خبرگزاری رسا
◽️ الان درس و بحث واجب است ◾️مرحوم آقای آقا شیخ محمدحسین زاهد در محله پاجنار به آقا شیخ حسین نفتی م
▫️ تو به درد طلبگی نمیخوری!
🔸 حجتالاسلام آقای حاج سید احمد میرخانی نقل میکند؛ من از روی عشق و علاقهای که به طلبگی داشتم، به مرحوم آقای آقا شیخ محمد حسین زاهد مراجعه کردم تا نزدشان درس بخوانم. از من پرسید: زندگیات را چگونه اداره میکنی؟ جواب دادم: پدرم عهدهدار زندگی من خواهد بود! فرمود: تو به درد طلبگی نمیخوری؛ برو!
🔸 از خدمت ایشان مرخص شدم؛ اما مدتی بعد، در بازار کاری پیدا کردم و با صاحب کار قرار گذاشتم که بعد از ظهرها برای درس و بحث بروم. آن وقت بار دیگر به حضور جناب شیخ رسیدم و ایشان با اطلاع از وضع تازهی کاری من، آن را پسندید و مرا به شاگردی پذیرفت.
📝 بخشی از کتاب علما نوشته آیت الله جاودان
#پاراکتاب
#علما
#درس_حوزه
🆔 @rasanewsagency
خبرگزاری رسا
▫️ تو به درد طلبگی نمیخوری! 🔸 حجتالاسلام آقای حاج سید احمد میرخانی نقل میکند؛ من از روی عشق و عل
◾️ دروغ حرام است
🔹 مرحوم حاج مقدس به عتبات عالیات مشرّف شده بود. مدت توقف ایشان و دوستانش تا هشتم محرم تمام میشد. دوستان همسفر ایشان هر یک به بهانهای متوسل شدند، تا بتوانند تذکره خویش را تمدید کنند؛ اما ایشان فرموده بود: دروغ حرام است و زیارت مستحب؛ و برای درک زیارت مستحب نباید به دروغ حرام متوسل شد. لذا همان روز هشتم سوار شده و به تهران بازگشت.
📝 بخشی از کتاب علما نوشته آیت الله جاودان
#پاراکتاب
#علما
#درس_حوزه
🆔 @rasanewsagency
خبرگزاری رسا
◾️ دروغ حرام است 🔹 مرحوم حاج مقدس به عتبات عالیات مشرّف شده بود. مدت توقف ایشان و دوستانش تا هشتم م
💢 ببخشید که من جلو میایستم!
◾️ حاج حشمت از دنیا رفته بود. او منبری و روضهخوان خیلی خوبی بود. همه او را میشناختند؛ لذا خیلی از مردم به تشییع آمده بودند. علمای بزرگ تهران حضور داشتند. قائدتا میبایست یکی ازبزرگان مثل آیت الله حاج آقا یحیی سجادی بر جنازهاش نماز میخواند؛ اما حاج حشمت وصیت کرده بود که آقای آقا شید مرتضی زاهد بر بدن او نماز بخواند. بنابر این همه منتظر او بودند.
◾️ جناب شیخ از جریان خبردار شده و با یکی از دوستان از خانه حرکت کرده و خود را به قبرستان رساند. خیلی دیر نشده بود که به ابن بابویه رسیدند. ایشان اولا در خواست یک مفاتیح کرده بود که از روی آن نماز میت را بخواند و این عیب بود که یک عالم نماز میت را حفظ نیست. اما ایشان از این باکی نداشت.
◾️ ثانیا هنگامی که به صف جلو رفت، به علماء بزرگ حاضر رو کرده و گفته بود: معذرت میخواهم؛ وصیت است که من نماز بخوانم و چاره نیست! وگرنه من در محضر شما برای نماز جلو نمیایستادم و امامت نمیکردم. ببخشید!
📝 بخشی از کتاب علما نوشته آیت الله جاودان
#پاراکتاب
#علما
#درس_حوزه
🆔 @rasanewsagency
خبرگزاری رسا
💢 ببخشید که من جلو میایستم! ◾️ حاج حشمت از دنیا رفته بود. او منبری و روضهخوان خیلی خوبی بود. همه
◾️ منصرف شدن مأموران مخفی
▪️ آقای آقا شیخ محمد حمامی که از اخیار و ابرار و تربیت شده جناب شیخ مرتضی حمام گلشنی بود، نقل میکند: در منزل آقا مجلس روضه بهپا بود. من هم حضور داشتم. در کنار من دو نفر ناشناس نشسته بودند که بعد معلوم شد مأمور مخفی آگاهی هستند. آقا منبر رفته بود.
▪️ یکی از آن دو نفر به دیگری گفت: این آقا شیخ مرتضای حمام گلشنی است. بنشینیم و ببینیم چه میگوید. دیگری جواب داد: نه! برویم او همهاش از مردن میگوید. بلند شدند و رفتند. آقا شیخ محمد گفته بود: من یادم آمد که آقا دعا کرده بود: «خدایا اهل دولت (پهلوی) را به مجلس ما موفّق نکن!» و من استجابت دعای ایشان را دیدم.
📝 بخشی از کتاب علما نوشته آیت الله جاودان
#پاراکتاب
#علما
#درس_حوزه
🆔 @rasanewsagency
خبرگزاری رسا
◾️ منصرف شدن مأموران مخفی ▪️ آقای آقا شیخ محمد حمامی که از اخیار و ابرار و تربیت شده جناب شیخ مرتض
💠 ترک محرّمات کنید، میرسید!
🔹 یک شب آیت الله حق شناس در سالهای جوانی، آقای آقا شیخ مرتضی زاهد را در خواب میبیند. ایشان با چند نفر به همراه آقا از بازار وارد مسجد میشوند و همچنان پیش میروند تا به حوض بزرگ صحن مسجد میرسند که یخ زده بود. در این هنگام آقا شیخ مرتضی پا روی یخ گذاشته و بیواهمه از روی حوض مسجد رد میشود و به آن سوی حوض میرود.
🔹 آیت الله حقشناس و سایر همراهان جرأت نمیکنند که دنبال ایشان بروند؛ لذا حوض را دور زده و در آن سوی حوض به ایشان ملحق میشوند. آقای حقشناس فرمودند: من در آن سوی حوض به حضور ایشان رسیدم و از ایشان پرسیدم: آقا شما چگونه به این مقام رسیدهاید؟ آقا شیخ مرتضی جواب میدهند:« ترک محرّمات کنید و واجبات را انجام دهید، میرسید!»
🔹 خواب مهمی بود. راه نشان میداد و برای آیت الله حقشناس جالب توجه بود و بنابراین ایشان تصمیم میگیرد تا فردا به حضور ایشان برود و خواب را با ایشان در میان بگذارد. میفرمودند: فردا که به خدمت آقای اقا شیخ مرتضی رسیدم، خواب را به ایشان گفتم و بدون اینکه جواب ایشان را بگویم، سوالم را تکرار کردم. ایشان نیز همان جواب عالم رؤیا را بدون کم و زیاد باز گفتند و فرمودند:« ترک محرّمات کنید و واجبات را انجام دهید، میرسید!»
📝 بخشی از کتاب علما نوشته آیت الله جاودان
#پاراکتاب
#علما
#درس_حوزه
🆔 @rasanewsagency
خبرگزاری رسا
💠 ترک محرّمات کنید، میرسید! 🔹 یک شب آیت الله حق شناس در سالهای جوانی، آقای آقا شیخ مرتضی زاهد را
⭕️ گریز از مرجعیت
▪️ آیت الله سید محمد فشارکی از برجستهترین شاگردان میرزای شیرازی بزرگ بود. بهطوری که در اواخر دوران مرجعیت میرزا، درس ایشان به وی واگذار شده بود و میرزا به خاطر کهولت سن وکثرت مشغله و گرفتاری، فرصت درس گفتن نداشت. چند سال آخر عمر، بدین شکل گذشت تا اینکه میرزا رحلت فرمود.
▪️ با اینکه ایشان شاگردان بزرگ بسیاری داشت، روشن بود که بر مسند مرجعیت جز سید فشارکی کس دیگری قرار نخواهد گرفت. بزرگانِ شاگردان میرزا جمع شدند و به اتفاقآراء نظر بر مرجعیت فشارکی داشتند. فشارکی در آن مجلس حضور نداشت؛ بنابراین از این جمع کسی مأمور شد که نظر فضلای درجهی اول حوزه را به ایشان برساند.
▪️ شیخ آقابزرگ تهرانی میگوید: من همراه بودم. با هم دیگر به در خانهی آیت الله فشارکی رفتیم. در زدیم. خود ایشان در را باز کرد. فرمود: اگر صحبت مرجعیت است و شما برای این مسأله به اینجا آمدهاید، من راضی نیستم پای خودتان را حتی به درگاه خانهی من بگذارید. بعد این آیهی شریفه را تلاوت کرد: « تلک الدّارُ الآخِرَةُ نَجعَلُها لِلّذینَ لایُریدُون عُلُوًّ فِی الأَرضِ و لا فَسادا» اما اگر مطلب دیگری است، بفرمایید داخل!
📚 بخشی از کتاب «سیره و خاطرات علما» نوشته آیت الله جاودان، صفحه 64
#پاراکتاب
#علما
#درس_حوزه
🆔 @rasanewsagency
خبرگزاری رسا
⭕️ گریز از مرجعیت ▪️ آیت الله سید محمد فشارکی از برجستهترین شاگردان میرزای شیرازی بزرگ بود. بهطور
🔴 چرا باید سلوک کرد؟
🔘 آخوند ملاحسینقلی همدانی که شاگرد استاد بزرگ اخلاق حوزه آیت الله آقا سید علی شوشتری بود، به تهذیب نفس مشغول بود و به جد تمام در اصلاح خویش کوشش میکرد.
🔘 روزی در صحن مطهر حضرت امام امیرالمومنین علیه السلام، در یکی از ایوانها نشسته و فکر میکرد. ایشان فکر میکرد: خب؛ مردم دیگر هم هستند و خدا، آمرزنده و غفار است. همه و تو را هم سرانجام میآمرزد و به بهشت و سعادت خواهی رسید. پس چرا این همه زحمت و رنج را که راهی هم به جایی نمیبرد، به جان خریدهای و به دوش میکشی؟
🔘 در همین حال که غرق در این فکر بود، کبوتری را دید که از آسمان به زمین آمد و به یک تکه نان خشکیده که در صحن مطهر افتاده بود نوک زد. نان خیلی خشک بود و ظاهرا قابل خوردن نبود. به آسمان رفت؛ اما ناامید نشده و دوری زد و دو مرتبه بازگشت و دیگر بار به آن نوک زد.
🔘 نان نمیشکست. باز به آسمان رفت. این رفت و برگشت بارها تکرار شد، تا اینکه سرانجام کبوتر توانست نان را خرد کرده و آن را بخورد. تمام این مدت آخوند ملاحسینقلی به این صحنه نگاه میکرد و در اندیشه غرق بود. پیام این حادثه روشن بود. میخواستند به او بفهمانند که تنها در اثر استقامت و پیگیری میتوان به مقصد رسید. فاعتبروا یا اولی الابصار
📚 بخشی از کتاب «سیره و خاطرات علما» نوشته آیت الله جاودان، صفحه 42
#پاراکتاب
#علما
#درس_حوزه
🆔 @rasanewsagency
خبرگزاری رسا
🔴 چرا باید سلوک کرد؟ 🔘 آخوند ملاحسینقلی همدانی که شاگرد استاد بزرگ اخلاق حوزه آیت الله آقا سید علی
💠 نشستنِ نیمخیر
🔹 فاضل اردکانی از کربلا به نجف آمده بود تا در تشییع جنازهای شرکت کند. قرار بود تشییع جنازه از منزل متوفی انجام گیرد و چون منزل خیلی کوچک بود، ایشان و شیخ انصاری و بسیاری از تشییع کنندگان در کوچه بیرون منزل، منتظر آوردن جنازه میشوند.
🔹 فاضل اردکانی با وجود پیری و کهولت سن، نیمخیر نشسته بود، ولی شیخ انصاری روی زمین جلوس داشت. شیخ انصاری از اردکانی میپرسد: شما چرا روی زمین نمینشینید؟ فاضل میگوید: این لباس از مال امام تهیه شده و اگر من روی زمین بنشینم، زودتر چرک و کثیف میشود و باید آن را شست. لباس هم که بیشتر شسته شود، زودتر پاره میشود. مال امام را هم تا یقین به رضایت آن حضرت (عج) نباشد، نمیشود تصرف کرد؛ و من چنین یقینی ندارم! لذا نیمخیر نشستهام.
🔹 بر سر این موضوع بحثی بین مرحوم شیخ انصاری و فاضل اردکانی پیش میآید، مدتی با هم بحث میکنند، در اثناء بحث میبینند که شیخ نیز نیمخیز نشست. معلوم شد که سخنان فاضل او را قانع کرده است. میگویند که شیخ دیگر تا آخر عمر روی زمین ننشست.
📚 بخشی از کتاب «سیره و خاطرات علما» نوشته آیت الله جاودان، صفحه 40
#پاراکتاب
#علما
#درس_حوزه
🆔 @rasanewsagency
خبرگزاری رسا
💠 نشستنِ نیمخیر 🔹 فاضل اردکانی از کربلا به نجف آمده بود تا در تشییع جنازهای شرکت کند. قرار بود تش
⭕️ به من رحم کردند که نرفتند!
🔘 آقا سید آقا بزرگ مدرسی میگفتند: همراه آقای آقا شیخ مرتضی به روضه در منزل آیت الله آقامیرزا موسی تهرانی(پدر آقایان مسجد جامعی) رفته بودیم. ایشان باید آنجا منبر میرفت. عصر جمعه بود و نزدیک غروب. ایشان به منبر رفت. اتفاقا منبر طول کشید. علماء بزرگ تهران در آن مجلس حضور داشتند و ایشان از امام زمان(عج) صحبت میکرد.
🔘 همهی آقایان علماء حال خوشی داشتند و گریه میکردند. صحبت به وقت نماز مغرب و عشاء رسید؛ اما هیچکس از جایش حرکت نکرد و همه تا آخر ماندند. آن شب نماز جماعتهای مهم تهران تعطیل شده بود. در هر صورت جلسه پایان یافت و ما بیرون آمدیم. وقتی که از مجلس بیرون رفتیم، ایشان به من رو کرده و فرمود: آقایان علماء به پیرمردی من رحم کردند که وقت نماز از مجلس بیرون نرفتند و تا پایان منبر نشستند.
📚 بخشی از کتاب «سیره و خاطرات علما» نوشته آیت الله جاودان، صفحه 43
#پاراکتاب
#علما
#درس_حوزه
🆔 @rasanewsagency
خبرگزاری رسا
⭕️ به من رحم کردند که نرفتند! 🔘 آقا سید آقا بزرگ مدرسی میگفتند: همراه آقای آقا شیخ مرتضی به روضه د
💠 از بدو تکلیف، گناه نکردهام
🔹آقای آقا شیخ مرتضی زاهد در سالهای آخر عمر، روزهای چهارشنبه به منزل آیت الله آقاشیخ مهدی معزالدولهای(معزیّ) دعوت داشتند. از آن وقت که ایشان میآمدند، تا وقتی که ناهار آماده میشد و در حین ناهار و بعد از آن، همه به صحبت خدا و رسول و مواعظ الهی میگذشت. خانمهای منزل هم پشت پرده گوش میکردند.
🔹 روزی فرمود: آخر عمر من است و چندان چیزی باقی نمانده است، اما دستم خالی است. هیچ ندارم؛ جز اینکه از بدو تکلیف تا کنون خلاف شرع و گناه نکردهام. همچنین نسبت به دشمنان خدا آنقدر برائت داشته و دوری کردهام که کوشیدهام حتی کلمات آنها را که در زبان فارسی رایج شده، بهکار نبرم و فقط گاهی بهخاطر نهی از منکر و دعوت مردم به ترک اینگونه کلمات، آن ها را به زبان میآوردم.
📚 بخشی از کتاب «سیره و خاطرات علما» نوشته آیت الله جاودان، صفحه 47
#پاراکتاب
#علما
#درس_حوزه
🆔 @rasanewsagency
خبرگزاری رسا
💠 از بدو تکلیف، گناه نکردهام 🔹آقای آقا شیخ مرتضی زاهد در سالهای آخر عمر، روزهای چهارشنبه به منزل
💠 یا ببخش یا خسارت بگیر!
🔹 مرحوم آقای آقا شیخ مرتضی در اواخر عمرشان دیگر نمیتوانستند به پای خود به جایی بروند. چون وسیلههای امروز نبود، ناگزیر کسی ایشان را به کول میگرفت و به این طرف و آنطرف میبرد و چون ایشان بدن لاغر و نحیفی داشت، این کار آسان بود و مشکلی نداشت.
🔹 یک روز در کوچه شترداران ایشان به جایی میرفت، گویی آنکس که ایشان را به کول میگرفت خسته شده بود؛ لذا در کنار کوچه ایشان را به زمین گذاشت. بدن جناب شیخ به دیوار کاهگلی خانهی مجاور اصابت کرد و چند پر کاه و شاید کمی خاک بر زمین ریخت. ایشان نگران شد به در خانه رفتند و در را کوبیدند.
🔹 صاحب خانه آمد، اتفاقا ایشان را میشناخت و ارادت داشت. ایشان فرمود که من به دیوار خانه شما تکیه دادهام و کمی از خاک و کاه به زمین ریخته است. بفرمایید چقدر باید بدهم تا جبران شود. صاحب خانه عرض میکند که آقا اختیار دارید، منزل من مال شماست. آقا فرمود: «قیامت این چیزها را نمیداند، یا باید رضایت بدهی و حلال کنی یا باید خسارت بگیری!»
📚 بخشی از کتاب «سیره و خاطرات علما» نوشته آیت الله جاودان، صفحه 48
#پاراکتاب
#علما
#درس_حوزه
🆔 @rasanewsagency
خبرگزاری رسا
💠 یا ببخش یا خسارت بگیر! 🔹 مرحوم آقای آقا شیخ مرتضی در اواخر عمرشان دیگر نمیتوانستند به پای خود به
💠 نتیجهی یک ساعت فکر کردن!
🔹 آیت الله سید محمد حسین مسجدشاهی اصفهانی از علمای بزرگ بیت رفیع صاحب حاشیه، در نجف تحصیلات کافی کرده و ملّا و مجتهد شده بود. او با پایان تحصیل به اصفهان بازگشته بود و در آنجا مشغول به درس و بحث و امامت جماعت و ادارهی امور مردم اشتغال یافت. بعد از مدتی احساس میکرد، گاه و بیگاه شک و شبهه به سراغش میآید و گویا به وسواس خناس دچار شده بود. این حالات برای او ناگوار بود.
🔹 او نمیتوانست این حالات را تحمل کند؛ و لذا به فکر افتاده بود که برای آن باید چارهای بیاندیشد. با خویشتن قرار گذاشت که هر روز قبل از اینکه به نماز جماعت برود، ساعتی را به فکر مشغول باشد، تا بتواند به اخلاص برسد. از آنجا فکر به زندگی ایشان راه یافت و کم کم ملکه شد و سرانجام کار خودش را کرد؛ تا آنجا که توانست ایشان را به یکباره از ما سِوا جدا کند و او بتواند تمام همّ و فکر و توجه خویش را به خدای تبارک تعالی معطوف دارد. ایشان فرموده بود: من آنجا دریافتم که معنای حقیقی حدیث «تفکّر الساعة خیرٌ من عبادة السنة» چیست و چگونه فکر، اصل تمام عبادات و رأس تمام سعادات است.
🔹 از ایشان نقل شده است که فرموده بود: من به یاد نمیآورم، در تمام عمرم لحظهای معصیت خدا را کرده باشم. و این قدم اول همهی کمالات است.
📚 بخشی از کتاب «سیره و خاطرات علما» نوشته آیت الله جاودان، صفحه ۷۴
#پاراکتاب
#علما
#درس_حوزه
🆔 @rasanewsagency
خبرگزاری رسا
💠 نتیجهی یک ساعت فکر کردن! 🔹 آیت الله سید محمد حسین مسجدشاهی اصفهانی از علمای بزرگ بیت رفیع صاحب
🔲 یک ساعت به خودت بپرداز!
▫️ آیت الله سید حسین قاضی طباطبایی از خاندان عریق و ریشهدار «قاضی» تبریز، در محضر میرزای برزگ تلمّذ کرده و به کمال اجتهاد رسیده بود. مردم شهر تبریز به حضور میرزا رسیده و از ایشان میخواهند که امر کند، آقای قاضی برای تعلیم و تربیت مردم و امامت جماعت در مساجد آن شهر، به تبریز باز گردد. میرزا امر فرمود و آقای قاضی آماده بازگشت شد. ناگزیر بایستی در نجف و کربلا و سایر مشاهد ائمه اطهار مشرف میشد تا وداع گوید. در آخر سر هم به سامراء رفت تا به محضر امامین عسکریین رسیده و وداع کند.
▫️ بعد از وداع به خدمت استاد بزرگ خویش میرزای شیرازی رسید تا از ایشان اجازه خروج گرفته و خداحافظی کرده و به همراه مردم شهر تبریز به ایران بیاید. میرزا در این ملاقات به ایشان فرمود: حالا که داری میروی، شب و روزی یک ساعت به خودت بپرداز! آقا سید حسین قاضی به ایران آمد. چند سال بعد مردم تبریز به عتبات مشرف شدند و بعد به حضور میرزا میآیند، تا مرجع تقلید خودشان را زیارت کنند. میرزا از آنها از احوالات آقای قاضی سؤال میکند. جواب میگویند: آقا آن یک ساعت که شما فرموده بودید، تبدیل به بیست و چهار ساعت شده است. ایشان همواره در مراقبت و حضور و توجه به سر میبرد.
📚 بخشی از کتاب «سیره و خاطرات علما» نوشته آیت الله جاودان، صفحه 79
#پاراکتاب
#علما
#درس_حوزه
🆔 @rasanewsagency
خبرگزاری رسا
🔲 یک ساعت به خودت بپرداز! ▫️ آیت الله سید حسین قاضی طباطبایی از خاندان عریق و ریشهدار «قاضی» تبری
⭕️ باید کفش آنها را پیش پایشان جفت کنی!
🔘 عالم بزرگ اخلاقی حاج میرزا جواد ملکی تبریزی در جوانی بعد از دو سال تلمّذ و شاگردی در محضر آیت الله آخوند ملا حسینقلی همدانی، به ایشان عرض میکند: من در سیر خود به جایی نرسیدم. آقا در جواب از اسم و رسمش سؤال میکند. او تعجب کرده و میگوید: مرا نمیشناسید؟! من جواد ملکی تبریزی هستم. ایشان میگویند: شما با فلان ملکیهای بستگی دارید؟ آقا میرزا جواد آقا چون آنها را شایسته نمیدانسته، از آنان انتقاد میکند! آخوند ملا حسینقلی در جواب میفرمایند: هر وقت توانستی کفش آنها را که بد میدانی، پیش پایشان جفت کنی، من خود به سراغ تو خواهم آمد.
🔘 آقا میرزا جواد آقا فردا که به درس میرود، خود را حاضر میکند که در محلی پایینتر از بقیهی شاگردان بنشیند تا رفته رفته کسانی که از آن فامیل در نجف بودند و ایشان آنها را خوب نمیدانسته، مورد محبّت قرار میدهد و آخر به جایی میرسد که کفششان را هم پیش پای آنها جفت میکند. چون این خبر به آن طایفه که در تبریز ساکن بودهاند، میرسد و رفع کدورت بین دو فامیل میشود.
🔘 بعد از این حادثه آخوند او را ملاقات میکند و میفرماید: دستور تازهای نیست. تو باید حالت اصلاح شود. تا از همین دستورات شرعی بهرهمند شوی. ضمناً یادآوری میکند که کتاب مفاتیحالفلاح شیخ بهایی برای عمل کردن خوب است.
📚 بخشی از کتاب «سیره و خاطرات علما» نوشته آیت الله جاودان، صفحه 83
#پاراکتاب
#علما
#درس_حوزه
🆔 @rasanewsagency
خبرگزاری رسا
⭕️ باید کفش آنها را پیش پایشان جفت کنی! 🔘 عالم بزرگ اخلاقی حاج میرزا جواد ملکی تبریزی در جوانی بع
🔳 همه معلّم میخواهند؛ حتّی شما!
▫️ مرحوم آقای آقا شیخ مرتضی زاهد در عصر مرجعیت آیتالله بروجردی به قم مشرّف میشوند. بعد از انجام کارها برای دیدن آقای بروجردی به منزل ایشان میروند. ایشان به اتاقی که آقای بروجردی جلوس داشتند وارد میشوند. همان دمِ در بر زمین مینشینند و هنگام نشستن طبق معمول زانوها را در بغل میگیرند.
▫️ بعد از تعارفات اوّلیه، ایشان آیتالله بروجردی را مورد خطاب قرار میدهند و عرض میکنند: آقا من استخاره کردهام که در محضر شما یک حدیث بخوانم، خوب آمده است. کسانی از حاضران در صدد منع ایشان برآمدند که البتّه گوش ایشان این حرفها را نمیشنید؛ اما در برابر آیتالله بروجردی_ چون گوششان کمی سنگینی داشت_ دست پشت گوش نهاده تا بهتر بشنوند و فرمودند: بگذارید بفرمایند. مجلس موعظهای بر پا میشود و آقای آقا شیخ مرتضی چندین حدیث میخوانند.
▫️ شیخ از جمله این حدیث را میخواند که: «هَلَکَ مَن لَیسَ لَه حَکیمٌ یُرشدهُ» و بعد میگویند: آقا همه معلّم و استاد میخواهند، حتی شما. معلّم شما، امام زمان(عج) است. حتّی حضرت ولی عصر(عج) هم معلّم میخواهد و معلّم ایشان خدای متعال است. مجلس تمام میشود و آقای آقا شیخ مرتضی برمیخیزند. مرحوم آقای بروجردی هم به بدرقهی ایشان تا دم در منزل میآیند و این مقدار بدرقه، عجیب و غیرمعهود بود.
📚 بخشی از کتاب «سیره و خاطرات علما» نوشته آیت الله جاودان، صفحه 89
#پاراکتاب
#علما
#درس_حوزه
🆔 @rasanewsagency
خبرگزاری رسا
🔳 همه معلّم میخواهند؛ حتّی شما! ▫️ مرحوم آقای آقا شیخ مرتضی زاهد در عصر مرجعیت آیتالله بروجردی
🔶 همه باید پشت سر ایشان باشیم!
🔸 من بارها از مرحوم مغفور رضوان جایگاه آیتالله آقای حاج میرزاعبدالکریم حقشناس شنیده بودم؛ بعد از اینکه مرحوم بروجردی به قم آمدند و ریاست حوزه و مرجعیت عالیه را برعهده گرفتند، بعضی از اطرافیان مرحوم آیتالله آقای حاج سیدمحمدتقی خوانساری، یکی از مراجع ثلاثه قبل از آقای بروجردی، به ایشان عرض کرده بودند که شما از آقای بروجردی اعلم هستید.
🔸 آیتالله حقشناس میفرمودند: البته این سخن قابل تأمّل بود که چرا دنبال ایشان میروید؟ اما این مرد بزرگ در جواب فرموده بود: امروز پرچم به دست ایشان است و همهی ما باید پشت سر ایشان حرکت کنیم. « امّا مَن خاف مقام ربّهِ و نَهیَ التفسَ عن الهوی فان الجنهی هی المأوی»
📚 بخشی از کتاب «سیره و خاطرات علما» نوشته آیت الله جاودان، صفحه 97
#پاراکتاب
#علما
#درس_حوزه
🆔 @rasanewsagency
خبرگزاری رسا
🔶 همه باید پشت سر ایشان باشیم! 🔸 من بارها از مرحوم مغفور رضوان جایگاه آیتالله آقای حاج میرزاعبدال
💠 سبب هجرت از بروجرد
🔹 روزی حاکم شهر بروجرد به دیدن عالم بزرگ شهر آیتالله سید مرتضی طباطبایی رفته بود. پس از شرفیابی و انجام کارهای لازم و برخاستن چون به صحن خانه آمد، فرزند ارجمندشان سید مهدی بحرالعلوم که در آن وقت به حساب سن در شمار اطفال و قابل نشستن در مجلس نبود را ملاقات کرد. ایشان را به حاکم معرفی کردند. حاکم ایستاد و اظهار لطف و مهربانی نمود. سپس منزل را ترک کرد.
🔹 با رفتن او سید مهدی نوجوان خدمت پدر رسید و گفت: باید من از این شهر بیرون بروم، میترسم هلاک شوم. پدر فرمود: چرا؟ گفت: قلب خود را که ملاحظه میکنم، میبینم از آن ساعتی که حاکم به من مهربانی نموده، فیالجمله میلی به او پیدا کرده و آن بغضی که باید به او داشته باشم، ندارم. دیگر نباید در اینجا ماند.
🔹 سبب هجرت ایشان از بروجرد به عتبات عالیات همین حادثهی بهظاهر کوچک است. البتّه کسی که پایهی فهم و دیانتش در سن نوجوانی به این استحکام باشد، نتیجه چنان خواهد شد که در سنین بالاتر آوازهی بزرگی و کرامتش عالم را پر کند.
📚 بخشی از کتاب «سیره و خاطرات علما» نوشته آیت الله جاودان، صفحه 102
#پاراکتاب
#علما
#درس_حوزه
🆔 @rasanewsagency
خبرگزاری رسا
💠 سبب هجرت از بروجرد 🔹 روزی حاکم شهر بروجرد به دیدن عالم بزرگ شهر آیتالله سید مرتضی طباطبایی رفته
💠 میگوید که حبّ جاه ندارد؟
🔹 آیتالله حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی میفرمودند: در مجلس استادم جناب آخوند ملا حسینقلی همدانی مذاکره حب جاه شد. من عرض کردم بحمدالله من حبّ جاه ندارم. رو کرد به مرحوم حاج شیخ کاظم و فرمود: ببین میرزا جواد چه میگوید؟
🔹 این مطلب گذشت تا موقعی که عدهای از خویشان ما یعنی مَلِکیهای تبریز برای زیارت به کربلا مشرّف شدند، من ناگزیر به رفت و آمد و معاشرت با آنها بودم. تأمّلات بعدی برای من روشن کرده که معاشرتم با آنها، همه ناشی از حبّ جاه است.
📚 بخشی از کتاب «سیره و خاطرات علما» نوشته آیت الله جاودان، صفحه 103
#پاراکتاب
#علما
#درس_حوزه
🆔 @rasanewsagency
خبرگزاری رسا
💠 میگوید که حبّ جاه ندارد؟ 🔹 آیتالله حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی میفرمودند: در مجلس استادم جن
💠 «تحیّر» بعد از فهمیدن است
🔹 یکروز در درس پنجشنبهی علّامه عسکری یکی از شاگردان ایشان که از قم به محضر میآمد، عرضه داشت: فلان روز عالم و نویسندهی مشهور لبنانی شیخ محمد جواد مغنیّه را در کنار میدان صفاییه ملاقات کردم. ایشان فرمود: من قرآن را یک دوره تفسیر کردهام، اما با مشکی روبهرو نشده بودم؛ ولی در شرح و توضیح نهجالبلاغهی امیرالموؤمنین فلج شدهام. در این حال هم ایشان دست به پیشانی خود زده بود.
🔹 علّامه فرمود: این احساس فلج شدن به این خاطر است که مغنیه نهج را فهمیده؛ بنابر این او را فلج کرده است و قرآن را نفهمیده و لذا توانسته از کنار آن بهراحتی بگذرد. بعد فرمود: برای تفسیر قرآن به دانشمندانی مثل علّامه طباطبایی نیاز است.
📚 بخشی از کتاب «سیره و خاطرات علما» نوشته آیت الله جاودان، صفحه 163
#پاراکتاب
#علما
#درس_حوزه
🆔 @rasanewsagency
خبرگزاری رسا
💠 «تحیّر» بعد از فهمیدن است 🔹 یکروز در درس پنجشنبهی علّامه عسکری یکی از شاگردان ایشان که از قم
💢 نزاع میان دو برادر، به شما ربطی ندارد!
▪️ کسی از مردم سامرا به دلیلی شخصی، نسبت به آیت الله میرزامحمدحسن شیرازی صاحب فتوای تنباکو، دشمنی میورزید. به خاطر این دشمنی فرزند بزرگ ایشان «میرزا محمد» را مضروب ساخت. میرزا محمد به علت این ضربت درگذشت. میرزای شیرازی، در این واقعه هیچ نگفت و کمترین واکنشی نشان نداد. دشمنان آن روز اسلام واقعه را مورد توجه قرار دادند و خواستند برای ایجاد فتنهای در دنیای اسلام، از آن بهربرداری کنند. بدین منظور عدهای به سامرا آمدند و به خدمت میرزا رسیدند و از وی درخواست کردند تا در مورد از دست رفتن فرزندش و کار ناشایستی که- با توجه به مقام میرزا- واقع شده است، اقدامی بکند و دستوراتی بدهد.
▪️ میرزا از این پیشنهاد استقبال نکرد و فرمود: «میخواهم خوب بفهمید! شما حق ندارید در هیچ یک از امور ما مسلمانان دخالت کنید! این قضیهای است که میان دو برادر اتفاق افتاده است.» و بدین ترتیب آنها را از خود راند. آن عده با بینیهایی به خاک مالیده از حضور میرزا مرخص شدند.
▪️ این جریان در آن ایام در پایتخت عثمانی، استانبول، به دربار این دولت «باب عالی» رسید. خلیفه عثمانی از این موضع مرجع شیعه شادمان شد و به والی بغداد دستور داد که خود به محضر میرزا برسد و از وی تشکّر کند و از وقوع حادثه با ابراز تأسّف، اعتذار جوید.
📚 بخشی از کتاب «سیره و خاطرات علما» نوشته آیت الله جاودان، صفحه 115
#پاراکتاب
#علما
#درس_حوزه
🆔 @rasanewsagency
خبرگزاری رسا
💢 نزاع میان دو برادر، به شما ربطی ندارد! ▪️ کسی از مردم سامرا به دلیلی شخصی، نسبت به آیت الله میرز
🔲 مگر تو در هنگام نماز صدا هم میشنوی
▫️ مرحوم حاج محمد جاودان یا مرحوم میرزا ابوالقاسم جاودان نقل کردند: عمه خانم مرحوم شیخ مرتضی زاهد یک بار منزل ایشان آمده و شکایت کرده بودند همسایه رادیو روشن میکند و صدای آن را زیاد میکند. رادیو هم موسیقی پخس میکند و خصوصا سروصدای آن، ظهر، هنگام نماز، مرا خیلی اذیّت میکند. شیخ مرتضی زاهد با تعجّب فرمودند: «مگر تو در هنگام نماز صدا هم میشنوی؟»
📚 بخشی از کتاب «سیره و خاطرات علما» نوشته آیت الله جاودان، صفحه 166
#پاراکتاب
#علما
#درس_حوزه
🆔 @rasanewsagency
خبرگزاری رسا
🔲 مگر تو در هنگام نماز صدا هم میشنوی ▫️ مرحوم حاج محمد جاودان یا مرحوم میرزا ابوالقاسم جاودان نقل
🔳 حالا حل شد!
▪️ در دیداری که مرحوم علّامه جعفری با مرحوم علّامه عسکری داشتند، اوّل سؤالی که علّامه عسکری بدون مکث از ایشان کردند این بود که شما چرا مثنوی را شرح کردی؟! منظورشان این بود خب کارهای دیگری میکردی حدیث شرح میکردی. ایشان گفت: من 5000 روایت شیعه را بین این شرحم قرار دادم، هر کس بخواهد این شرح را بخواند، این روایات را هم لاجرم میخواند.
▪️ علّامه عسکری فرمودند: حل شد.
📚 بخشی از کتاب «سیره و خاطرات علما» نوشته آیت الله جاودان، صفحه 171
#پاراکتاب
#علما
#درس_حوزه
🆔 @rasanewsagency
خبرگزاری رسا
🔳 حالا حل شد! ▪️ در دیداری که مرحوم علّامه جعفری با مرحوم علّامه عسکری داشتند، اوّل سؤالی که علّامه
⭕️ آرزوی وحدت آیتاللهالعظمی خویی
🔘 علّامه عسکری نقل میکردند: در نجف بودم کاروانی سنّی مذهب از ترکیه آمده بودند و در صحن حضرت امیر نماز میخواندند. آیتالله خوئی به من گفت: دلم میخواست برای این حدیث که در روایت داریم کسی که پشت سر آنها نماز بخواند، انگار پشت سر رسول خدا نماز خوانده است، بروم در صف اوّلشان نماز بخوانمف ولی از عوام میترسم.
🔘 این معنای وحدت همگانی است. ائمه به ما فرمودهاند و ما الآن میرویم مکّه و مدینه پشت سر آنها نماز میخوانیم. پس ائمهی ما اینگونه بودهاند و دستور دادهاند به ما.
📚 بخشی از کتاب «سیره و خاطرات علما» نوشته آیت الله جاودان، صفحه 169
#پاراکتاب
#علما
#درس_حوزه
🆔 @rasanewsagency
خبرگزاری رسا
⭕️ آرزوی وحدت آیتاللهالعظمی خویی 🔘 علّامه عسکری نقل میکردند: در نجف بودم کاروانی سنّی مذهب از ت
💢 آشنایی با استعمار در هشت سالگی
▫️ آیتالله جاودان درباره استادشان علّامه عسکری میفرمودند: استادم علّامه عسکری میفرمودند من هشتساله بودم که در کتابخانهی پدربزرگم دو نوشته در مورد تاریخ واقعهی تنباکو و نیز کتاب «گفتار خوشِ یارقلی» را مطالعه میکردم. جریان رُژی که در دو کتاب اوّل آمده بود و داستان حزبالوطنی سیّدجمالالدین اسدآبادی که در «گفتار خوش یارقلی» نقل شده، مرا با استعمار و نقشهها و اهداف آن آشنا کرده بود و این آشنایی، همهی عمر ایشان را بهنوعی در مبارزه با بیگانه و استعمار و استبداد صرف کرد!
📚 بخشی از کتاب «سیره و خاطرات علما» نوشته آیت الله جاودان، صفحه 181
#پاراکتاب
#علما
#درس_حوزه
🆔 @rasanewsagency
خبرگزاری رسا
💢 آشنایی با استعمار در هشت سالگی ▫️ آیتالله جاودان درباره استادشان علّامه عسکری میفرمودند: استادم
⭕️ تشکیل حکومت اسلامی در عراق
▪️ علّامه عسکری قبل از سال 42 شمسی تصمیم گرفته بودند در عراق حکومت اسلامی تشکیل دهند؛ لذا حزبالدعوة را تأسیس کردند که شهید صدر و شهید حکیم هم از اعضای آن بودند.
▪️ قرار آنها بر این بود سه سال مخفیانه به این حزب دعوت کنند، مانند پیامبر اکرم که سه سال دعوت خصوصی داشتند. بعد به طور عمومی اقدام کنند. اما استعمار، بعدها که حزبالدّعوة فراگیر شد، برای جلوگیری از این جریان، حزب بعث را درست کرد.
▪️ علّامه میفرمود: اگر استعمار یک سال دیرتر حزب بعث را علم میکرد، انقلاب ما در عراق به سرانجام میرسید. آنها غالب اعضای مؤسّس جزبالدّعوة را کشتند و میخواستند علّامه عسکری را نیز بکشند که علّامه از عراق به لبنان فرار کرد و از آنجا به ابران آمد. جمله معروف «ذوبوا فی الخمینی کما ذاب فی الاسلام» که از زبان شهید صدر نقل شده در حقیقت شعار این حزب بوده است.
📚 بخشی از کتاب «سیره و خاطرات علما» نوشته آیت الله جاودان، صفحه 182
#پاراکتاب
#علما
#درس_حوزه
🆔 @rasanewsagency