-چرا اینقدر عکس میگیری؟به چه کارت میاد آخه این همه عکس ؟
+ میدونی برا من هر صحنه ای روایت خاصی داره که اون لحظه ای که نمیتونم دربارش بنویسم، تصویرشو ثبت میکنم تا در اولین فرصتی که برام پیش میاد، بهش نگاه کنم و روایتمو ثبت کنم :)
- خب فایده ی این ثبت روایت چیه؟
+ رشد ..
از لازمههای موثر بودن اینه که
بتونی بهترین روایتو ارائه بدی..
و چه بستر تمرینی بهتر از روایت لحظات روزانه مون؟
یکی از لازمههای یک روایت خوب،
شناخت درست صحنه ست.
درواقع وقتی میخوای صحنهای رو روایت کنی،
باید در اون لحظه زیست عمیق تری داشته باشی یعنی:
عمیق تر ببینی،
عمیق تر حس کنی
و عمیق تر درباره اش #فکر کنی..
#آینه
#از_نوشتن
راشِدون
حسِ خوبِ آخرین عملِ شیفتِ لانگ :) توی دو ساعت سر ۷ تا عمل چشمی نبودی که عاشقی یادت بره🚶🏻♂😂 فقط یه چ
اولین جراحی چشم شیفت عصر،
راس ساعت ۱۵/۱۵ شروع شد.
با تیممون قرار گذاشتیم که
۷ تا عملِ چشمیِ امروزو
تا ساعت ۱۹ تموم کنیم.
یعنی فقط یه حدس اولیه زدیم که
ممکنه تا ساعت ۱۹ تموم بشه.
یعنی پیش بینی ۷ تا عمل توی ۴ ساعت !
منطقی به نظر میومد..
دو تا عمل که تموم شد و خودمونو بهتر شناختیم و تونستیم با هم بیشتر مَچ بشیم، دیدیم نه !!
احتمالا بتونیم تا ساعت ۱۸ تمومشون کنیم.😍
به چهارمین عمل که رسیدیم با هم قرار گذاشتیم که اینقدر سرعت
(البته همراه با دقت) رو بالا ببریم که
تا ساعت ۱۷/۱۵ تموم بشه و شد 😍😍
چرا؟
چون هممون پشت هم بودیم.
به هم کمک میکردیم.
هرکسی هرجایی که احساس میکرد میتونه کمک کنه و کارو پیش ببره، مردونه اومد و ایستاد تا تهش.
و البته هرکسی هم سعی میکرد وظیفه ی خودشو به نحو احسن و در نهایت #دقت و #سرعت انجام بده..
در طول این مدت هم، همه سعی میکردیم به هم انرژی بدیم. با هم بخندیم و همدیگه رو تشویق کنیم که پر از امید و انگیزه و انرژی ادامه بدیم.
با اینکه روز پر چالش و سختی داشتیم،
ولی این همکاری تیمی برام خیلی شیرین و قشنگ بود و از اون قشنگ تر رسیدن به نتیجه ی مطلوبمون بود :)
انتهای آخرین عمل، یهو ساعتو نگاه کردمو
بلند گفتم:
عهه دقیقا راس ساعت ۱۷/۱۵ تموم شد😍
تمام اون فشارهایی که بهمون وارد شده بود،
با همین نتیجه پاک شد رفت...
#اتاقعمل
راشِدون
اولین جراحی چشم شیفت عصر، راس ساعت ۱۵/۱۵ شروع شد. با تیممون قرار گذاشتیم که ۷ تا عملِ چشمیِ امروزو
القصه
میخوام بگم آره برنامه ریزی و هدفگذاری خیلی مهمه.
ولی از اون مهمتر اینه که کارو شروع کنیم
و وارد میدون بشیم تا بتونیم شرایطو بهتر بسنجیم و هدفگذاری و برنامه ریزیمونو مطابق با شناخت جدیدمون بروزرسانی کنیم..
و از همه ی اینا مهمتر
وجودِ کارِ تشکیلاتیِ دقیق و درست و با سرعت لازمه..
که باعث میشه ظرفیت های بالفعل و بالقوه ی وجودمون، کاربردی بشن!🤌🏻
#آینه
راشِدون
القصه میخوام بگم آره برنامه ریزی و هدفگذاری خیلی مهمه. ولی از اون مهمتر اینه که کارو شروع کنیم و و
اعضای تیم ما:
۱. کارشناس بیهوشی
۲. متخصص بیهوشی
۳.اِسکِراب (تکنولوژیست جراحی)
۴. سیرْکولِر (تکنولوژیست جراحی)
۵. پزشک جراح
۶. منشی اتاق عمل
۷. نیروی خدمات
۸. مسئول استریل تجهیزات
۹. تکنسین ریکاوری
و الحق والانصاف همه به هم کمک کردن
تا تونستیم این رکوردو بزنیم :)
#اتاقعمل
راشِدون
حسِ خوبِ آخرین عملِ شیفتِ لانگ :) توی دو ساعت سر ۷ تا عمل چشمی نبودی که عاشقی یادت بره🚶🏻♂😂 فقط یه چ
این سرنگ های بی حسیِ موضعی،
معیار ما شده بودن برای اینکه بفهمیم تا کجا پیش رفتیم و چقدر دیگه راه داریم. 😅
(چون برا بی حسی هر عمل، یدونه از اینا استفاده میشد)
اگه بخوام ساده بگم
آره هدفگذاری همین شکلیه.. :)
#اتاقعمل
#آرامشِپسازطوفان
وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي قُلُوبِكُمْ..
بندهی عزیزم !
هر چی توی دلت هست رو میدونم♥️
❞سوره احزاب، آیه ۵۱
#اتاقعمل
راشِدون
قسم بروایة فَمَن یَمُت، یَرَنی.. احتراما ان نموت واقفین احتراما لِ علی.. قسم به وعده ی «هر که بمی
از مولآمون، حضرت جآن،
امیرالمومنین
بشنویم و مَست بشیم..
من وَلیِ خدا بودم
وقتی که آدم بینِ آب و گِل بود...
❞حضرت مرتضی #علی
راشِدون
از مولآمون، حضرت جآن، امیرالمومنین بشنویم و مَست بشیم.. من وَلیِ خدا بودم وقتی که آدم بینِ آب و گِل
شخصی از مولاعلی سوال کرد:
آقا چرا بهت میگن ابوتراب؟
آقا فرمود:
زمانِ بچگی خاک رو دوست داشتم!
واسه همین بهم میگن ابوتراب...
یکی دیگه اومد و همین سوالو پرسید که:
چرا ابوتراب صدات میکنن؟
آقا فرمود:
به این خاطر که من با دستانم
گِلِ آدمِ اَبوالبَشَر رو سِرِشتَم...
الله الله ...
به آقا عرض شد که:
چرا جوابِ اول با جوابِ دومت فرق داشت!؟
آقا فرمود:
اگه به اولی همین جواب رو میدادم،
بهم میگفت تو خدایی !
(درواقع آقا نمیخواست گمراه بشه
چون ظرفیتش کم بود..)
#علی
كربلايی حسين طاهری_روضه هفتگی - شور-ها علی بشر کیف بشر - حسین طاهری-1673683091.mp3
6.02M
تو ادبیات عرفانی ما
قیمتی ترین حرف، مَستی عه..
مَستی یعنی
بابا من اینارو میفهمم
اما الان دیگه هوش نیستم
و به محبوبم مشغولم..
❞علیرضا پناهیان
کَز راهِ گوش، خوردَنِ باده کَسی ندید
ما یاعَلی میشِنَویم، مَست میشَویم..
#علی
حسین جآن..
ماجرای دلِ خون گَشته نَگویم با کَس
زان که جز تیغِ غَمَت، نیست کسی دَمسازم..
من از اینجا...
#سلاممیدم به کَربلا
بغل وا نمیکنی صاحبم؟
من رو کنجِ آغوشت جا نمیدی عزیزم؟
خستم از دستِ خودم آقا...
دلم میخواد سر بذارم رویِ پاهات
و دَم و لَختی مزه یِ بهشت رو بِچِشَم.
بهشت تویی قربونت برم!
هزاران جَنَت تَجری مِن تَحتِ الاَنهار
و فردوس و اَعلی عِلیین و سِدرَةُ المُنتَهی
فدایِ بندِ نَعلِینِ شما خوبِ من!
چیکار کنم که سرم رو گرمِ خودت کنی؟
همه یِ مستی ها، گذری و رفتنیان..
و من طالبِ مستیِ عَلَی الدَوام و اَبَدی ام.
تشنه یِ مِیِ طَهورایِ تواَم مولایِ من..
همون طَهور که با یک نیم نگاهت
در وَهب ظهور کرد...
حسینِ من!
مستی و راستی دیگه؟
مستی و راستی دوستت دارم عشقِ ابدیِ من..
#شبجمعه است
هوایت نکنم میمیرم