شبهای زیبا.
شبهایی که گاهی صدای ماشینی سکوتش را میشکند ولی افکارت را نه.
افکارت جای دیگری متمرکز شدهاند. میروند تا بر عمق کاغذ نفوذ کنند و برنامهای شوند در میدان.
#شب هایی که بین نوشتهها، خلاصهنویسیها و کتابهای خوانده شدهات، دنبال راه میانبری میگردی برای اتصال. اتصالی که به عملیات ختم شود و بتواند فکر را به میدان برساند.
شبهای زیبای من!
سختی های روز را به امید دیدارتان میگذرانم پس کمی آهستهتر بگذرید و بروید که نگرانیم کم گذاشته باشیم در حق خودمان.
#یادداشت
#رقعه
مرگ با ما نفس میکشد
و زندگی میکند جایی در همین حوالی.
سلام #مرگ زیبای من :)
من از اینجا
#سلاممیدم به جناب ملک الموت
#خدایا
مرگ ما رو در حال مبارزه با صهیونیست قرار بده.
موقعیت:
نزدیک به یازده شب.
حیاط بیمارستان.
بعد از پایان آنکالی جراحی اورژانسی.
مشغول لذت بردن از سکوت و نسیم ملایم شب و آرام شدن جهت رانندگی به سمت منزل. فردا شیفت صبح و عصرم.
دارم فکر میکنم که شب همینجا بخوابم چی؟
+ آنکالی یعنی دردسترس باشی برای موقعیت های اورژانسی اگه اتاق عمل شلوغ شد، بتونی خودتو سریع برسونی.
امروز صبح شیفت بودم. ساعت ۱۵:۳۰ تازه رسیدم خونه. که ۲۰:۱۵ باهام تماس گرفتن بابت جراحی اورژانسی. بمونه به یادگار از این روزا.
#طرحنوشت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچه ها! جراحی اورژانسی
جراحی اورژانسی! بچه ها.. :))
جیغش در اومد آخر 😅