eitaa logo
راشِدون
172 دنبال‌کننده
989 عکس
176 ویدیو
13 فایل
اگردنیاراغاری‌تصورکنیم‌وماهمان‌انسانهای‌اولیه‌باشیم که‌کمی‌رشدکرده وصاحب‌تکنولوژی‌شده‌ایم، هنوزهم‌برای‌بقاواثرگذاری،به‌«نوشتن‌»نیازداریم. مهمان اتاق عملی ومعمارنویسنده‌‌ای هستیدکه جهان معمولی وفهم ناکاملش رابه کلمه تبدیل می‌کند. شیعه‌ی‌مولاعلی|همسر|مادر
مشاهده در ایتا
دانلود
آخرین روز سال ۱۴۰۲ صبح مامان اومد خونه رو تکوندیم بهشون گفتم شما رو به خداوند منان میسپارم و میرم که به خدمت به مردم بپردازم🚶🏻‍♂🚬 + آخرین شیفتِ ۱۴۰۲ و آخرین اسفند طرح :)) ۳۳۷ روز مانده.
روضه‌ی سوم: بسم الله الرحمن الرحیم اَللّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضانَ الَّذى اَنْزَلْتَ فيهِ الْقُرْآنَ وَافْتَرَضْتَ على عِبادِكَ فيهِ الصِّيامَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ارْزُقْنى حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرامِ فى عامى هذا وَ فى كُلِّ عامٍ وَ اغْفِرْ لى تِلْكَ الذُّنُوبَ الْعِظامَ فَاِنَّهُ لا يَغْفِرُها غَيْرُكَ يا رَحْمنُ يا عَلاّمُ.. مهمونای خدا خوش اومدین :) اولین ی ماه رمضانه... یا مبدل السیئات بالحسنات ! اغفر لهذا بحق الحسین... بالحسین الهی العفو... کدوم حسین ؟ داشتن می اومدن به سمت کوفه... فکر کردن به نخلستان رسیدن... از دور انگار یه نخلستان دیدن... ولی جلوتر که رفتن دیدن لشکر حر اومده... حر جلو رفت... امام فرمود کی هستی؟ با مایی یا علیه مایی؟ گفت علیه تو هستم... مامورم همینجا نگهت دارم حسین... امام حال خودشونو اسباشونو دید.. فرمود آب بدید بهشون... علی بن طعان میگه من آخرین نفر بودم... کل افراد آب خوردن.. حسین دید من موندم.. به من فرمود: فرزند برادر جلو بیا! فرمود: شتری که بار آب داره رو بخوابونید... بنوش.... خسته بودم... نمیتونستم مشک و خوب نگه دارم... خود حسین اومد مشک و نگه داشت... خودش هم به من هم به اسبم آب داد... حسین جان منم تشنمه.... میگه تو حرم دیدم یه جماعت آذری زبان اومدن... لباسا داغون و خاکی... پاها تیکه پاره... شروع کردن روضه خوانی.. دیدم حرم و گذاشتن رو سرشون... بقیه هم با گریه‌ی اینا به گریه افتادن... تموم شد... یکیشونو کشیدم کنار گفتم چی میگفت مداحتون ؟ گفت ما ده دوازده روز گم شدیم تو مسیر کربلا... بیراهه رفتیم... مداح میگفت حسین! ما امروز گشتیم تورو پیدا کردیم.. آقا قیامتم شما بگردید مارو پیدا کنید.. سردار بود...بزرگ بود... خودشو شکست... دیدن چکمه هاشو انداخته گردنش... اومد خودشو انداخت رو پای مولا... گریه کرد.. فرمود: ارفع راسک یا شیخ... خودش سر حر رو بلند کرد در آغوش گرفتش... حر دیر کردی... زودتر منتظرت بودم... گذشت.. حر رفت میدان... جنگ نمایانی کرد...افتاد... داشت جان میداد.. یه وقت دید دستان مهربانی اومد سر رو به دامن گرفت.. بغلش کرد... یه بار نام مادر حر رو برده بود فرموده بود مادرت به عزات بشینه میدونست به غرور حر برخورده... اومد جبران کنه... فرمود: چقدر مادرت اسم قشنگی برات گذاشته حر... دید فرق حر شکافته... دستمالی دراورد زخم رو بست... آدم وقتی سرش زخم میشه، با دستمالش خونو پاک میکنه.. حسین جان کاش دستمالو نگه میداشتی... ساعتی بعد پیشانی آقا شکافت... رو اسب بود... خون جاری شد.... دستمال که نداشت... پیراهن عربی رو بالا زد خونو پاک کنه... تا سینه‌ی حسین رو دید یه سه شعبه گذاشت تو کمان... آه حسین....
وَبابَکَ عَلَی الدَّوامِ یَطْرُقُونَ، وَاِیَّاکَ فِی اللَّیْلِ وَالنَّهارِ یَعْبُدُونَ، وَهُمْ مِنْ هَیْبَتِکَ مُشْفِقُونَ.. ما رو به بندگانی ملحق کن که پیوسته و علی الدوام درِ خونه‌ات رو می‌کوبند! شب و روز درحال عبادتت‌اند و از هیبتت ترسانند! ❞مناجات مریدین +درس انتخابِ
enc_16628545599484964418690.mp3
4.71M
خسته‌ام اما خسته تر از خستگیِ خواهرِ محزونِ تو، نه!.. تنهام اما تنها تر از دلِ سه ساله‌ی پریشونِ تو، نه!... عاشقم اما عاشق تر از رقیه‌ی دلتنگ و دلخونِ تو، نه!... آه ...
💥پویش ملی اطعام و افطار مردم مظلوم و مقتدر فلسطین در ماه مبارک رمضان 🌙 💌۳۲ هزار سهم به نیت ۳۲+ هزار شهید طوفان الاقصی 🇵🇸 هر سهم: فقط چهارده هزار تومان📥 هر چی ارادت داری و ناراحتی نشر بده😢 💳شماره کارت جهت واریز: 6104338926896834 (بنیاد خیریه ام‌الیتامی خدیجه کبری) 5029087001597700 (گروه فرهنگی شهید القدس) 💳یا واریز از طریق لینک👇 https://zarinp.al/hatef_int.eitaa.com لینک جهت پرداخت بدون محدودیت ☝️☝️ 🔻 ارسال رسید👈 @mohsenfaezi @Thirdintifada
قرص اکس هستن معروف حضورتان :)
4_6035283328465113561.mp3
6.87M
للنجف مشتاق روحی و للزیارة... آخ....
راشِدون
للنجف مشتاق روحی و للزیارة... آخ....
دیدم که داریم با هواپیما میریم نجف اما به مقصد نرسیده، بیدار شدم..💔 آه... یا مولا دِلُم تنگ اومده.......
امروز یکی از بیمارام خانوم مسنی بود که تصادف کرده بود.. داشتم خون روی صورتشو با گاز و سرم پاک میکردم رسیدم روی لبش.. گفتم مادر یه کم دهنتونو باز میکنین که خون گوشه‌ی لبتونو پاک کنم؟ با اشک گفت آخه روزه‌ام و لبشو محکم تر فشار داد.. گفتم الان براتون خشکش میکنم خیالتون راحت.. گریه میکرد و پشت سر هم به زبون محلی می‌گفت: الهی خدا بهت سلامتی بده.. دلم میخواست بهش بگم مادرجان! میشه برام دعا کنین خدا بهم نجف بده؟ ... باباعلی... آی باباعلی! دلم گرفته از این روزگارِ زجر آور... جهان که لطف ندارد! بگو نجف چه خبر؟ راستی! حسرت نجف خوردن، روزه را باطل نمیکند؟..
:) هر کسی را چشم، بر منظور و محبوبی دگر زان میان، ما را نظر بر ایلیا و آل اوست
آخرین روز سال ۱۴۰۲ صبح مامان اومد خونه رو تکوندیم بهشون گفتم شما رو به خداوند منان میسپارم و میرم که به خدمت به مردم بپردازم🚶🏻‍♂🚬 + آخرین شیفتِ ۱۴۰۲ و آخرین اسفند طرح :)) ۳۳۷ روز مانده.