eitaa logo
عکس نگاشت (رسم بهشت)
146 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
155 ویدیو
15 فایل
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 💡 استفاده از عکس نوشته ها 🌷بدون لینک یا 🌻با لینک کانال و نام خودتان 👌مجاز است 💡 #حلال 🌹برای رضای خدا #وقف است قربه الی الله 🌹 ادمین 👇 @ange_1991 تبلیغ و تبادل نمی کنیم ❌ به احترام شما مهمانان عزیز
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺👈 امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) را از زبان پیامبر (ص) و در خطبه غدیر بشناسید ... 🔆سبب غیبت امام زمان «عجل الله تعالی فرجه الشریف» خود ما هستیم زیرا دستمان به او نمی‌رسد، وگرنه اگر در میان ما بیاید و ظاهر و حاضر شود چه کسی او را می‌کشد؟! آیا جنیان آن حضرت را می‌کشند، یا قاتل او انسان است؟! 4⃣ (ص) https://eitaa.com/joinchat/1324875833C4c9d5a8ec0
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌹شرح 🔹روش برخورد با جوانمردان 2⃣ 🔻با توجه به معنای جوانمرد و آثار و برکات جوانمردی، اکنون در حکمت بیستم مولا علی (علیه السلام) به همه توصیه می کنند اگر احیاناً یک جوانمرد یک انسان پاکدامن، پاکدست، پاک چشم، باگذشت، ایثارگر، با اخلاق، مردم دار و در یک کلمه با مروّت و جوانمردی اشتباهی کرد، لغزشی از او سر زد، این لغزش را حتما ندیده بگیرید. چون جوانمرد آنقدر پیش خدا جایگاه دارد که قطعاً خدا اراده کرده است که لغزش او را بگذرد و دست او را بگیرد. آن وقت اگر شما بخواهید در مقابل اراده خدا آبروی او را ببرید یا با او مواجهه منفی داشته باشید، در واقع گویا اعلان جنگ با خدا و مخالفت با خدا کرده اید و عواقب مخالفت با خدا هم معلوم است. 🔻 پس بنابراین چون جوانمرد صاحب خصلتهای خدا پسندانه است اگر گاهی هم اشتباه و لغزشی داشته باشد، رضای خدا در این است که دیگران این لغزش او را بپوشانند و فاش نکنند. چون خداوند همچین اراده ای دارد که دست جوانمردی که لغزیده و زمین خورده است را حتما می گیرد. آن وقت کسانی که در مقابل این اراده ایستاده اند، معصیت کار و در واقع مخالف رضای الهی عمل کرده اند. 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
شرح حکمت۲۰- قسمت دوم.mp3
2.55M
🌹سلسله جلسات ✅ شرح نهج البلاغه با نهج البلاغه 📒 / بخش دوم ⭕️ روش برخورد با جوانمردان 2⃣ 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨از چند سال پیش تصمیم داشت که به سوریه برود. به همین دلیل از هوا و فضا وارد سپاه قدس شد. و تمام تلاشش را کرد. چون می گفت من کار ستادی دوست ندارم و عملیاتی هستم. ✨یک روز پیشم امد و گفت: من دو سال به تو گفتم؛ بیا بریم پیش آقای ... نامه من را بگیر که بروم، نیامدی. من رفتم پیشش و نامه را گرفتم. ✨بنابه گفته بچه های هوا فضا ؛ موقع تحویل پرونده حیدر می نویسد: تحویل گیرنده "شهید جلیلوند" و امضاء می کند. ✨بالاخره رفت و دوره های آموزشی را دید و گفت: اولین بار من ماموریت به لبنان می روم . یکبار که عکس فرستاد، من یک نقشه پشت سر ایشان دیدم که نقشه عراق بود. یه مدت گذشت من دیدم با بچه های بسیج مردمی عراق ارتباط دارد. ما دیگه متوجه شدیم که عراق بود . به ما می گفت: من لبنان هستم. شهید اصلا دوست نداشت ما و همسرش کمترین ناراحتی و استرسی را داشته باشیم. ✨چند بار رفت و برگشت. از سوریه که برگشت درس را هم ادامه داد در یکی از دانشگاههای کرج رشته حسابداری تحصیل می کرد. زبان عربی را هم یاد می گرفت.این آخرین دفعه که دوباره می خواست، برود. گفتیم: صبر کن بچه تون بدنیا بیاد بعد برو. که قبل از عید دخترش "حنانه" بدنیا آمد و ایام عید می خواست برود، باز مانع شدم؛ گفتم: ایام عید باید پیش خانوادت باشی. قبول کرد. ✨نیمه شعبان بود، گفت: بعد از جشن نیمه شعبان من به سوریه می روم. توی جشن نیمه شعبان هر جایی که نگاه می کردیم، حیدر را می دیدم. دو روز بعد از نیمه شعبان بود که برای آخرین بار به سوریه رفت... ✍ راوی: پدر و مادر شهید @rasmebehesht
🌹👈 امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) را از زبان خود امام بشناسید ... ای چشم هایت جاری از آیات فروردین سرشارتر از شاخه های روشنِ «والتّین»   لبخندهایت مهربان تر از نسیم صبح پیشانی ات سرمشق سبز سوره ی یاسین   ای با تو صبح و عصر و شب «فی أحسَنِ التقویم» ای بی تو صبح و عصر و شب دل مرده و غمگین ای وعده ی حتمی! بگو کی می رسی از راه کی می شکوفد شاخه های آبی آمین؟ 4⃣ https://eitaa.com/joinchat/1324875833C4c9d5a8ec0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨همه رنج‌هایش را بر مرگ پدر می‌گریست؛ هر روز گویی نخستین روز مرگ وی است. بی‌تابی‌های او هر روز بیشتر می‌شد و ناله هایش دردمندتر؛ زنان انصار بر او جمع شدند و با او می‌گریستند و او، در شدت درد و اوج ضجه‌هایی که دل‌ها را به درد می‌آورد و چشم‌ها را به خون می‌نشاند، از ستمی که کردند شکوه می‌کرد و حقی را که پایمال کردند به یاد می‌آورد. غم او دشوارتر از آن بود که کسی بتوان تسلیتش دهد و او را به شکیبایی بخواند. ✨روزها و شب ها این چنین می‌گذشت و اصحاب ، گرم قدرت و غنیمت و فتح، و علی، در عزلت سردش ساکت، و فاطمه، در اندیشه مرگ، انتظار بی‌تاب رسیدن مژده نجاتی که پدر داده بود. هر روز که می‌گذشت برای مرگ بی‌قرارتر می‌شد، تنها روزنه‌ای که می‌تواند از زندگی بگریزد. امیدوار است که با جانی لبریز از شکایت و درد، به پدر پناه برد و در کنار او بیاساید. چه نیازی داشت به چنین پناهی، چنین آرامشی. اما زمان دیر می‌گذرد. ✨اکنون، نود و پنج روز است که پدر مژده مرگ داد و مرگ نمی‌رسد. چرا، امروز دوشنبه سوم جمادی الثانی است، سال یازدهم هجرت، سال وفات پدر. کودکانش را یکایک بوسید: حسن هفت ساله، حسین شش ساله، زینب پنج ساله وام کلثوم سه ساله. https://eitaa.com/joinchat/1324875833C4c9d5a8ec0