eitaa logo
راشِدون
164 دنبال‌کننده
987 عکس
176 ویدیو
13 فایل
اگردنیاراغاری‌تصورکنیم‌وماهمان‌انسانهای‌اولیه‌باشیم که‌کمی‌رشدکرده وصاحب‌تکنولوژی‌شده‌ایم، هنوزهم‌برای‌بقاواثرگذاری،به‌«نوشتن‌»نیازداریم. مهمان اتاق عملی ومعمارنویسنده‌‌ای هستیدکه جهان معمولی وفهم ناکاملش رابه کلمه تبدیل می‌کند. شیعه‌ی‌مولاعلی|همسر|مادر
مشاهده در ایتا
دانلود
عجب تمثیلی است ! اینکه مولود کعبه است یعنی، باطنِ قبله را در امام پیدا کن! ❞مرتضی آوینی، فتح خون http://eitaa.com/rashedooon
و تو ! ای آنكه در سالِ شصت و یكم هجری هنوز در ذخایرِ تقدیر، نهفته بوده‌ای ! و اكنون در این دورانِ جاهلیتِ ثانی و عصرِ توبه‌ی بشریت، پای به سیاره‌ی زمین نهاده ای ! نومید مشو.. ! كه تو را نیز عاشورایی است و كربلایی كه تشنه‌ی خون توست و انتظار می كشد تا تو زنجیرِ خاك از پای اراده ات بگشایی و از خود و دلبستگی هایش هجرت كنی و به كهفِ حَصینِ لازمان و لامكانِ ولایت ملحق شوی و فراتر از زمان و مكان، خود را به قافله‌ی سال شصت و یكم هجری برسانی و در ركاب امام عشق به شهادت رسی... ❞مرتضی آوینی، فتح خون http://eitaa.com/rashedooon
می گویند كه گناهكاران را نمی پذیرند؟ آری.. گناهكاران را در این قافله راهی نیست... اما پشیمانان را می پذیرند.. ❞مرتضی آوینی، فتح خون http://eitaa.com/rashedooon
راشِدون
تو ادبیات عرفانی ما قیمتی ترین حرف، مَستی عه.. مَستی یعنی بابا من اینارو میفهمم اما الان دیگه هوش نی
Ye.Shabi.mp3
3.68M
یه شبی زار وُ پریشان درِ میخانه زدم.. زِ غمِ هِجر وُ فِراقَش میسوزد جان وُ تنم.. گفتمش: باز کن ساقیِ من ! منم آن مطربِ خوش که شکسته سازِ دلم.. گفتمش: مِی بده، جامِ پیاپی بده.. زِ قرارِ رفته از دست آمده است جان به لبم.. تو ببین کاسه‌ی چَشمَم بِنِگر سرخیِ اشکم.. بِنِگر به حالِ مَستَم زِ غمِ هِجر و فِراقَت چاک، چاک است پیراهنم.. گفتمش: ساقیِ من ! بنواز این دلِ من.. به سَرَم شور نماند.. به فَدایَت جان وُ سَرَم.. http://eitaa.com/rashedooon
راشِدون
قرآن بارها و بارها بعد از «الذین ءامنوا» عبارت های عملیاتی و مهمی مثل: «عملوا الصالحات» «جاهدوا» «ه
علی صفایی ایمان رو «عشق» تعبیر می‌کنه حضرت آقا هم ایمان رو طوری تعریف می‌کنن که منتج به باشه.. خیلی از چیزهایی که ما اسمش رو ایمان میگذاریم (که از قضا بهشون عمل نمیکنیم) ایمان نیستند.. ! از جنس آگاهی هستند! از جنس علم و دانش! علم و دانشی که عمل نمی‌کنیم بهشون.. http://eitaa.com/rashedooon
راشِدون
گاهی که خسته می‌شدیم یا به استراحت نیاز پیدا میکردیم، تلنگرمان میزد: فرصت زیادی ندارید !! طرفتان اس
الهدف واضِح و مُحَدَّد و دقیق إزالة إسرائيل مِنَ الوجود.. ❞شهید عماد مغنیه (حاج رضوان) http://eitaa.com/rashedooon
خب از اونجایی که امشب شبِ ۲۴ رجب شبِ فتحِ خیبر توسط امیرالمومنین حضرت مرتضی وَ شبِ قَمَریِ اینجانبه🎂 بریم یه کم تاریخ مهمونتون کنم..🌱 http://eitaa.com/rashedooon
اپیزود اول: یکی از مهم ترین صحنه هایِ تاریخیِ صدرِ اسلام، جنگ با یهودیانِ خیبر بود و مسلمین هر زوری زدن خیبر فتح نشد و داشتن شکست میخوردن تا اینکه مولاعلی واردِ عمل شد.. خیبر هفت تا قلعه داشت: کتیبه، قموص، شق، ناعم، وطیح، سلالم و نسطاه. مَرحَب پسرِ حارث، همون پهلوانِ مشهورِ قلعه یِ خیبر، که همه به "مرحب" میشناسنش، پهلوانی درشت هیکل و بی باک و قدبلند بود و فرماندهیِ یکی از قلعه هایِ خیبر رو به عهده داشت و جزوِ بزرگانِ یهود بود. اون در جنگِ خیبر چند نفر از سپاهیان اسلامو شهید کرد. خیلی هم ظاهرا سیسِ جنگاوری داشته، از زرهِ یمانی بگیر تا یه کلاهخود که از سنگ تراش داده بود و کلاهِ خودشو رویِ اون سنگ میذاشت ! از ابورافع نقل شده: /من همراه سپاه ابوبکر بودم و وقتی حمله ور شدیم به سمتِ خیبر، شکست خوردیم و برگشتیم. به همراهِ سپاهِ عمر هم رفته بودم که حمله ور شدیم و شکست خوردیم و برگشتیم! / بعد از فرار و شکستِ اون دوتا بُزدل پیامبر بین لشکریان فرمودن که: /فردا پرچم رو به دستِ مَردی میدم که خدا و رسولش رو دوست داره و خدا و رسولش هم او رو دوست دارن، حمله کننده ای که فرار نمیکنه و بر نمیگرده تا (اینکه) خدا با دستانِ او (قلعه رو) باز کنه! / از سعد بن اَبی وَقاص (بابای عمر بن سعد ملعون) نقل شده که: /دل تویِ دل مون نبود ببینیم که فردا پرچمِ سپاه رو به کدوم مون میده!/ خلاصه کارِ جنگ جلویِ یکی از دژها گره خورده بود و سپاه اسلام نمیتونست پیشروی کنه. پیامبر که اوضاع جنگ رو بحرانی می بینن، سراغ از مولا علی میگیرن و به پیامبر میگن: علی چشم درد داره و در یکی از خیمه ها در حالِ استراحته.. پیامبر دستور داد که به علی بگید بیاد. مولا علی اومدن و پیامبر آب دهانِ مبارک رو به چشمانِ مولا آغشته کردند و چشمانِ مولا شفا پیدا کرد. مولا بعد از بهبودی چشمانِ مبارک، فرماندهیِ فتحِ قلعه های وطیح و سلالم رو به عهده گرفتن، تیپِ رزمی زدن، ذوالفقار به کمر بستن و با سپاه عازمِ شدن.. http://eitaa.com/rashedooon
اپیزود دوم: خب پیامبر علمداریِ لشکر رو سپرد به مولا. مولا وقتی نزدیکِ قلعه شد، عَلَم کوبید به زمین. دربِ قلعه باز شد و سپاهیانِ یهود ریختن بیرون برای پیش آهنگی و زهرِ چشم گرفتن از سپاهِ مولا. اول برادرِ مرحب که اسمش حارث بود اومد جلو و نعره ی بلندی کشید و چند نفر از سپاه اسلام رفتن عقب جز یه نفر اونم مولا بود.. حارث اومد جلو و مولا نسخه ش رو پیچید و به دَرَک واصلش کرد! مرحب اینجا قاطی کرد و در انتقام از برادرش اومد میدون (نقل شده که رویِ شمشیر مرحب حک شده بود: این شمشیرِ مرحب هست، هر کس اون رو بچشه، نابود میشه) شروع کرد به رجز خوندن: در و دیوارِ خیبر گواهی میده که من مرحبم! قهرمانی کارآزموده و مجهز به سلاح جنگی! اگر روزگار پیروزه من هم پیروزم! قهرمانانی که در صحنه هایِ جنگ با من روبرو میشن، با خونِ خودشون رنگین میشن! مولا هم نقد جوابش رو داد: من همون کسی هستم که مادرم منو حیدر خونده! (همون جمله ی معروفِ انا الذی امی سمتنی حیدر) مردِ دلاور و شیرِ بیشه ها هستم! بازوانِ قوی و گردن نیرومند دارم! در میدونِ نبرد مثلِ شیرِ بیشه ها صاحب هیبت و مَنظری مهیب هستم! الله الله.. رجزها که خونده شد شروع به پیکار کردن و صدایِ چکاچکِ شمشیرها بلند شد.. بالاتر گفتم که مرحب یه سنگ تراشیده بود و میذاشت روی سرش.. مولا ذوالفقار رو برد بالا و چنان کوبید بر سرِ مرحب که تیغِ دو دَم کلاهخود رو رد کرد، سنگ رو شکست و سر رو شکافت! ضربه طوری سهمگین بود که خیلی از یهودی ها منتظر نموندن و به داخلِ قلعه فرار کردن! http://eitaa.com/rashedooon