eitaa logo
راشِدون
169 دنبال‌کننده
989 عکس
176 ویدیو
13 فایل
اگردنیاراغاری‌تصورکنیم‌وماهمان‌انسانهای‌اولیه‌باشیم که‌کمی‌رشدکرده وصاحب‌تکنولوژی‌شده‌ایم، هنوزهم‌برای‌بقاواثرگذاری،به‌«نوشتن‌»نیازداریم. مهمان اتاق عملی ومعمارنویسنده‌‌ای هستیدکه جهان معمولی وفهم ناکاملش رابه کلمه تبدیل می‌کند. شیعه‌ی‌مولاعلی|همسر|مادر
مشاهده در ایتا
دانلود
سه تا خصلته که برای آقایون خیلی بده ولی برای خانوما خیلی خوبه: ۱.تكبر و غرور ۲.ترس ۳.بُخل.. چون اگه خانومی متكبر باشه، غریبه رو به حريم شخصیش راه نمیده.. اگه بخيل باشه، اموال خود و شوهرشو حفظ میکنه.. اگه ترسو باشه، از هر چيزي كه‌ آبروشو به خطر میندازه، فاصله ميگيره.. نهج‌البلاغه، حکمت۲۳۴
راشِدون
#پای‌درس‌مولا سه تا خصلته که برای آقایون خیلی بده ولی برای خانوما خیلی خوبه: ۱.تكبر و غرور ۲.ترس ۳.
. رفقا خیلی مهمه که ویژگی‌هایی رو که شهدا داشتن، با شرایط زنانگیِ خودمون و با توصیه هایی که به خانم ها وارد شده در آیات و روایات، تطبیق بدیم و اونوقت اونارو وارد سبک زندگیمون کنیم... .
اگر حبّ بن ابی طالب، تو را به کشاند، بدان حبّ تو صادق و راستین است. اگر گریه بر حسین بن علی تو را به سوی عمل کشاند، بدان که تو بر حسین بن علی گریه کرده‌ای و گریه‌ی تو راستین است. اگر نه، فریب شیطان است.. :) ❞شهید مطهری، آزادی معنوی، صفحه ۱۲۳ +حواسمون باشه نیفتیم توی چاه!
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست..
، زیاد شدن انسانیست که به استعداد های تکامل یافته‌اش جهت می‌دهد... به چه معنی؟ رشد در برابر خسارت قرار میگیرد و تکامل در برابر نقص. اگر از نقص ها رها شدی و تمام قدرت‌ها را هم کسب کردی، تازه به تکامل رسیده ای.. ! حال اگر از آنها در جهت درست و برتر استفاده کنی، آن وقت رشد کرده ای درغیراینصورت خسارت دیده و باخته‌ای.. :) ❞عین صاد، رشد
به راهِ بادیه رفتن بِه از نشستنِ باطل.. وَ گَر مُراد نَیابَم، به قدرِ وُسعْ بِکوشَم..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ.. خدا شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد، درحالی‌که چیزی نمی‌دانستید و به ‌شما نعمت گوش و چشم و عقل داد تا با آن‌ها حقایق را بفهمید و برای آن شکر کنید.. سوره نحل، آیه ۷۸ + کوچولوی گشنه :)
راشِدون
رفقا ! شبایِ جمعه برا ارباب بترکونین.. کم نذارین.. برایِ رفقا و نزدیکان و دوستان تون مداحی یا شعر بف
. مثلا دعای کمیل بخونیم.. دعای کمیل دعاییه که از مولا علی نقل شده.. وقت زیادی نمیگیره.. مناجات کردنو به آدم یاد میده.. نگو یکم دیگه میخونم و بندازی برای چند ساعت دیگه اونوقت میبینی ناخواسته یک شب جمعه‌ رو از دست دادی.. التماس دعا🌱
Mohammad Hossein Poyanfar - Donya Mahale Gozare (128).mp3
3.13M
شب جمعه است هوایت نکنم میمیرم.. + مداحیِ دنیا محل گذره >>>>
من از اینجا.. به کربلا.. سلام ضربان قلبم.. محتاج آغوشتم حسین جآن.. از آن آغوش ها که نصیب جون بن حوی شد.. آقا جآن بی امتحان ما را به غلامی قبول کن ما خود قبول داریم از این امتحان ردیم.. آخر میدانی قالوا ربنا، گفتن که مثل آبِ خوردن است ثُمّ استقاموا اش را اما تاب نداریم.. ضعفیم و زود جا میزنیم.. تمام عادات و اهدافی که به دنبالشان هستیم را با یک خستگی و بی‌حوصلگی و یا با یک کار اضافه تر، رها میکنیم و میشویم بنده ی جسم.. کاش جسمِ ما هم سراغ از روح عاشورا گیرد تا زندگی یابد.. کاش انتهای داستان بدن هایمان، جوار حسین باشد.. مثل جون.. حسین جآن علاقه ی قلبی ما به شما واقعیست یاری مان کن تا در عمل هم محب واقعی شما باشیم..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این چهل ثانیه خودش یه ترم درسِ حفاظت اطلاعاته😅
دم غروب خورشید بود. نسیم ملایمی می‌وزید. آنقدر ملایم که دریا موج نداشت. صدای جریان رودخانه به گوش می‌رسید.. قطره قطره با شور و هیجان و ذوق فراوانی خود را به آن بی‌نهایت می‌رساندند و در آن حل میشدند.. شعری از ذهنم گذشت.. دریا شود آن رود که پیوسته روان است.. آری حرکت همیشه وسعت می‌بخشد.. از بلندی نشسته بودم و پاهایم را روی رود در جریان آویزان کرده بودم و تکان میدادم و هم نوا با صدای دلنشین آب، در حال خودم قرآن می‌خواندم و هراز گاهی سرم را بالا می آوردم و از منظره ی غروب آفتاب استفاده میکردم و در وسعت بی‌نهایت آب، غرق میشدم.. سرم در قرآنم بود که احساس کردم تور ماهیگیری ای در نزدیکی پاهایم درون آب انداخته شد. سرم را بالا آوردم و دیدمش درحالیکه جثه ی ریزی داشت و عینک گردی به صورت. کیسه‌ای را هم به شکل کوله روی دوشش انداخته بود که احتمالا برای ماهی های به دام افتاده طراحی شده بودند و قدم به قدم تور می‌انداخت تا شاید چیزی نصیبش شود ولی دریغ.. صدای قدم‌هایی از پشت سرم توجهم را جلب کرد. برگشتم و دیدم همسرش هم پا به پایش می‌رفت و حمایتش را با راهنمایی هایش نشان میداد.. از کنارم رد شد. سلامی کرد و گفت حاجت روا باشید.. لبخندی زدم و تشکر کردم. قرآن را بستم و مشغول تماشایشان شدم. جلوتر رفتند و تصمیم گرفتم عکسی به یادگار داشته باشم از لحظه ای که برایشان دعا کردم تا خدا روزی طیب و طاهر را قسمتشان کند.. همین + سمت چپ، منظره ی غروب امروزه