🌿🕊💫
•° رسوݪخیلےدستودلبازبود😇
حتےباارزشترینوسیلهـ زندگیشرو
بهـ راحتےمیدادبهـ رفیقش،
یعنےاصلاوابستهـ بهـچیزےنبود...☺️
یادمهـ یهـباریهـ ماساژورخریدهـ بود
ڪهـ تقریباگرونبود
یهـ ماهـ بعدشڪهـسراغشروازشگرفتم🙄
گفتیڪےازدوستاشازشخوششاومده ورسولهمخیلےشیڪ دادهـ بهش!🥰
وقتےبهـچیزےدلبستهـ نبودخبازچیزے همدریغنمےڪرد🙃
البتهـ بماندڪهـ منآآآآآآآآآے حرررررص😬 خورررردم 😅
📘نقل از برادر شهید🗣
#شہید_رسول_خلیلے♥️
#خاطرات_شہدا🥀
°√•|⚘ @Rasme_SheYdaei |
🌿🕊💫
•° رسوݪخیلےدستودلبازبود😇
حتےباارزشترینوسیلهـ زندگیشرو
بهـ راحتےمیدادبهـ رفیقش،
یعنےاصلاوابستهـ بهـچیزےنبود...☺️
یادمهـ یهـباریهـ ماساژورخریدهـ بود
ڪهـ تقریباگرونبود
یهـ ماهـ بعدشڪهـسراغشروازشگرفتم🙄
گفتیڪےازدوستاشازشخوششاومده ورسولهمخیلےشیڪ دادهـ بهش!🥰
وقتےبهـچیزےدلبستهـ نبودخبازچیزے همدریغنمےڪرد🙃
البتهـ بماندڪهـ منآآآآآآآآآے حرررررص😬 خورررردم 😅
📘نقل از برادر شهید🗣
#شہید_رسول_خلیلے♥️
#خاطرات_شہدا🥀
°√•|⚘ @Rasme_SheYdaei |
🦋✨🕊••
بہشگفتم:
«توےراهـڪهـبرمیگردے،🚶🏻
یهـخوردهـڪاهو🥬وسبزے🥦بخر.»
گفت:
«منسرمخیلےشلوغهـ،میترسمیادم برهـ🙁
روےیهـتیڪهـڪاغذ📄هرچےمےخواهے بنویس✍بهمبدهـ.»
همونموقعداشتجیبشراخالےمےڪرد.
یڪدفترچهـیادداشت📒ویڪخودڪار✏️ در آوردگذاشتزمین؛
برداشتمشانتاچیزهایـےڪہ مےخواستم،برایشبنویسم،
یڪدفعہبہم گفت:
[ ننویسےها! ]😦
جاخوردم،🙄
نگاهشڪهـڪردم،👀
بهـنظرمعصبانےشدهـبود!😠
گفتم:
[ مگهـچےشدهـ؟ ]🤭
گفت:
[ اونخودڪارےڪهـدستتهـ،مالبیت المالهـ.]
گفتم:
«منڪهـنمےخوامڪتاببنویسمباهاش!🙁
دو-سهـتاڪلمهـڪهـبیشترنیست.😕»
گفت:
«نهـ !!.»🤫
#شہید_مہندس_مہدے_باڪرے♥️
#خاطرات_شہدا🥀
°√•|⚘ @Rasme_SheYdaei |
°• 🌾🕊✨
•° بہیاد دارمهروقتبیرونبودیم
اذانکہمےگفت،
همانجانزدیڪترینمسجد🕌
راپیدامےڪرد و مارامےبردنماز📿🤲🏻
یڪشب🌃جایےبودیمومسجدهمپیدانڪردیم
رفتدریکاتاقکدربیمارستان🏨تقاضاڪرد ڪہاجازهبدهنددوتایےنمازبخوانیم🌱
منهرموقعخستہبودم، مےگفتم
برومنماز رابخوانمراحتبشوم
امامحمدحسینمواقعےڪہبہندرتمےشدڪہ
نتواندنمازاولوقتبخواند،
مےگفت: یڪڪماستراحتمےڪنم
تاسرحالنمازم را بخوانم.
📢#بہنقلازهمسرشہید
#شہید_محمد_حسین_مرادے ♥️
#خاطرات_شہدا 🥀
°√•|⚘ @Rasme_SheYdaei |
#خاطرات_شهدا
فوتبالش خیلی خوب بود ⚽️
داشتیم مسابقه میدادیم که تیمِ مهدی، یک گُل عقب افتاد..
یه فرصت عالی جور شد، توپ روپای مهدی افتاد و راحت میتونست گل کنه تا بازی مساوی بشه، اما یهو مادرش صداش زد و گفت: مهدی برو نون بگیر 🍞
مهدی هم توپ رو ول کرد و رفت نونوایی!
🧔🏻♂ شهید مهدی زینالدین
°√•|⚘ @Rasme_SheYdaei |
#حجابوصیتشهدا
🔸 شهید پناهیمیگفت:
#حجاب شما سنگری است آغشته
به خون من که اگر حفظ نکنید؛
به خون من خیانت کرده اید...
🌷#خاطرات_شهدا
🏴 التماس دعای فرج وشهادت 🏴
🏴ارواح طیبه شهدا صلوات 🏴
°√•|⚘ @Rasme_SheYdaei |
#خاطرات_شهدا
همسر شهید میگوید:
سر سفره عقد نشسته بودیم، عاقد که خطبه را خواند، صدای اذان بلند شد؛ حسین برخاست، وضو گرفت و به نماز ایستاد..
دوستم کنارم ایستاد و گفت: این مرد برای تو شوهر نمیشود!
متعجب و نگران پرسیدم: چرا؟
گفت: کسی که اینقدر به نماز و مسائل عبادیاش مقید باشد، جایش توی این دنیا نیست..✨
+ شادی روح شهید حسین دولتی صلوات
°√•|⚘ @Rasme_SheYdaei |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شــهدایآســمانی
یک بار حاج قاسم و دخترش زینب همراه هم رفته بودند حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) برای زیارت.
درگیریها زیاد شد و به اوج رسید. حاجی گفت: «همه محافظ هایی که همراه من هستن، بایستن از حرم دفاع کنن.» هر چه به ایشان گفتند که خطرناک است، گوش نداد و ایستاد به نماز.
هر بار که میآمدند و درخواست میکردند: «حاجی بیا بریم…!» او با آرامش میگفت: «دارم نماز می خونم، نمیام. هیچ اتفاقی نمی افته»
لوسترهای حرم به شدت تکان میخوردند؛ اما حاجی با صلابت و آرامش خاصی ایستاده بود به نماز.
تنها چیزی که حاجی از آن میترسید و خیلی مراقب بود، اعمالش در مقابل خدا بود. او تنها از خدا میترسید.
#خاطرات_شهدا
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی🕊
یاد شهدا با ذکر صلوات 🕊
°√•|⚘ @Rasme_SheYdaei |