چقدرحمام میری
چی جواب بدم
چندین بارباهاش صحبت کردم میگه تواز
من دریغ نکن من دنیاروبه پات می ریزم
ازدستش گریه می کنم بدنم... می سوزه
حتی نمی تونم واجبات انجام بدم
همیشه بدنم نجس هست ازخودم بدم
میادازشدت ناراحتی بهش گفتم بروزن بگیرنمی دونم صیغه کن میگه فقط خودت
وقتی باهاش راه نیام وخواستش انجام ندم عصبی
می شه پرخاشگری می کنه بابچه هابد
رفتاری می کنه به محض اینکه خواستشو
انحام بدم هرکاربگم انجام میده
شمابگین من چکارکنم حتی نمازنمی تونم
بخونم دائم نجس نجس...
برای بچه هاغذادرست می کنم نجس
جایی میرم نجس بهش میگم میگه
تمام گناهات گردن من
واقعاعاشقشم می میرم براش بخاطرش
حاضرنیستم حتی به مردی فکرکنم
فقط کاش بامن اینکارنمی کرد
اسمم باشه نازنین خسته
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
#همفکری
#حرف_دل
#تقاضای_همفکری
آیدی ادمین: @Fatemee113
منتظر نظرات زیبا شما عزیزان هستیم.😍😊
در این #دورهمی_بزرگ_همراه_ما_باشید
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
✅ العبد محمدتقی بهجت:
✨خدا کند که مادیات برای ما وسیله باشند؛
🔹بهگونهایکه وقتی امور دنیویه به ما اقبال کردند، سبب تأکید و اقبال ما به امور معنویه و آخرت گردند، چنانکه برای بعضی چنین شده که با داشتن مقامات معنویه و اقبال در امور مادیه، به مقامات بالاتری از معنویات رسیدهاند.
📚 در محضر بهجت، ج۱، ص۸٢
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
✨روزه گــــــــــی افــــــــــطاری نان خشک درعملیات
شهید مدافع حـــــرم علیرضا بُریری🌹
شهید علیرضا، چهارسالی بود که ماه رمضان ها خونه نبودند و اون ماه رمضان ها رو در حال ماموریت ، در منطقه مرزی شمال غرب روزه دار بودند ...
همیشه میگفت اونجا ما آخرین کسایی هستیم که افطار میکنیم ، چون در ارتفاعات بودندو نان دیر به دیر به دستشون میرسید...
تعریف میکرد میگفت تو یه جای اسپری آب میریختند و به نونهای خشکیده میزدند تا نونهای خشک شده نمدار بشه بعد لای یه پارچه میپیچیدند تا برای افطار و سحر اون نون کمی قابل خوردن بشه و بتونند ازش استفاده کنند...
تو اون ایام شهید علیرضا اگر هم چند روزی مرخصی می اومدن معمولا موقع سحر یه لیوان آب میخورند فقط...
امام خامنه ای:
شهدای مدافع حرم در زمان خودشان از اولیاء الهی محسوب میشوند....❤️
#شهیدمدافعحرمعلیرضابریری🕊🌹
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🌸🍃
✨🌺بزرگی میگفت:
به خــدا وابسته شو
پرسیدم چگونه؟
گفت:چگونه به دیگران وابسته میشوی؟
گفتم: با حرف زدن،
رفت و آمد و دیدارهای مڪرر
گفت: پس با خدا هم زیاد حرف بزن،
رفت و آمد ڪن و زیاد ببینش...🌺
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #پارت2 #سرنوشت🌱 زینب خانوم_ذلیل مرده چته باز تو بیدار شدی سر صبحی چرا لباس نپوشیدی بری
🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#پارت3
#سرنوشت🌱
خونه حسن آقا دو تا اتاق خواب داره و یه هال که دو تا فرش ۱۲ متری جا میشه
با پنجره هایی که رو حیاط باز میشن
آشپزخانه با کابینت های قدیمی به رنگ سبز و کاشی های ریز ریز گل صورتی داره
یک حیاط کوچکم دارند
کاملاً نوستالژیک و از خونه های قدیمی هستش
هر دوتا دخترا از وضع زندگیشون ناراضی اند ولی زینب خانوم میگه خوداتون شکر کنین که تو این وضعیت جامعه این خونه رو داریم
خیلیا تو حسرت همین هستن
کیمیا تو راه مدرسه دختر دایی اش را دید
_ سلام لاله
_ سلام کیمیا خوبی
زبان رو خوندی؟؟
_ نه وقت نکردم
_مگه چیکار میکردی
کیمیا خنده بلندی کرد و گفت
_خوابیدم دیگه
لاله با تعجب گفت
_ یعنی هیچ کدوم از درساتو نخوندی
_ نه والا بعد از ظهر که نشستم پای تلویزیون
شبم دیدم خوابم میاد خوابیدم دیگه
_خسته نباشید
_خسته نیستم که
ولش کن بابا کی حوصله داره بشینه عوامر این معلم ها رو اجرا کنه
هر کدوم یه سازی میزنن
با لودگی و خنده های بی جهت کیمیا راه مدرسه کوتاه تر شد
چون مدرسه زیاد دور نبود
حسن آقا و زینب خانوم برای هیچ کدوم از بچه ها سرویس نگرفته بودن
مدرسه که رسیدن با اضافه شدن پریسا لیلا و ندا و دیگر دوستان که همگی به اصطلاح از تنبل های کلاس بودن خوشی و خنده های کیمیا شروع شد
این اکیپ همیشه در حال لودگی و خنده بودن
زرنگ ترینشون همین کیمیا خانم ما بود
کیمیا به زبان علاقه داره
برای همین هم خیلی راحت همون سر کلاس درس رو یاد میگیره
گاهی برای خاطر دلش نه به خاطر معلم ها و نمره زبان میخونه
در کل دختر باهوشی هستش ولی شیطنت هاش از اون یک شخصیتی ساخته که خانوادهاش از دستش راضی نیستند
ولی بین دوست داشت ارادت زیادی داره
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#تقاضای_همفکری ❓
سلام لطفاً کسی ذکری بلد هست ماشین داریم میخایم بفروشیم پسرم گواهینامه نداره سوار میشه میترسم خدای نخواسته اتفاقی براش پیش بیاد ماشین گذاشتیم برای فروش زودتر فروش بره
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
#همفکری
#حرف_دل
#تقاضای_همفکری
آیدی ادمین: @Fatemee113
منتظر نظرات زیبا شما عزیزان هستیم.😍😊
در این #دورهمی_بزرگ_همراه_ما_باشید
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
هدایت شده از تبلیغ های خصوصی رنج کشیده ها ❤️
☢️⭕️درمان قطعی ⭕️☢️
#کیست #فیبروم #تنبلی_تخمدان #ناباروری #سردی_رحم #عفونت و...
#آزو_اسپرم #اسپرم_ضعیف #آتروفی_بیضه #هیدروسل #واریکوسل #زود_انزالی
زیر نظر🚨 💎کادر درمانی آریا 💎🚨 روند کار کاملا قانونی هست
🏅وتمام مجوز های رسمی از تمام ارگان هارو دارند
بامجوز وزارت دارو وزارت بهداشت وسیب سلامت 🍏
لینک کانال کادر درمانی ✅
لینک کانال:
https://eitaa.com/joinchat/2979988061Caa43ac2591
🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#ارسالی_اعضا ❤️🌺
سلام فاطمه بانو اینو بزارین تو کانال خوندم خیلی قشنگ بود گفتم بقیه هم بخونن..ممنونم ازتون بابت کانال خیلی خوبتون.
خیلی قشنگه حتما بخونين👌
از قدیم گفتن اگه کسی رو خواستی بشناسی باهاش همسفر شو
با یکی از دوستام تازه آشنا شده بودم یه روز بهم گفت فردا میخوام برم شیراز.
گفتم: منم کار دارم باهات میام.
1- سر وعده اومد در خونه مون سوئیچ ماشینشو دو دستی تعارف کرد گفت بفرما شما رانندگی کنید.
گفتم ممنون؛ حالا خسته شدی من میشینم. معرفت اول
2- رسیدیم سر فلکه خروجی شهر خواستیم از دکه یه چیز خوردنی برا تو راه بگیریم . من رفتم از دکه اولی بخرم گفت بیا از اون یکی بخریم. گفتم: چه فرقی داره؟!!!
گفت: اون مشتریهاش کمتره، تا کسب اونم بگرده...
3- ایستگاه خروجی شهر گفتم صبر کن دوتا مسافر سوار کنیم هزینه بنزین در بیاد.
گفت: این مسافرکش ها منتظر مسافرن، گناه دارن، روزیشون کم میشه.
4-بین راه یه مسافر فقیری دست بلند کرد. اونو سوار کرد. مسیرش کوتاه بود؛ پول که ازش نگرفت، 5هزار تومن هم بهش داد.
گفتم رفیق معتاد بود ها.
گفت: باشه اینها قربانی دنیاطلبان روزگار هستن. مهم اینه که من به نیّت خشنودی خدا این کار را کردم.
5-رسیدیم کنار قبرستان شهر، یه آدم حدود چهل ساله یه مشما قارچ کوهی دستش بود. بهش گفت: همش چند؟ گفت: 13هزار تومن. ازش خرید.
گفتم: رفیق اینقدر ارزش نداشتا. گفت میدونم میخواستم روزیش تامین بشه..
6- رسیدیم شيراز، پشت چراغ قرمز یه بچه 10ساله چندتا دستمال کاغذی داشبردی دستش بود. گفت 4تا 5هزارتومن.
4تا ازش خرید. گفتم رفیق اینقد ارزش نداشتا.
گفت: میدونم، میخواستم روزیش تامین بشه. گناه داره تو آفتاب وایساده.
یه جای دیگه هم از یه بچه یه کتاب دعا خرید 2 هزاروتومن!!!
7- از روی یک پل هوایی رد میشدیم، یه پیرمرد دستگاه وزنه (ترازو) جلوش بود. یه کم رد شدیم، یه دفعه برگشت گفت میای خودمونو وزن کنیم؟
گفتم: من وزنمو میدونم چقدره. گفت باشه منم میدونم اگه همه مثل من و تو اینجوری باشن این پیرمرد روزیش ازه کجا تامین بشه؟!!!
گفتم باشه یه پولی بهش بده بریم. گفت نه، غرورش میشکنه، میشه گدایی؛ اینجوری میگه کاسبی کردم.
8-یه گدایی دست دراز کرد. یه پول خورد بهش داد. گفتم: رفیق اینها حقه بازنا.
گفت: ما هیچ حاجتمندی را رد نمیکنم. مبادا نیازمندی را رد کرده باشیم.
9-اگه میخواستم در مورد یکی حرف بزنم بحث رو عوض میکرد
میگفت شاید اون شخص راضی نباشه در موردش حرف بزنیم و غیبتش رو کنیم...
10-یکی بهش زنگ زد گفت پول واریز نکردی؟!!!
گفتم: رفیق، بچه هات بودن؟
گفت: نه، یه بچه فقیر از مهدیه رو حمایت مالی کردم. اون بود زنگ زد.
گفتم: چن بهش میدی؟!!!
گفت سه مرحله در یک سال 900 هزار تومن. اولِ مهر، عید و تابستان سه تا سیصدتومن.
11-تو راه برگشت هم از سه تا کودک آویشن کوهی خرید. گفت اگر فقط از یکیشون بخرم اون یکی دلش میشکنه.
میدونین من تو این سفر چقد خرج کردم؟!!!
3هزار تومن!!!
یه بسنی برا رفیقم خریدم چون همینقدر بیشتر پول تو جیبم نبود. من کارت داشتم رفیقم پول نقد تو جیبش گذاشته بود. به من اجازه نمیداد حساب کنم.
میدونین شغل رفیق من چه بود؟!!! برق کش، لوله کش، تعمیرکارِ یخچال و کولر و آبگرمکن بود و یه مغازه کوچک داشت.
میدونین چه ماشینی داشت؟!!! پرایدِ 85
میدونین چن سالش بود؟!!!
34 سال.
میدونین من چه کاره بودم؟!!!
کارمند بودم، باغ هم داشتم.
میدونین چه ماشبنی داشتم؟
206 صندوق دار؛ کلک زدم گفتم خرابه که اون ماشینشو بیاره..
دوستم یه جمله گفت که به دلم نشست:
دستهایی که کمک میکنن
مقدس تر از لبهایی هستن که دعا میکنن. بنده مخلص خدا بودن به حرکت است نه ادعا
بعضیها بزرگوار به دنیا اومدن تا دیگران هم ازشون چیزایی یاد بگیرن
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🌸🍃
زندگانی گر کسی بی #عشق خواهد من نخواهم
راستی بی #عشق زندان است بر من زندگانی❣
#شهریار
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c